۱۳۹۹ خرداد ۱۸, یکشنبه

درنگی در شعری از شهریار دادور در سوگ رومینا اشرفی


شهریار دادور  
  استکهلم 
( ۲۷ می ۲۰۲۰ )
  (۷ خرداد ۱۳۹۹ )
  
ویرایش و درنگ
از
میم حجری
 

دوباره آن حدیث کهنه نو شد
دوباره شاخه ی یاسی درو شد 


دوباره تیغه ی داس از کمینگاه
بر عشق ِ دختری مُهر گرو شد.


دوباره دختری شد کشته در شب
دوباره شرحِ عشقی مُرد بر لب


دوباره غیرت ِ مردانه گُل کرد
دوباره میلِ عشقی مُرد بی تب 


دوباره رسم آن زنده به گوری
به تکرار آمد از آیات ِ نوری


دوباره حُکم مردانه عمل کرد
به 

داسی 
در
 شب از شب های کوری 

دوباره زن کُشی از در درآمد
به حکم دین ، علاج از خنجر آمد


  که 

زن مایملک مرد است و جز این
  نباشد

چونکه از پیغمبر آمد 

دوباره جامعه سرگرم خویش است
به 

کار و عادت ِ هر روزه بیش 
است 

به 

عادت 
بگذرد از قتل یک عشق
چو عشق از جانب ِ زن ، ننگِ کیش است 


برای زمزمه با خویش در شب
نوشتم این ترانه گُنگ بر لب:
 

«دوباره دختری شد کُشته در شب
دوباره میل ِ عشقی مُرد بی تب


دوباره تیغه ی داس از کمینگاه
بر عشقی شد فرو در ساکت ِ شب.
دوباره . . .
دوباره ....
دو......با....ره.» 


پایان

شعر فوق العاده زیبایی 
است
در 
عصری 
که
 شعر زیبا 
حکم کیمیا 
دارد.
 
دلیل این جنایات
اما
عشق و زن ستیزی و مذهب و غیره 
نیست.
 
سؤال این است
 که 
چیست؟

کودک ۱۳ ـ ۱۴ ساله
اصلا
نمی داند که عشق چیست.

روی مفهوم عشق
 باید کار کرد.

در 
جوامع امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی
میان سکس و عشق
علامت تساوی گذاشته اند.

یعنی
هم 
عشق
 را 
عشقیت زدایی
و
هم
سکس 
را 
سکسیت زدایی
کرده اند.
 
در مدفوعات اروپایی
همین امروز
گزارش
 از
 تجاوز به دهها پسرک و تهیه فیلم از تجاوزات و انتشار آنها در جهان مجازی
 و 
چه بسا 
قتل پسرکان ۱۰ ـ ۱۲ ساله 
داده شد.

این جنایات
 نه 
ربطی 
به 
فمینیسم 
دارند
نه 
ربطی به مذهب
و
نه
ربطی به عشق کذایی.

جامعه بشری در حال سقوط به قهقرای توحش و بربریت است.

اعضای طویله های طبقاتی
نه
آدم
بلکه
جنده و جاکش و خر و خردستیز و اخلاق ستیز و دیوانه اند.

پریروز 
عخباری در رسانه های امپریالیستی
 منتشر شد 
که
 لاشخوری 
کودک ۳ ـ ۴ ساله انگلیسی
 را
سه سال پیش
در
هتلی در پرتغال
 ربوده 
و 
مورد تجاوز جنسی قرار داده و کشته است.
 
او
برای این شق القمر
از 
چندین اوتومبیل استفاده کرده بود.
 
همان لاشخور مدتی است
که
در
 آلمان 
به 
جرم قتل مردی ۷۳ ساله (؟)
در
 زندان
به
سر می برد.

به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟
 
پایان 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر