۱۳۹۸ آذر ۶, چهارشنبه

سیری در آثار مریم بهاری (۲۳)

 
مریم بهاری
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
۱
چند روز بود
آبا 
دو عدد کمپوت از مش رحمان خریده و گذاشته بود تو درگاهی 
بره دیدن سیف الله خان،
ولی روش نمیومد . 
 
میگفت: 
پای مَـرده روبریدن،
من نمیتانم تو روی زهرا خانِم نگا کنم،
 آخه مرادشو گرفته بود،
تو که خودت شاهد بودی. 
 
شستمو محکم گاز گرفتم،
سرمو انداختم پایین.
 
راوی این قصه مریم بهاری
هم
 مریم خردسال
است.
 
در
هر سه قصه مریم بهاری 
که
ما
خوانده و مورد تأمل قرار داده ایم،
راوی قصه و قصه نویس
بر هم انطباق دارند:
یکی اند.
 
روایت قصه
می تواند
در فرم های متنوعی صورت گیرد.
 
همین روایت قصه های مریم بهاری از قول مریم خردسال
رئالیته  و ناتورالیته و اترکتیویته (واقعیت و طبیعیت و جذابیت) خارق العاده ای
به
قصه های او می بخشد.

مریم بهاری
عملا
تجربیات زندگی خود
را
تداعی و تحریر می کند.

اما 
شباهت اسمی راوی و نویسنده
به
معنی هویت (یکسانی) آندو نیست.

البته
قصه نویش از این تشخیص ما
دل چندان خوشی
ندارد.

۲
چند روز بود
آبا 
دو عدد کمپوت از مش رحمان خریده و گذاشته بود تو درگاهی 
بره دیدن سیف الله خان،
ولی روش نمیومد . 
 
میگفت: 
پای مَـرده روبریدن،
من نمیتانم تو روی زهرا خانِم نگا کنم،
 آخه مرادشو گرفته بود،
تو که خودت شاهد بودی. 
 
شستمو محکم گاز گرفتم،
سرمو انداختم پایین.
 
مرض قند
(دیابتیس ملیتوس)
تجزیه مواد قندی در سلول های اندام
را
مختل می سازد
و
ضمنا
بر 
سیستم عصبی اندام
حمله ور می شود.
 
به ویژه پاهای بیمار 
رفته رفته
از
پا در می آیند
و
از
ایفای فونکسیون طبیعی خود عاجز می مانند.
 
 
اکنون
البته
به
برکت توسعه علم شیمی 
دارویی به نام متفرمین
تولید شده 
که
سلول ها
را
دوباره اکتیو می کند تا از عهده تجزیه مواد قندی برآیند.
 
در
آن زمان
هنوز 
علم شیمی 
قادر به تولید داروی درخور
نبود.
 
به
همین دلیل پای سیف الله خان
را
بریده اند.
 
معمایی
که
در 
این قصه مریم بهاری
لاینحل
می ماند،
علاج ناپذیری مرض
علیرغم گرفتن مراد
است.
 
آنچه که در این قصه
در
نهایت سادگی و معصومیت و مظلومیت 
طرح و مطرح می شود،
دیالک تیک خرافه و خرد
است.
 
خرافه
شفای بیمار از بیماری
را
 اعلام می دارد،
ولی
خرد
بر
لاعلاجی اش 
می رسد.

۳
ختم روضه بود، امروز خرج میدادیم.
 
توی اتاق
 خانمها مشغول سینه زنی بودند.
 
جمیله خانم نوحه سوزناکی به زبان ترکی میخواند، 
دهانش خیلی گرم بود.

روضه در خانه مریم خردسال است.
 
روضه این قصه
فاقد روضه خوان
است.
 
همه کاره در این روضه
خود زنان اند.
 
جمیله به زبان ترکی نوحه می خواند.
 
مجالس روضه
با
توجه به این قصه
دیالک تیکی از زیارت و تجارت
اند:
آداب و رسوم ملی و مذهبی
از
سویی
فرمی از تفنن و سرگرمی اند 
و
از 
سوی دیگر
حبل المتین برقراری رابطه با باری تعالی و ائمه و اولیا هستند.
 
در
قصه های مریم بهاری
گوشه هایی از جامعه
منعکس می شود.
 
به همین دلیل این قصه ها
حاوی و حامل مواد و مصالح ارزشمندی برای جامعه شناسی اند.
 
فرق و تفاوت و تضاد قصه های مریم بهاری
با
قصه های مدعیان دیگر
رئالیته  و ناتورالیته و اترکتیویته (واقعیت و طبیعیت و جذابیت) قصه های مریم بهاری
است.
 
این
رئالیته  و ناتورالیته و اترکتیویته (واقعیت و طبیعیت و جذابیت)  بی نظیر
را
مدیون راوی قصه ایم
که
فرشته ای شاد و شفاف و زلال و زیبا و ضمنا انتقادی، انقلابی و خردگرا ست.
 
راوی
صد سر و گردن برتر از نویسنده است.
 
ما این تفاوت چشمگیر
را
از
همان اولین قصه مریم بهاری
متوجه شده ایم
و
نوشته ایم
که
ایرج پزشکزاد
داناتر از کاراکترهای قصه خویش
است
و
راوی خردسال قصه های مریم بهاری
داناتر
از
قصه نویس
است.
 
جهانی درخود
 است
 این خردسال خردمند خردگرا.
 
۴
آبا  مشت مشت کاه میپاشید سر سوگواران،
چند پری هم رفت توی دهان جمیله.
 
یکی از پامنبریها با دست اشاره کرد
که آنورتر بریزه.
 
اصطلاح پامنبری
باید تعویض شود.
 
چون در روضه مورد نظر
نه
از 
منبر اثری هست 
و
نه
از
روضه خوان.
 
یکی از شرکت کنندگان در مجلس روضه
مورد نظر قصه نویس
است.
 
۵
زهرا، 
زن سیف الله
 امسال حاجت داشت. 
 
میگفت: 
تا حاجتمو نگیرم از در این خونه نمیرم. 

ناله کنان میگفت:
دکترا شوهرشو جواب کردن، میگن مرض قند داره، 
میخوان پاشو بِبُرن.
 
اکنون
از
قطب تجارت در دیالک تیک زیارت و تجارت پرده برمی افتد:
 
روضه
نقش ریسمانی
را
بازی می کند
که
زمینیان
را
به
 آسمانیان
پیوند می دهد
و
اعضای جامعه
را
به
الله و انبیا و ائمه و اولیا،
طبیعت مادی
را
به
ماوراء الطبیعه.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر