۱۳۹۸ آبان ۱۸, شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۶۶)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
 
هی خواجه عبدالله
داد بی ستد
کسب و کار خران است و نه نران
و
ستد بی داد
به
معنی بیداد
است
و
کسب و کار بیدادگران است و سائلان است


ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند
ساقی بشارتی ده پیارن پارسا را
حافظ

۱
ترک
در
شعر فارسی قرون وسطای فئودالی
و 
حتی در شعر معاصر
اشعار مثلا فرخی یزدی
احتمالا
به
معنی شاهد و رهی و کنیز زیباروی ربوده و اسیر گشته و خرید و فروش شده از چین شمالی به کار رفته است.

۲
دیدی ان ترک ختا (چین شمالی) دشمن جان بود مرا
گرچه عمری
ـ به خطا ـ
دوست خطابش کردم؟
فرخی یزدی

۳
خواجه هم در این بیت
احتمالا
به همین معنی به کار برده است:
به معنی کنیزکان و غلاماکان ربوده شده و اسیر گرفته شده خرید و فروش شده از چین شمالی
که
تحت شرایط بردگی جنسی و خانگی و حجرگی و غیره
زبان برده داران را
یعنی زبان فارسی را
فراگرفته بوده اند.
 
لاشخورهای بی خبر از فکر و فرهنگ

۱
زبان در جهان ای خردمند چیست
جز ابزار تبیین اندیشه ها؟

۲
تمسخر زبان ترکی و هر زبان دیگر
نشانه خریت محض است.

۳
زبان آذری بسان هر زبان دیگر ابزار تبیین اندیشه است.

۴
زبان آذری به لحاظ گرامری و گنجینه واژگانی
غنی تر و همه جانبه تر از زبان فارسی است.

۵
آدم باید خر باشد که زبان ملتی را مورد تمسخر قرار دهد

۶
ما صدها بیت از اشعار شعرای آذری را
ترجمه و تحلیل و منتشر کرده ایم
 
مراجعه کنید
 به
روشنگری ها و روشنایی ها در دیار آتش ها

۷
بخش اعظم فلاسفه و علما و شعرا و نویسندگان کشور
از
دیار آتش ها
 برخاسته اند
ای زباله ها

۸
شرم کردن
خصیصه ای انقلابی است

۹
مرتجعین عاجز از شرم کردن اند.
 
زباله های طرفدار پانیسم
(فاشیسم از هر نوع وطنی از پان اسلامیسم تا پان ترکیسم و پان عربیسم و پان کردیسم و پان عیرانیسم و ...)
کثرت در عین وحدت
اند
حریف

۱
کثرت و وحدت زباله های طرفدار پانیسم
شبیه کثرت و وحدت زباله ها ست.

۲
یعنی
نه
کثرت
به معنی واقعی کلمه است
و
نه
وحدت
به
معنی واقعی کلمه.

۳
تجارب تاریخی مشخص در مقیاس ملی و بین المللی
همین حقیقت امر
را
تصدیق و تأیید کرده اند.

۴
مثال
در
آلمان فاشیستی
در آن واحد دهها باند خونخوار فاشیستی تحت عناوین متنوع تشکیل شده بود.

۵
پس از قبضه قدرت توسط فاشیسم و یا نازیسم
«نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه خون شان
کرده بود جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای بربریت، تنگ»
افتادند به جان یکدیگر

۶
تا اینکه
بسان پان اسلامیست های وطنی
پس از قلع و قمع خونین یکدیگر
گشتاپو باقی ماند
که
چشم و گوش لاشخور بود.
 
حق دارند
بعضی ها.

۱
اکثریت شعرای فارسی سرای کشور از دیار آتش ها هستند.

۲
ناصر خسرو می نویسد:
در گذر از آذربایجان
قطران نام شاعری دیدم
که
شعر
نیکو می سرود
اما
فارسی نمی دانست.
 
زبان در جهان ای خردمند چیست؟

۱
زبان
شده
آلت دست لاشخورانی
که
کمترین خبری از فکر و فرهنگ ندارند.

۲
یعنی
چه بسا
واژه معنامندی حتی در اختیار ندارند.

۳
و
وقتی
در طویله دهان شان را باز می کنند
تعفن
تار و پود روح و روان آدمی را فرا می گیرد.

۴
واژه های بند تنبانی
در نهایت گستاخی و بی شرمی
رد و بدل می شوند.

۵
همین زباله های بیگانه با فکر و فرهنگ
سنگ نمایندگی ملتی و یا مذهبی را بر سینه می زنند و عرعر سر می دهند و عربده می کشند
 
خوبان پارسی گو
بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت پیران پارسا را
حافظ

۱
فقط خوبان پارسی گو خواجه؟

۲
تو دنبال گویشی و یا چیزهای مهمتر دیگر؟

۳
ضمنا
این بنده ها و غلامان و کنیزان رنگ وارنگ به هدیه گرفته از تیمور لنگ پارسی گو هستند و یا روسی گو؟
 
تأملی در درددل همنوعی

الف
وقتی به روزگارم فکر میکند می بینم دیروزم مفت نمی ارزد.

۱
کی به روزگار تو فکر می کند؟

۲
چگونه می توانی از فکر کردن کسی به روزگار تو نتیجه گیری کنی؟
 
ب
کاش با پای دیگران راه میرفتم ..
اکنون خسته نبودم

۱
اولا با پای دیگران راه می روی و راه می رویم و راه می روند
و
ضمنا خسته می شوند.

۲
چرا و به چه دلیل؟

۳
برای اینکه
خود تو و این و آن هم
در
همین مقوله «دیگران» تجریده شده اند.

۴
دیگران از دید تو «دیگران» اند
و
تو و این و آن از دید دیگران
«دیگران» اید.

۵
ضمنا
همه که نمی توانند با پای «دیگران» راه بروند.

۶
روزی روزگاری که جامعه و جهان به سامان بود
همه با پای خود و ضمنا با پای همنوعان خود
راه می رفتند.

۷
تا اینکه جامعه و جهان نا به سامان شد:
اقلیت انگشت شماری
به ترفندی
اکثریت بی شمار را
به لحاظ فکری و مادی
برده کردند
و
راه رفتن با پای دیگران
به قول تو
شروع شد.

۸
این اقلیت انگشت شمار
روز به روز
غنی تر و قوی تر و قوی پنجه تر شده اند
از مخفیگاه های خود در گردنه ها
به
آسممانخراش ها در متروپل ها آمده اند
و
امام و رهبر و رئیس جمهور و صد اعظم و وزیر و وکیل و ... شده اند.

۹
راه رهایش از این ذلت دیرین و دیرپاینده بی پایان
وارونه کردن مناسبات وارونه است:
وارونه کردن وارونه
بهترین راه برای رفع وارونگی است.

۱۰
تنها راه به سامان گشتن مجدد جامعه و جهان است.
همین است و لاغیر.

پ
و شاید بجای نوشتن درددل با پول دیگران راحت نشسته بودم و از آزادی لاف ها میزدم و کلی حرف قشنگ تعارف میکردم ..

۱
حرف قشنگ زدن کار هر خر نیست.

۲
کار خردگرایان و خرد ورزان است.

۳
اسمش روشنگری علمی و انقلابی است

۴
تحقیر روشنگری
از 
هر سنگر اجتماعی
نشانه نادانی و ناشی از نادانی است
اگر
نشانه نادان پروری و به نیت نادان پروری نباشد.

۵
تو درد دل نمی کنی
تو
همنوعانت را به درد دل مبتلا می سازی تا وضع موجود مستدام باشد.
و
آب به آسیاب اقلیت منفور مزبور بریزد.

ت
روزگار 
داشتن
 است

۱
داشتن چی؟

۲
داشتن مغز اندیشنده در کله
و
یا
داشتن دلار در کیسه؟

۳
اصلا
من ـ زورت از روزگار چیست؟

۴
روزگار از واژه های «قشنگ» قرون وسطای فئودالی است.

۵
با واژه های قشنگ قرون وسطای فئودالی
نمی توان اندیشید
فقط می توان عوامفریبی کرد.

۶
اگر شک داشتی
به
جماران برو
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر