ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
محمد زهری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دکترای ادبیات فارسی
آقای نوید
محمد زهرى
شاعرى متوسط بود
خواب شمع
سیاوش کسرایی
در
سوگ محمد زهری
۱
او
شعر می سرود
اندک و کوتاه
گویی
«دمی» و «آه»
اما
گلبانگ او
پیام به «فردا»
بود،
کز درد برکشید در این خانه خراب
سیاوش
در این بند شعر
دیالک تیک کیفیت و کمیت
را
برای توضیح شعر زهری
به
شکل دیالک تیک پیام به فردا ـ اندک و کوتاه و دم و آه بسط و تعمیم می دهد
و
عملا
نقش تعیین کننده
را
از
آن کیفیت (پیام به فردا)
می داند.
شعر محمد زهری
علیرغم اختصار و ایجاز
حاوی و حامل پیام به فردا
ست.
واژه هایی که سیاوش در این گزارش تراژیک
در
گیومه گذاشته،
احتمالا
اسامی اشعار زهری و یا مفاهیم زهری اند.
«به فردا»
عنوان شعری از محمد زهری جوان
عنوان شعری از محمد زهری جوان
است
که
در
اواخر سال ۱۳۳۱
یعنی
در
۲۶ سالگی
روده است:
این
همان شعری است
که
هامون سرمدی
در
هماندیشی با نوید
برجسته کرده است.
به فردا
به
به
گُلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید،
یاد ما را زنده دارید،
ای رفیقان!
که
ما
که
ما
در
ظلمت شب،
زیر بال وحشی خفاش خون آشام،
نشاندیم
زیر بال وحشی خفاش خون آشام،
نشاندیم
این
نگین صبح روشن
را،
به
به
روی پایه انگشتر فردا.
و
و
خون ما،
به
به
سرخی گُل لاله
به
به
گرمی لب تبدار بیدل
به
به
پاکی تن بیرنگ ژاله
ریخت بر دیوار هر کوچه،
و
ریخت بر دیوار هر کوچه،
و
رنگی زد
به
خاک تشنه هر کوه،
و
خاک تشنه هر کوه،
و
نقشی شد
به
فرش سنگی میدان هر شهری...
و
و
این
است
آن پرنده نرم شنگرفی،
که میبافید
و
و
این
است
آن گُل آتشفروز شمعدانی،
که
که
در
باغ بزرگ شهر
میخندد
و
و
این
است
آن لعل زنانی
آن لعل زنانی
را
که
می خواهید
و
و
پرپر میزند
ارٍواح ما،
اندر سرود عشرت جاویدتان
و
اندر سرود عشرت جاویدتان
و
عشق ما ست
لای برگهای هر کتابی
را
که
که
میخوانید.
***
شما یاران نمی دانید،
چه تبهایی،
***
شما یاران نمی دانید،
چه تبهایی،
تن رنجور ما
را
آب میکرد
چه لبهایی،
چه لبهایی،
به
جای نقش خنده،
داغ میشد
و
و
چه امیدهایی
در
دل غرقاب خون،
نابود میگردید
ولی ما دیدهایم اندر نمای دوره خود،
حصار ساکت زندان،
که
ولی ما دیدهایم اندر نمای دوره خود،
حصار ساکت زندان،
که
در
خود
میفشارد نغمههای زندگانی
را.
و
و
رنجی
کاندرون کوره خود
میگدازد آهن تنها،
طلسم پاسداران فسون،
طلسم پاسداران فسون،
هرگز
نشد کارا
کسی از ما،
نه
کسی از ما،
نه
پای از راه گردانید
و
و
نه
در
راه دشمن
گام زد.
گام زد.
و
این صبحی
که
میخندد
به
روی بامهاتان
و
و
این نوشی
که
میجوشد
درون جامهاتان
گواه ماست،
ای یاران!
گواه پایمردی های ما
گواه عزم ما
کز رزمها
جانانهتر شد!
گواه پایمردی های ما
گواه عزم ما
کز رزمها
جانانهتر شد!
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۲
اما
گلبانگ او
پیام به «فردا»
بود،
کز درد برکشید در این خانه خراب
منظور سیاوش در این جمله
فریاد پیام مندی
است
که
زهری
خطاب به نسل های آتی
در
خانه خراب کشور
از
درد
برکشیده است.
سیاوش
با
مفهوم خانه خراب
به
انتقاد از طویله می پردازد.
اگر
حزب توده
در
اوپوزیسیون با اجامر جماران
قرار می گرفت،
خدا می داند،
که
سیاوش
چه شعرهایی در نقد این لاشه های متعفن
می سرود.
۳
شب زنده دار شمع
که
اینک
یادی ز شعله
بود:
گرمی دودآلود
در
گرگ و میش صبح
بالی کشید
یکدم
و
آرام
شد به خواب.
معنی تحت اللفظی:
محمد زهری
بسان شمع شب زنده دار
که
به
خاطره ای از شعله
(و نه به خود شعله)
می مانست،
که
گرمی دودآلودی
(و نه گرمی فروزانی)
بود،
سحرگاهان
بالی کشید و خاموش گشت.
سیاوش
روند و روال زوال شمع شب زنده دار
را
به
طرزی رئالیستی
تصور و تصویر می کند:
شمع
واقعا
هم
به
وقت زوال
برای آخرین بار
بال می کشد
و
می میرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر