جمعبندی
از
مسعود بهبودی
کتابت مرا به یاد همه کسانی که با روحی انسان دوستانه پا به مبارزه نهاده بودند انداخت
حریفه شریف از خطه تنکابن
۱
اولا
کسی به خاطر انسان دوستی
ترور مسلحانه هر بدبختی را تنها ه رهایی قلمداد و قالب نمی کند
۲
ثانیا
مبارزه
در
هر فرمی
در
تحلیل نهایی
طبقاتی است و نه اخلاقی
۳
حتی
خران تنکابن
از این حقیقت امر
باخبرند.
۴
مبارزه طبقاتی
در هر فرم
با هر علامت و پرچم و هارت و پورت
یا
انقلابی است
و
یا
ارتجاعی است.
۵
یا مبارزه طبقاتی از بالا ست
و
یا از پایین است.
۶
مثال:
دیری است
که
دستاوردهای طبقه کارگر
که در سال های پس از جنگ جهانی دوم تحصیل شده بودند،
بازپس گرفته می شوند.
۷
این
هم
فرمی از مبارزه طبقاتی است:
مبارزه طبقاتی از بالا ست
۸
اوپوزیسیون ضد سلطنتی
که
پس از انقلاب بورژوایی سفید
تشکیل شد
ماهیت فئودالی
داشته است.
۹
خواه
زیر علم سرخ داس و نقاله و چکش و چوب و چماق بوده باشد
و
خواه
زیر علم سیاه اسلام
۱۰
مراد اصلی فدائیان خلق
جلال ال عبا بوده است
که
جد اندر جد فئودال، فاشیست و فوندامنتالیست بوده است
و
لاطائلاتش تحت عنوان غرب زدگی
جزو کتب بالینی روح الله خمینی بوده اند
۱۱
مراجعه کنید به خسی در میقات از همین لاشخور
۱۲
آدم باید خر باشد
که طویله های فدایی و مجاهد اسلام و خلق و دیمدام و لیملام
را
انقلابی تصور کند.
من
را
رها
باید کنی
تا
ما
شوی
غوغا شوی
غوغاتر از غوغا شوی
حکایتی
هست:
حریفی.
در می زند.
پیر
از
درون خانه
می پرسد:
کیست؟
حریف جواب می دهد:
منم.
من.
پیر
از پشت در می گوید:
برو.
در این خانه
به
روی من ها
باز نمی شود.
وقتی بیا که
ترک منیت کرده باشی.
سعدی
آه
اگر
دست دل من
به تمنا نرسد
یا دل از
چنبر عشق تو
به من وانرسد
غم هجران
به
سویت تر
از این قسمت کن
(سویت با تشدید در «ی» از تساوی و برابری می آید.
غم دوری از خود را بین عشاق به تساوی قسمت کن.)
کاین همه درد به جان من تنها نرسد
سروبالای منا
(ای سرو قد من)
گر به چمن برگذری
سر و بالای تو را سرو به بالا نرسد
چون تویی را چو منی در نظر آید
هیهات
که
قیامت
رسد
این رشته به هم
یا نرسد
ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
بر سر خوان لبت دست چو من درویشی
به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد
ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد
هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود
خار بردارم اگر دست به خرما نرسد
سعدیا
کنگره وصل
بلند است و هر آنک (هر آن کسی که)
پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد
پایان
چه سهمناک بود سیل حادثه.
سایه
۱
هی سایه.
هشدار
که
غافلان دیروز
غافلگیرشدگان غمین امروزند
و
غفلت زدگان امروز
غافلگیرشدگان غمین فردا
۲
یا
تمرین تفکر مفهومی
و
کسب توان تمیز شر از خیر
و
«هر» از «بر»
و
انقلاب از عنگلاب
و
انقلابی از عنقلابی
و
کسب توان پیش بینی و هشیاری
و
یا
تحمل ضربات هولناک ویرانگر
یکی پس از دیگری
۳
یا
توسل به عقل کل اندیش (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی)
و
یا
دخیل بستن به ضریج مندرس تصادف
تحت هر نام
به قول فریدریش انگلس:
تقدیر
قضا
قدر
سرنوشت
قسمت
بخت
سیل حادثه
توفان فاجعه
....
علی پاشایی
آلوده کرده حرمت آب و گیاه را
نوع نگاه تان
آلوده کرده حرمت آب و گیاه را
نوع نگاه تان
بغض بنفشه
برلب جوبارهای خشک
نفرین راه تان
نفرین به راه تان.!
برلب جوبارهای خشک
نفرین راه تان
نفرین به راه تان.!
ممنون از حسن نظر.
۱
البته اگر تعارف نباشد
که ما ایرانی ها جهانپهلوان در تعارف هستیم.
۲
راستش را بخواهید ما تا همین چند سال قبل این نبوده ایم که اکنون هستیم.
۳
و چند سال بعد
هم
این نخواهیم بود که اکنون هستیم.
۴
ما
هر چه داریم از امثال شما داریم.
۴
همنوعان مرده و زنده
۵
ما شاید ۳۰۰۰۰ پست تحت عنوان هماندیشی با این و آن منتشر کرده باشیم.
۷
هماندیشی
چه
با
همنوع زنده
و
چه
با
همنوع مرده
(مثلا تحلیل اشعار و آثارشان)
بهترین راه تمرین و آموزش تفکر است.
گاندی
اگر جرات زدن حرف حق را نداری
لااقل برای کسانی که حرف ناحق میزنند کف نزن
۱
ایراد تئوریکی و تجربی این اندرز گاندی
چیست؟
رضاشاه قبرستان حسنآباد را به پارک تبدیل کرد.
وقتی به بهانه قبر مادرش که آنجا بود
خواستند مانع او شوند
گفت:
مردهپرستی را کنار بگذارید!
به قبر مادر من چکار دارید؟
این قبرستان باید پارک شود!
آذر زنگی
۱
زنده باد آذر زنگی
۲
قبل از پارس به زبان سگان سنگی
سؤالی از آذر زنگی:
مگر
همین ایدئالیزاسیون (تجلیل عوامفریبانه) رضاشاه مرده
فرمی از مرده پرستی نیست؟
۳
این کردوکار آذر زنگی
آیا نشانه حواس پرستی آذر نیست؟
۴
ضمنا
این کردوکار
آیا به معنی بی پرنسیپی (بی انضباطی فکری و نظری) آذر نیست؟
۵
آدم یاد آخوندها می افتد
که
در منبرنهی از منکر می کنند و در خلوت عمل به منکر.
۶
به
قول حریفی از شیراز
واعظان
کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
۷
سؤال دیگر این است که آذر و حواریون
اعتراضی به تخریب مقبره رضاشاه
توسط اجامر جماران
نکرده اند؟
۸
اگر اعتراض کرده اند،
آیا به معنی مرده پرستی نبوده است؟
۹
اصلا برای چه
جسد رضاشاه
با
هزینه چشمگیر
از خارج به ایران آورده شده است.
اگر محمدرضاشاه به پیروی از رضاشاه مخالف مرده پرستی بوده است؟
۱۰
یادآوری دیگر:
همان رضاشاه که بی خیال قبر مادرش و مخالف سرسخت مرده پرستی بوده،
مگر همان رضاشاه نبوده که برای مرده ای به نام فردوسی
هزاره ای تشکیل می دهد و دیگر سلاطین و خوانین بیسواد منطقه را هم دعوت می کند و جشن می گیرد و هارت و پورت می کند؟
۱۱
سؤال السؤالات اما این است
که
زیر این کاسه نهی از مرده پرستی
چه نیمکاسه ای نهفته است؟
۱۱
رضاشاه سر و مر و گنده و زنده پرستی؟
۱۲
درست به همان سان که در آلمان
هیتلرپرستی
رواج داشت،
که
رفیق جانجانی و متحد آنچنانی رضاشاه بود؟
۱۳
راستی کدام بهتر است:
مرده پرستی
و
یا
نخبه پرستی
پیشوا پرستی
موسولینی پرستی
فرانکوپرستی
پینوچه پرستی
امام پرستی؟
سعدی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
(شام به دو معنی: شب و طعام اول شب)
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به
همین دیده
(به دو معنی: با یان چشم و سوگند بر این چشم)
سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم
بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم
خبر از عامم نیست
نه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
بندگی
لازم اگر
عزت و اکرامم نیست
به خدا و به سراپای تو کز دوستی ات
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم
اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو
(سوگند به چشمان تو)
که
چشم (انتظار انعام داشتن)
از تو
به انعامم نیست
سعدیا
نامتناسب حیوانی
باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر