ویرایش و تحلیلی
از
یدالله سلطانپور
محمدرضا شفیعی کدکنی
۱
وقتی به شعر معاصر نگاه میكنم،
مخصوصاً در این جا
كه
هیچ كتابی و جُنگی و سفینهای (مجموعه ای از آثار منظوم و منثور) هم در اختیار من نیست،
شاعران در برابرم در چند صف قرار میگیرند:
معنی تحت اللفظی:
در
تنهایی و دست تنگی در کنج غربت
به
شعر معاصر
می اندیشم
و
شعرا
به
صورت صفوف متفاوتی
در
پرده سینمای ذهنم
رژه می روند.
۲
یک صف،
صفِ گویندگانی
است
كه
با
آنها
شادمانی داشتهام و خندیدهام،
نه
بر
آنها
كه
با
آنها
و
بر
زمانه و تاریخ و آدمهایِ مسخرهٔ روزگار
از
سیاستمدارِ خائن
تا
زاهدِ ریاكار و همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
شاعرانی
مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تنِ دیگر.
۱
یک صف،
صفِ گویندگانی
است
كه
با
آنها
شادمانی داشتهام و خندیدهام،
شفیعی کدکنی
خود
را
با
این دسته از روشنفکران
همدم و همنشن و همراه و همفکر می داند.
اشکال کار
اما
کجا ست.
اشکال کار پیدا شدن سر و کله شازده لاشخور قاجار
ایرج میرزا
در
این صف روشنفکران
است.
وقتی عارف انقلابی از قزوین
در
مجلس پسیان
بر
فتحعلیشاه
هجوم انتقادی ـ انقلابی
می برد،
ایرج کدکنی
به
اعتراض
و
با
خشم و پرخاش
مجلس
را
ترک می گوید
و
شعری
در
دفاع از قبیله قاجار
سر هم بندی می کند.
چگونه
می توان
هم
همفکر و همدم و همراه نسیم شمال و عشقی و افراشته و بهروز توده ای بود
و
هم
همزمان
همفکر و همدم و همراه شازده عیاش قاجار؟
نسیم شمال
را
همین اجامر ایرج
دیوانه قلمداد کرده اند،
به
دارالمجانین
چپانده اند
و
همانجا جان جامعه آرایش
را
ستانده اند.
عشقی
را
جانشینان قاجار
پهلویون
ترور کرده اند
و
افراشته و یارانش
را
یا
اعدام
و
یا
در به در دیار غربت ساخته اند.
شاعر
شاعر
نیست
کدکنی
و
شعر
شعر
نیست.
دیدن فرم محض
و
فراموش کردن محتوا و مضمون فرم
در
شأن انسان اندیشنده
نیست.
۲
یک صف،
صفِ گویندگانی
است
كه
با
آنها
شادمانی داشتهام و خندیدهام،
نه
بر
آنها
كه
با
آنها
و
بر
زمانه و تاریخ و آدمهایِ مسخرهٔ روزگار
کدکنی
همراه
همراه
با
این
روشنفکران
روشنفکران
بر
زمانه و تاریخ و آدم های مسخره روزگار
خندیده
است.
است.
کدکنی
کمترین خبری از مفاهیم زمانه و تاریخ و آدم ها
ندارد.
این روشنفکران در این صف کدکنی
به
استثنای ایرج میرزا
وضع موجود
را
با
دورنمای تاریخی مدرنی در دیدرس
به
چالش
کشیده اند
و
دار و ندار خود
را
در
راه این ایدئال سرخ
فدا کرده اند.
بعید
است
که
کدکنی
همسنگر این روشنفکران انقلابی از سر تا پا سرخ
بوده باشد.
۳
آدمهایِ مسخرهٔ روزگار
از
سیاستمدارِ خائن
تا
زاهدِ ریاكار
و
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
و
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
آدم های مسخره روزگار
که
کدکنی
همراه
با
شاعرانی
مثل سیداشرف، ایرج، عشقی، روحانی، و افراشته و بهروز و چند تنِ دیگر.
برآنها
خندیده
مهره های سیاسی و ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه مرتجع
بوده اند
که
از
قضا
خود کدکنی
هم
جزو آنان
بوده است و کماکان هم است.
طبقه حاکمه مرتجع
همیشه
دیالک تیکی از جناح نشسته بر اریکه قدرت و جناح منتقد و منتظر نشستن بر همان اریکه قدرت
است.
فریب اوپوزیسیون طبقه حاکمه مترجع
را
فقط
خودفریبان و فریب خوردگان خرفت و خر
می خورند.
۴
آدمهایِ مسخرهٔ روزگار
از
سیاستمدارِ خائن
تا
زاهدِ ریاكار
و
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
و
همهٔ نمایندگانِ ارتجاع و دشمنانِ انسانیت
مهره های سیاسی و ایده ئولوژیکی و نمایندگان طبقه حاکمه مرتجع
دشمنان توده
اند
و
نه
دشمنان انسانیت انتزاعی.
ما
همیشه
با
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
سر و کار داریم
و
نه
با
دوستان و دشمنان چیزهای انتزاعی و کلی.
چیزهای انتزاعی و کلی
فقط
به
درد خودفریبی و عوامفریبی
می خورند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر