• چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست
• اگر با انسان های فرومایه نشست و برخاست کردی، از هراس دست از این کار فروشوی و دیگر به آنها نزدیک مشو!
• سعدی در این رهنمود به دنبال توصیه اکید دنباله روی از راهدانان کذائی در حکم پیشین، به اجتناب از همنشینی با فرومایگان فرامی خواند.
• او بدین طریق، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک راهدانان و فرومایگان بسط و تعمیم می دهد و به جانبداری از فراز (راهدانان) برمی خیزد.
• در جهان بینی سعدی و بعدها حافظ، قاعدتا و روی هم رفته، راهدانی و فرومایگی لدنی، جبلی، ذاتی و مادر زادی اند.
• میان آندو دیوار عبور ناپذیر چین کشیده شده و نتیجتا نه آن می تواند به این بدل شود و نه این به آن.
• مفهوم «فرومایه» در تئوری بنیاد سعدی به انسانی اطلاق می شود که سرشت و ماهیت پست و بد دارد.
• فرومایگی بنا بر تئوری بنیاد سعدی، مادر زادی، طبیعی، خدا دادی و تغییر ناپذیر است.
• سعدی برای خلاصی مردم از شر انسان های بد بنیاد، سفله، دون و فرومایه طناب دار را نشان می دهد.
• لب مطلب سعدی این است که باید دامن پاکدامنان راهدان مادرزاد را گرفت و از شرکت در جلسات مخفی دونان و فرومایگان تحول طلب (اهل طریقت و عرفان در آن زمان، که نمایندگان نطفه ای و بالقوه بورژوازی نوپا و دهقانان بوده اند) پرهیز کرد.
• این رسم و راه سعدی است:
• از حکایتی از ایام کودکی شروع کرده و اکنون به صدور رهنمودهای طبقاتی ـ ایدئولوژیکی خویش رسیده است.
رهنمود سوم
• به فتراک پاکان در آویز چنگ• که عارف ندارد ز دریوزه ننگ
• فتراک به تسمه ای اطلاق می شود که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند.
• سعدی رهنمود می دهد:
• «به فتراک پاکان چنگ بزن!
• چرا؟
• برای اینکه عارف در دریوزگی و گدائی عیب و ننگی نمی بیند!»
• سعدی در این حکم همه آب ها را به سوی آسیاب طبقاتی و ایدئولوژیکی خویش روانه می سازد:
• از رابطه پدر و فرزند نابالغ شروع کرده و اکنون به فقرا و توانگران رسیده و ضمنا توانگران را راهدان تلقی کرده و به چرخش قلمی، در این حکم، راهدان به پاک استحاله یافته که توده های مولد و زحمتکش باید از فتراک اسب شان بگیرند و رها نکنند.
• دلیل سعدی هم شنیدنی است و هم از ماهیت و نیت طبقاتی او پرده برمی دارد:
• «چون عارف از دریوزگی و گدائی احساس عیب و ننگ نمی کند، پس توده های مولد و زحمتکش هم نباید از چنگ زدن به فتراک پاکان یعنی اشراف بنده دار و فئودال ابائی داشته باشد!»
• وقتی ما از زهر ایدئولوژیکی مهلک و مخرب در تئوری اجتماعی سعدی و حافظ سخن می گوییم، منظورمان همین است:
• آنها از توده های مولد و زحمتکش، وابسته و نوکر و انگل می سازند تا نظام اجتماعی ـ اقتصادی حاکم حفظ و تحکیم شود.
• جماعت گدا هرگز برای تغییر و تحول اوضاع وارد میدان مبارزه انقلابی نمی شوند.
• این رهنمودهای اخلاقی سعدی و بعد حافظ فقط به درد تخریب خرد، خوداندیشی و خودمختاری خلق می خورند.
• سعدی بدون کمترین دغدغه ای دیالک تیک عامی و عالم را به شکل دیالک تیک گدا و توانگر توسعه و تعمیم می دهد و گدائی و دریوزگی را از صفات عرفا جا می زند.
• اکنون سر و کله مخاطب سعدی از ورای احکام انتزاعی پیدا می شود.
• مخاطب سعدی توده مولد و زحمتکش است، که باید به فتراک اسب خانان و شاهان و اربابان و مشایخ بزرگ و کوچک چنگ زنند و حتی به ضرب شمشیر دست از آن بر ندارد.
• سعدی این وابستگی را تا درجه عشق ارتقاء می دهد و در حکایات و اشعار عاشقانه، طرفداران استقلال اندیشه و عمل را به تازیانه تحقیر و تخفیف می بندد و «خود پرست» می نامد:
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 83 ـ 84)
• کسی گفتش:(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 83 ـ 84)
• «اکنون سر خویش گیر
• از این سهلتر مطلبی پیش گیر»
• چو مفتون صادق ملامت شنید
• به درد، از درون ناله ای بر کشید:
• که بگذار تا زخم تیغ هلاک
• بغلتاندم لاشه در خون و خاک
• نمی بینم از خاک کویش گریز
• به بیداد، گو:
• «آبرویم بریز.»
• سعدی در این حکایت بوستان، ماجرای «عاشقی» را نقل می کند که از فتراک «راهدانی» و یا «پاکی» دست برنمی دارد، اگرچه او به تازیانه و شمشیرش می بندد.
• ناصحی در این میان به «عاشق» رذل توصیه می کند که برود پی کارش و به جای وابستگی و تولگی مثل آدم زندگی کند.
• اما سعدی راه بهتری برای توده های مولد و زحمتکش دارد و از زبان «مفتون صادق» به خوردشان می دهد:
• «یا مرگ، یا وابستگی و تولگی و رسوائی!»
• حافظ حتی کار به ازای دستمزد را (کار پرولتری را) همانطور که در بالا اشاره رفت، مورد تحقیر بی شرمانه قرار می دهد و با گدائی یکسان می شمرد:
حافظ
• تو بـندگی چو گدایان به شرط مزد مکـن
• کـه دوسـت خود روش بـنده پروری داند.
• این برخوردها از شرم آورترین برخوردهائی است که بشریت از زبان ایدئولوگ های فئودالیسم می شنود.
• ننگ و عاری بد تر گدائی و دریوزگی وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
• ستایش و تطهیر گدائی و تحقیر کار به ازای دستمزد، بد ترین بی حرمتی نسبت به حیثیت و عزت انسانی است.
حکم سوم
• مریدان به قوت ز طفلان کم اند
• مشایخ چو دیوار مستحکم اند
• سعدی در این حکم، دیالک تیک پدر و پسر را به شکل دیالک تیک مراد و مرید بسط و تعمیم می دهد و مشایخ را دیوار مستحکم می نامد.
• مشایخ، ایدئولوگ های سرسپرده نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری محسوب می شوند.
• سعدی مریدان را تا درجه کودکان بی شعور و وابسته و دنباله رو تنزل می دهد و مشایخ را به باروهای استوار فئودالی تشبیه می کند، که خود شیخ سعدی بی تردید، یکی از آنان است.
• صغیر تلقی کردن توده های مولد شهر و روستا، این سازندگان بی چون و چرای جامعه، جهان و تاریخ، نه تنها دروغ بزرگی است، بلکه اهانتی نابخشودنی به بشریت است.
• بدون این به اصطلاح مریدان مولد، نه بشریتی می توانست ادامه حیات دهد و نه تمدنی می توانست قوام یابد و نه نیروهای مولده آنچنان توسعه می یافت که کار فکری از کار عمدتا جسمانی جدا شود و قشر روشنفکر و از آن جمله مشایخ عالی قدر پا به عرصه وجود نهند و ببرکت کار عرقریز توده مولد به تولید تئوری و علم و دانش لازم برای توسعه اجتماعی بپردازند.
• حتی پیشرفت علوم بدون تولید مادی و بدون ضرورت عینی لازم برای پاسخگوئی به نیازهای تولید نمی توانست و نمی تواند و نخواهد توانست صورت گیرد.
سعدی به جای آموختن خرد، خوداندیشی، خودمختاری و استقلال عمل و اندیشه، دست به تبلیغ تولگی، نوچگی، دنباله روی و نوچه پروری می زند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر