۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

دیالک تیک حرکت و سکون (4)

گوتفرید ویلهلم لایب نیتس (1646 ـ 1716)
فیلسوف، دانشمند، ریاضی دان، دیپلومات، فیزیکدان، مورخ، سیاستمدار، کتاب شناس و دکتر در حقوق دنیوی و کلیسائی
ایدئالیست عینی
روح یونیورسال زمانه خویش

حرکت
پروفسور گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

• توضیح صریح خصلت دیالک تیکی حرکت و بویژه درک آن به عنوان خودجنبی ماده، بوسیله لایب نیتس و بویژه هگل صورت گرفت.

1

• لایب نیتس از موضع ایدئالیسم عینی (در مخالفت با نظریه دکارت) پیوند کلی و ناگسستنی حرکت و ماده را مورد تأکید قرار می دهد.

2

• او ـ در مغایرت با دکارت و اسپینوزا ـ به مفهوم ماده، مفهوم نیروی کوشا و اصل خود کوشی را اضافه می کند.

3

• بنظر لایب نیتس، مونادها یعنی جواهر ساده دستخوش تغییر مدام اند و این تغییر از اصل درونی آنها ناشی می شود.
• لایب نیتس این اصل درونی را قوه محرکه عشق (طلب) می نامد.
(لایب نیتس، «مونادئولوژی»، 10، 11، 15، 18)

• لنین در این نظریات لایب نیتس ـ علیرغم ایدئالیسم او ـ «دیالک تیک خودویژه و ژرفی» را می بیند.

• هگل نیز به همان سان تمامت واقعیت عینی را بمثابه روندی در حرکت و تغییر مدام می بیند.

1

• حرکت بنظر هگل نه فقط حرکت مکانیکی، بلکه در وهله اول خودجنبی، حیاتمندی و محرکه است.

• لنین درک دیالک تیکی هگل از حرکت را هسته مرکزی فلسفه او می نامد و چنین شرح می دهد:

• «جنبش و خودجنبی، حرکت خود کوش (مستقل)، خودپو، ذاتا ضرور.
• تغییر، جنبش و حیاتمندی، اصل هر خود جنبی، قوه محرکه حرکت و کردوکار، ضد وجود مرده.»
• (کلیات لنین، جلد 38، ص 131)
2

• اصل و سرچشمه درونی خود جنبی را هگل در تضاد دیالک تیکی می داند:
• تضاد دیالک تیکی «ریشه هر جنبش و حیاتمندی است.
• فقط اگر چیزی تضادی در درون خود داشته باشد، به جنبش می آید ، محرکه و کردوکار پیدا می کند.»
• (کلیات لنین، جلد 4، ص 546)
3

حرکت زوال و رستاخیز مکان است در زمان و زوال و رستاخیز زمان است در مکان!

• بنظر هگل، حرکت با ماده در پیوند بی واسطه قرار دارد.
• زیرا حرکت «زوال و رستاخیز مکان است در زمان و زوال و رستاخیز زمان است در مکان.»

• در حالیکه واقعیت ـ که در آن زمان و مکان به یکدیگر فرا می روند ـ «وحدت بی واسطه، یکسان و موجود هر دو است»، که بمثابه ماده خود نمائی می کند.
• (هگل، «دایرة المعارف» پاارگراف 261 )
4

کارل پرسون (1857 ـ 1936)
ریاضی دان انگلیس
مؤلف آثار بیشمار
گرامر علم

• حرکت بمثابه وحدت پیوست و گسست زمان و مکان، خود تضادمند است.

• چنین ایده های دیالک تیکی مهم در باره چند و چون حرکت ـ اما ـ در سیستم ایدئالیستی لایب نیتس و هگل در فرم مخدوش و عرفانی مطرح می شوند و نمی توانند برای علوم مفید واقع شوند.


• چون وقتی هگل دنیا را تجسم (جسمیت یافتن) ایده مطلق قلمداد می کند، پس حرکت جهان نیز نمی تواند چیزی بیش از حرکت و خودبالی این ایده مطلق و بنابرین بیش از یک روند فکری باشد.

• و یا وقتی ما همانند برکلی چیزهای واقعی را فقط مجموعه ای از احساسات سوبژکتیف تصور کنیم، پس باید سرچشمه حرکت آنها نیز ناگزیر در سوبژکت باشد.
• این موضع ایدئالیسم ذهنی در ماخیسم از صراحت خاصی گذرانده می شود:
• «همه چیزها در حرکت اند، اما تنها در درون مفاهیم.»
• (پرسون، «گرامر علم»)
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر