۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (21)


شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت

«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس
تحلیل واره ای از شین میم شین

حکم ششم

• اگر جاده ای بایدت مستقیم

• ره پارسایان، امید است و بیم

• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و لذت را به شکل دیالک تیک (2) و امید بسط و تعمیم می دهد و آن را شیوه زندگی پارسایان و مؤمنان می داند.

2 ـ 1

• سعدی در این حکم، دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک بیم و امید بسط و تعمیم می دهد و آن را شیوه زندگی پارسایان و مؤمنان می داند.
• در دیالک تیک بیم و امید از سوئی رابطه انسان و خدا رقم می خورد و از سوی دیگر رابطه طبقه (3):

3

• در دیالک تیک بیم و امید از سوئی رابطه انسان و خدا رقم می خورد و از سوی دیگر رابطه طبقه حاکمه و توده:
• انسان از سوئی از خدا و مجازات دنیوی و اخروی اش بیم و هراس دارد و لذا هنجارها و فرامین الهی را حتی الامکان رعایت می کند و از سوی دیگر به عفو عظیم الهی امید دارد و لذا از اعمال ناشایست خود توبه می کند، طلب عفو می کند و بنده سر به زیر و خدا دوستی می شود.
• وقتی گفته می شود که شعور اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ بوسیله وجود اجتماعی تعیین می شود، دلیلش همین است:
• دیالک تیک بیم و امید در رابطه با خدا چیزی جز (4) دیالک تیک بیم و امید در رابطه با سایه های خدا (طبقه حاکمه) نیست:

4

• دیالک تیک بیم و امید در رابطه با خدا چیزی جز انعکاس دیالک تیک بیم و امید در رابطه با سایه های خدا (طبقه حاکمه) نیست:
• توده مولد تحت استثمار و ستم نیز از سوئی از بازداشت، زندان، شلاق، شکنجه و اعدام طبقه حاکمه بنده دار و فئودال و بعدها سرمایه دار بیم و وحشت دارد و از سوی دیگر در صورت ارتکاب خطا (عصیان) به عفو پادشاه و خلیفه و خان و سرمایه دار امید می بندد و لذا دو باره ـ باواسطه و یا بی واسطه ـ پیش ارباب بر می گردد، عذرخواهی و توبه می کند، اسم و آدرس شیاطین را استفراغ کند و دوباره یوغ بر گرده می گیرد و مشغول کار می شود.
• سعدی اما در این حکایت قصد دادن (5) به شاه دارد.

5

• سعدی اما در این حکایت قصد دادن رهنمود به شاه دارد.
• شاه باید راه راست درپیش گیرد و جولانگاه دیالک تیک بیم و امید باشد، بسان (6).

6

• شاه باید راه راست درپیش گیرد و جولانگاه دیالک تیک بیم و امید باشد، بسان گدایان و دریوزگان.
• فقط ایدئولوگی کارکشته می تواند چنین رهنمود دهد:
• هیرارشی فئودالی بدین طریق تکمیل می شود:
• همان رابطه ای را که شاه با خدا برقرار می کند، همان رابطه را هم باید توده های مولد و زحمتکش با شاه و طبقه حاکمه برقرار کنند، تا نظام اجتماعی تداوم یابد.

حکم هفتم

• که بخشایش آرد بر امیدوار

• به امید بخشایش کردگار

• سعدی در این حکم، دیالک تیک (1) و فونکسیون را به شکل دیالک تیک (2) و بخشایش بسط و تعمیم می دهد.

2 ـ 1

• سعدی در این حکم، دیالک تیک وسیله و فونکسیون را به شکل دیالک تیک امید بخشایش و بخشایش بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی نوعی (3) غیرمنطقی را در این حکم مطرح می سازد:

3

• سعدی نوعی اوتوماتیسم غیرمنطقی را در این حکم مطرح می سازد:
• امید بخشایش به دریافت بخشایش منجر می شود.
• خدا از درگاهش بنده امیدوار را دست خالی برنمی گرداند.
• از سرتاپای این حکم (4) می ریزد:

4

• از سرتاپای این حکم انفعال می ریزد:
• انسان باید همانند گدا به امید مساعدت از غیر دل خوش کند.
• انسان در فلسفه اجتماعی سعدی نه سوبژکت، بلکه (5) تمامعیار است، فرقی با سگ ولگرد ندارد.

5

• انسان در فلسفه اجتماعی سعدی نه سوبژکت، بلکه اوبژکت تمامعیار است، فرقی با سگ ولگرد ندارد.
• رابطه ای که شاه با خدا دارد، (6) رابطه ای است که توده های مولد و زحمتکش با شاه و طبقه حاکمه دارد.

6

• رابطه ای که شاه با خدا دارد، انعکاس رابطه ای است که توده های مولد و زحمتکش با شاه و طبقه حاکمه دارد.

حکم هشتم

• فراخی در آن مرز و کشور مخواه

• که دلتنگ بینی، رعیت ز شاه

• سعدی از قول نوشیروان به هرمز، رهنمودهای خود را به شاهزاده شیراز صادر می کند:
• بلافاصله بعد از تعیین رابطه شاه با خدا، به تعیین رابطه رعیت با شاه می پردازد.
• دیالک تیک فراز و (1) نخست به شکل دیالک تیک خدا و (2) بسط و تعمیم داده می شود و اکنون به شکل دیالک تیک شاه و (3).

3 ـ 1

• دیالک تیک فراز و فرود نخست به شکل دیالک تیک خدا و شاه بسط و تعمیم داده می شود و اکنون به شکل دیالک تیک شاه و رعیت.
• در کشوری که رعیت از شاه دلتنگ باشد، جست و جوی آسایش بیهوده است.
• همانطور که شاه باید دیالک تیک بیم و (4) نسبت به خدا باشد و به دلیل امیدواری شاه، بخشایش الهی شامل حالش شود، به همان سان نیز رعیت باید نسبت به شاه، دیالک تیک بیم و امید باشد و شاه بدلیل امید رعیت به او، چیزی از حاصل کار رعیت را برای خود و خانواده اش باقی بگذارد.

4

• همانطور که شاه باید دیالک تیک بیم و امید نسبت به خدا باشد و به دلیل امید بخشایش الهی شامل حالش شود، به همان سان نیز رعیت باید نسبت به شاه، دیالک تیک بیم و امید باشد و شاه بدلیل امید رعیت به او، چیزی از حاصل کار رعیت را برای خود و خانواده اش باقی بگذارد.
• آنچه رهنمود و اندرز ساده جلوه می کند، راه و رسم سنجیده و اندیشیده کشورداری است.
• رهنمودهای سعدی همیشه شمشیر دولبه اند:
• هم رهنمود به طبقه حاکمه است و هم رهنمود به توده های مولد و زحمتکش است:
• رعیت هرگز نباید در رابطه با طبقه حاکمه و ارگان های دولتی فقط امیدوار باشد و هرچه دلش خواست بکند.
• رعیت باید دیالک تیک بیم و (5) باشد، درست به همان سان که در رابطه با خدا، دیالک تیک بیم و امید است، دیالک تیک ریاضت دنیوی و (6) است.

6 ـ 5

• رعیت باید دیالک تیک بیم و امید باشد، درست به همان سان که در رابطه با خدا، دیالک تیک بیم و امید است، دیالک تیک ریاضت دنیوی و لذت اخروی است.
• شاه هم باید دیالک تیک (7) را در توده های مولد و زحمتکش حفظ و تحکیم کند:

7

• شاه هم باید دیالک تیک بیم و امید را در توده های مولد و زحمتکش حفظ و تحکیم کند:
• به لبخندی (8) زند و به دشنامی (9) دهد.

8 ـ 9

• به لبخندی گردن زند و به دشنامی خلعت دهد.

حکم نهم

• بر آن باش، تا هر چه نیت کنی

• نظر در صلاح رعیت کنی

• سعدی در این حکم از شاه می خواهد که مصالح رعایا را مقدم بر مصالح خود بداند.
• تیزهوشی ژرف سعدی را می توان از همین حکم دریافت:
• سعدی بسان کارل مارکس، به نقش تعیین کننده طبقه مولد اصلی جامعه فئودالی واقف است، ولی شناخت افزار لازم برای اثبات رهنمود بنیادی خود را در اختیار ندارد، نمی تواند هم داشته باشد.
• برای آشنائی با این شناخت افزار بشریت باید تا اواسط قرن نوزدهم صبر کند تا تئوریسین های توده های مولد و زحمتکش تز خود را کشف و اثبات کنند و تحت عنوان (1) فرمولبندی کنند.

1

• برای آشنائی با این شناخت افزار بشریت باید تا اواسط قرن نوزدهم صبر کند تا تئوریسین های توده های مولد و زحمتکش تز خود را کشف و اثبات کنند و تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ» فرمولبندی کنند.

پژواک فریاد
اثری از آلفارو سیکوه ئیروز

دلیل اول


• خرابی کند مرد شمشیر زن

• نه چندان، که دود دل طفل و زن

• سعدی برای اثبات صحت رهنمود خود، دلیل هومانیستی ـ عاطفی ـ اخلاقی ارائه می دهد:
• دود دل طفل و زن مخربتر از مردان شمشیر زن دشمنخو ست.
• حق در تحلل نهائی با سعدی است:
• ستم بر توده های مولد و زحمتکش تیشه بر ریشه حاکمیت فئودالی فرود می آورد.
• بدون تولید کشاورزی معقول، کشور می تواند دچار بحران اقتصادی شود و فروپاشد.
• بدون حمایت توده های رعیت حاکمیت فئودالی نمی تواند پابرجا بماند.
• سعدی اشراف بنده دار، فئودال و دربار را بهتر از هر کسی می شناسد.
• از این رو ست که همه دلایل ممکنه را برای حفظ و تحکیم نظام فئودالی ـ استبدادی برمی شمارد، تا چیزی ناگفته نماند.
• او در این حکم، دست به تهدید می زند، در لفافه دود دل کودکان و زنان بی پناه رعایا، از قیام دهقانان سخن می گوید.
• هدف الاهداف ایدئولوگ طبقه حفظ و تحکیم (1) است و بس.

1

• هدف الاهداف ایدئولوگ طبقه حفظ و تحکیم وضع موجود است و بس.

دلیل دوم

• بد و نیک مردم، چو می بگذرند

• همان به که نامت به نیکی برند.

• دلیل دوم سعدی بر مقوله «نام نیک» مبتنی است:
• چون عمر انسان ها کوتاه است و مرگ شتری است که دم در هرکس از اشه و گدا می خوابد، پس چه بهتر که خود را به جادوی نام نیک ابدی کنیم.
• مقوله نام باید در فرصتی مستقلا و مفصلا مورد بررسی قرار گیرد.
• سعدی در این حکم، به تطمیع سلاطین روی می آورد و آنها را به گذاشتن نام نیک از خویش تشویق می کند.
• می توان گفت که سعدی در دو دلیل فوق الذکر، دیالک تیک تهدید و (1) را به شکل تخریب دود دل طفل و زن و (2) بسط و تعمیم می دهد.

2 ـ 1

• می توان گفت که سعدی در دو دلیل فوق الذکر، دیالک تیک تهدید و تطمیع را به شکل تخریب دود دل طفل و زن و کسب نام نیک بسط و تعمیم می دهد.

حکم دهم

• خداترس را بر رعیت گمار

• که معمار ملک است پرهیزگار

• سعدی اکنون به مفهوم (1) در تثلیث (تریاد) «شبان ـ گله ـ گرگ» خود برمی گردد و رهنمودی در زمینه گزینش (2) به شبان می دهد.

2 ـ 1

• سعدی اکنون به مفهوم «گرگ» در تثلیث (تریاد) «شبان ـ گله ـ گرگ» خود برمی گردد و رهنمودی در زمینه گزینش گرگ به شبان می دهد.
• بنظر سعدی، مأمورین دولتی باید متقی، پارسا، پرهیزگار و خداترس باشند.
• چرا؟
• دلیل سعدی کاملا (3) است:

3

• دلیل سعدی کاملا پراگماتیستی است:
• انسان های پرهیزگار معمار ملک اند و نه مخرب ملک از طریق ستم بر رعایا و برانگیختن «دود دل طفل و زن»
• سعدی در هر دو مورد، عمارت و تخریب غیرمستقیم را در مد نظر دارد.
• اما سعدی به مثابه ایدئولوگ سیستم فئودالی ـ بنده داری از این طریق به تحمیق همان توده های مولد و زحمتکش می پردازد که ظاهرا سنگ طرفداری از آن را به سینه می زند.
• او (3) نگرش خواننده شعرش را به آتش می کشد.

3

• او رادیکالیته نگرش خواننده شعرش را به آتش می کشد.
• چرا و چگونه؟
• سعدی سردسته ستمگران را، دربار و چه بسا طبقه حاکمه فئودالی را از زیر ضربه بیرون می آورد و مأمورین دربار و طبقه را نشان مردم می دهد:
• بدین طریق یاوه معروف در ضمیر مردم نشا زده می شود:
• «شاه خودش آدم خوبی است، مقصر (4) او هستند!»

4

• «شاه خودش آدم خوبی است، مقصر دور و بری های او هستند!»
• «فلانی که در رأس امور نشسته، پاک و مطهر است، مقصر فلان لات و لومپن (5) و شاه عبدالعظیمی است!»

5

• «فلانی که در رأس امور نشسته، پاک و مطهر است، مقصر فلان لات و لومپن ورامینی و شاه عبدالعظیمی است!»
• آنچه با بی شرمی پرده پوشی می شود، این حقیقت امر است که مأمور فقط مجری فرامین شاه و خان و ارباب و فلانی است و اگر فرمان بطرز دیگری داده می شد، شیوه رفتار دور و بری ها و ورامینی ها و شاه عبدالعظیمی ها دیگر می شد.

حکم یازدهم

• بداندیش تو ست آن و خونخوار خلق

• که نفع تو جوید، در آزار خلق

• سعدی اکنون صراحت بیشتری را به کلام شیرین خود جاری می کند:
• سعدی برای تشریح چند و چون گرگ و در این مورد، مأمور دولتی، دیالک تیک نمود و (1) (دیالک تیک پدیده و (2)) را به شکل دیالک تیک نفع شاه جوئی و (3) بسط و تعمیم می دهد.

3 ـ 1

• سعدی برای تشریح چند و چون گرگ و در این مورد، مأمور دولتی، دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک نفع شاه جوئی و بداندیشی بسط و تعمیم می دهد.
• مأمور، بظاهر نفع شاه را می جوید و برای ستاندن حداکثر حاصل دسترنج رعایا به آزار آنها مبادرت می ورزد.
• ولی در باطن، دشمن شاه است، چون با آزار خلق، پشتیبانی آنها را از دربار از بین می برد و به تضعیف طبقه حاکمه می پردازد:
• کسی که خونخوار خلق است و نفع دربار را در آزار خلق می جوید، اگر هم با تشدید استثمار رعایا به پر کردن گنج دربار کمک کند، در واقع بداندیش سلطنت است.

حکم دوازدهم

• ریاست به دست کسانی خطا ست

• که از دستشان، دستها بر خدا ست

• سعدی در این حکم، سپردن ریاست به گرگان ستمگر را اشتباه بزرگی می داند.
• سعدی هم به آتش زیر خاکستر واقف است و هم به قدرت بالقوه توده ها:

سعدی

• پشه، چو پر شد، بزند پیل را

• با همه مردی و صلابت، که او ست

• مورچگان را چو بود اتفاق
• شیر ژیان را بدرانند پوست

• اگر توده های بی همه چیز متحد شوند، طبقه حاکمه را با تمامت جلال و جبروتش به زیر می کشد.

سعدی

• عدو را به کوچک نباید شمرد

• که کوه کلان دیدم از سنگ خرد

• نبینی که چون با هم آیند مور
• ز شیران جنگی بر آرند شور؟

• نه موری که موئی کز آن کمتر است
• چو پر شد، ز زنجیر محکمتر است؟

• اگر سنگ های خرد (توده های مولد و زحمتکش) در حزب خویش گرد آیند و همدل و همرأی و متحد شوند، کوه کلانی (نیروی لایزالی) تشکیل می گردد.
• موری (رعیتی) که بظاهر ناچیزتر از مو است، اگر گرد آیند و یکی شوند، محکمتر از هر زنجیری می گردند.

سعدی در بخش اول از رعایا به مثابه شالوده جامعه سخن گفته است و کسی که به نام سلطان تیشه بر ریشه جامعه می کوبد، دشمن آگاه و یا ناآگاه سلطنت است و می تواند جنبش های دهقانی را بند از پای بردارد و موجب خواندن فاتحه بلندی بر فئودالیسم شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر