۱۳۹۸ آبان ۱۴, سه‌شنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۱۶۱)


جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
احساس و اندیشه در آثار هنری

۱
این بحث جالبی است.

۲
حسن بحث
که فرمی از هماندیشی است
این است
که
افراد
در روند بحث می آموزند.

۳
ما در آثار فکری و عملی
به ویژه در آثار هنری
با
دیالک تیک غریزه و عقل
درگیریم.

۴
افسار احساسات و عواطف و علایق و شور شوق و اشتیاق و ... ما
به دست غول غریزه است.

۵
عوامل غریزی ما
در تشکیل آثار هنری
نقش غول آسایی به عهده دارند.

۶
افسار اندیشه
اما به دست عقل است.

۷
فلسفه = عقل کل اندیش

۸
به زبان جامعه شناسی
اثار هنری
در دیالک تیک خودپویی و آگاهی
تشکیل می یابند.

۹
حافظ بیت شعری دارد که بیانگر همین خودپویی است:

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

۱۰
استاد ازل
همین قوای غریزی و طبقاتی اند
 
قصه نویس

نمیدانم به چه دلیلی این داستان مخاطب های خاص پیدا کرده
دوستی هم نوشته بود که با توافق من میخواهد این داستان را در مجله ای در لس آنجلس چاپ کند
نمیدانم شاید ناخواسته پیام خاصی دارد

۱
دلیل علاقه لوس آن جلسی ها به این قصه
تبلیغی به نفع رضاشاه و کشف حجاب در آن
است.

۲
در ادامه تحلیل به این مسئله خواهیم رسید.

۳
سطل ننه ات طلب ها
سطل شان از ایده تهی است
و
در به در
به دنبال ایده می گردند.

۴
شاعری در این رابطه سروده است:
چون قافیه تنگ آید
لاشخور به جفنگ آید

کفگیر ته دیگ آید
در کفش چو ریگ آید.
 
روزبه
اگه خبر داشتی فاشیسم را با انقلاب 57 مقایسه نمیکردی
بهروز

۱
زبان ما مو درآورد
از بس گفتیم
که
این بهروز
وارونه ی روزبه است.

۲
اولا
انقلاب به چه معنی است؟

۳
ثانیا در بهمن ماه سال نکبت ۵۸ و یا ۵۷
بهمن عظیمی بر سر ملت نجیبی
آوار شده است
و
دار و ندارش را بر باد داده است

۴
به زبان ادبا
عنگلابی پیروز شده است و انقلابی شکست خورده است

۵
در
اتحاد شوروی هم عنگلابی پیروز شده و انقلابی شکست خورده است

۶
خمینی و گربه نره قابل قیاس با یلسین و گربه چف است.

۷
ضمنا
پان اسلامیسم
چیست
اگر فرمی از پانیسم = فاشیسم نیست؟

۸
در روسیه هم
اگر اولیگارشیسم = هولیگانیسم = نئوفاشیسم نیست
پس چیست؟
 
شعر فوران احساس است.
مریم

۱
ممنون.
شعر فرم ابراز احساس و اندیشه است.
شعر
فرم تبیینی (بیانی) احساس و اندیشه است.

۲
موسیقی هم
فرم ابراز احساس و اندیشه است.

۳
نقاشی هم فرم ابراز احساس و اندیشه است.

۴
تندیس سازی هم.

۵
قصه نویسی هم.

۶
موسیقی حتی قوی تر از شعر
به ابراز احساسات و عواطف و روندهای روحی و روانی
قادر است.

۷
موتزارت و بتهون از تلنبار و غلیان و فوران احساسات چه بسا دیوانه می شدند.

۸
ولی همه اینها
فرم اند.
قالب اند.
قابلمه اند.

۹
محتوای این قوالب متفاوت
یکی است:
احساس و اندیشه است.

۱۰
و
تعیین کننده
محتوای این قوالب و قابلمه ها ست
نه
خود قوالب و قابلمه ها

۱۱
تحلیل این فرم های متنوع شناخت هنری
باید
عمدتا
به
محتوای انها
بپردازد.

۱۲
یعنی
به
اندیشه مطروحه در انها بپردازد.

۱۳
و گرنه
تکرار مکرر اینکه شعری شیوا ست
کلام نویسنده ای
دلربا و فریبا ست
درمان دردی نیست.

کشف این چیزهای ظاهری
هنر و شق القمر هم نیست
 
نظرتان محترم است
فرشته

۱
ببخشید از رک گویی

۲
محترما و لطفا به بی ابدی تفسیر نکنید.

۳
ما
صد سال آزگار
نمی خواهیم
که
 نظرمان مورد احترام کسی قرار بگیرد
و
محترم شمرده شود.

۴
ما اهل لایک نیستیم که فرم محض است
بی بو ست و بی خاصیت

۵
ما دل مان می خواهد که نظرمان به محک واقعیت و عمل زده شود 
و 
رد شود
تصحیح شود
تدقیق شود.
تا
آدم شویم

۶
اولا چرا باید نظر همنوعی برای فرشته ها محترم باشد؟

۷
خود همنوع می تواند محترم باشد
تازه اگر قابلیت احترام را داشته باشد
ولی نظرش باید به محک پراتیک زده شود و به چالش کشیده شود

۸
چون
حقیقت
عالی ترین مرجع است
خدا تر از خدا ست.

۹
خدایی بالاتر و برتر از حقیقت وجود ندارد.

ب
تا احساس نباشد
شعر به وجود نمی اید.
فرشته

۱
بیشک

۲
این
اما
با ادعای قبلی شما مبنی بر اینکه شعر حس است
در تضاد است.

۳
ویرایش:
شعر فرمی از تبیین احساس است

۴
ما هم همین را می گوییم:
شعر فرمی از فرم های متنوع تبیین اندیشه است.

۵
احساس
چیست؟

۶
حس کردن؟
عاطفه پیدا کردن به کسی و یا چیزی؟
علاقه پیدا کردن به چیزی؟
نفرت داشتن از چیزی و یا کسی؟

۷
این چیزها بیشتر غریزی اند
یعنی
ماقبل عقلی اند

ولی
در تحلیل نهایی
حاوی اندیشه اند.

۸
مثال:
محتوای ۹۹ درصد عشعار (غلط املایی نیست)
نیاز جنسی و لهو لعب است.

۹
ترجمه کنی
 به 
اندیشه ارضای حوایج غریزی و روحی و روانی 
می رسی

۱۰
شعرا
اما
به قول کریم در قرآنش
کذاب اند و سودای خر کردن مخاطب را دارند.

۱۱
حتما می خواهند به حریف بقبولانند که عاشق جانباز سینه چاکش هستند
و
نه
محتاج ملتمس رفع حاجت الحاجات خود
 
زنده مردن را تجربه کردن
به از مرده بودن و زنده زیستن

عفت

۱
این واکنش عفت به اندیشه اکبر است:
زنده مردن را تجربه می کنیم.

۲
اکبر
اهل مقایسه نیست
و
وضع و حال خود را
تبیین می دارد
رهنمود نمی دهد
و
برای خود و کس دیگری تعیین تکلیف نمی کند.

۳
عفت اما دست به مقایسه می زند
موضع می گیرد و عملا رهنمود می دهد.

۴
منظور عفت از مرده بودن و زنده زیستن چیست؟

۵
منظور عفت
به
زبان اکبر
عبارت است از
مرده بودن و زنده بودن را تجربه کردن

این
فرمول بندی عفت تق و لق و غیرمنطقی است.

۶
زنده می تواند بسان مرده زندگی کند
یعنی
ذره ذره بمیرد
ولی
مرده نمی تواند زنده زندگی کند.
(زنده بودن را تجربه کند)

۷
منظور عفت
شاید
مرده متحرک بودن است که کلام قصاری است.

۸
یعنی
بسان اسکلت زیستن
بدون درونمایه
بدون عشق و عاطفه و احساس و عقل و اندیشه
بدون اثر پذیری و اثر گذاری
است.

۹
بی اعتنا به قصاریت کلام ها
آیا
چنین چیزی ممکن است؟

۱۱
مرگ
پایان ماجرا ست.

۱۲
مرده دیگر نمیت واند زندگی کند
آنهم در سنت زنده ها

۱۳
عیسی مسیح هم می دانست

۱۴
گفته بود:
به
عفت بگو
مرده ها را به مرده ها واگذارد.
۱۵
اگر واقعا چنین چیزی وجود دارد
یعنی
اگر
مرده بودن و زنده بودن را تجربه کردن
وجود دارد
مشخصا از چه قرار است؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر