۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

شعری برای تنهائی مردم جهان (3) (بخش پایانی)

رقص باران
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

شعری برای تنهائی مردم جهان

مینا اسدی
از دفتر شعر مینا تحت عنوان
«دریا پشت تردیدهای تو ست!»

اکتبر 2001

• رؤياي دريا داشت ماهي
• رؤياي دريا داشتم من

• كابوس مرداب را تاب آورد
• كابوس مرداب را تاب آوردم

• تو بودي

• كه تاب نياوردي

• با كسان ديگرت سر جنگ بود
• مرا قرباني كردي

• به كم رضايت دادم
• به كم رضايت داد
• و تو راضي نشدي.

• كسي را نكشته بودم
• كسي را نكشته بودم
• سهل است
• كه همسايه اي را
• به زخم زبان ـ حتا ـ
• نيازرده بودم.

• كودكانم
• با چشم هاي بي نور
• در دالان هاي تاريك
• فرش زير پاي تو را بافتند

• زنانم
• در كلبه هاي كوچك
• پيراهن هاي ابريشمين جشن هاي رسمي
• تو را دوختند

• مردانم
• براي بي عدالتي هاي تو
• طاق نصرت بستند

• و دخترانم
• چكمه هاي خون آلودت را
• در زلال چشمه ها
• شستند.

• در برابرت نايستادم
• در ازدحام جمعيت گم شدم
• كه مرا نبيني

• تو گشتي
• گشتي
• گشتي
• و پيدايم كردي
• و بر گونه هايم سيلي زدي

• تاول هاي كف پايم
• مهر تازيانه هاي تو بود

• از بيم دسيسه هايت
• شعرهايم را
• از عشق
• و عدالت
• و آزادي
• تهي كردم.

• خوابيده بودم
• خوابيده بودم
• كه با بمب و
• برنج
• و باروت
• خوابم را آشفتي

• تو مرا به ميدان فرا خواندي
• حرف من نبود جنگ

• نه جنگ
• و نه ارتش

• تو سرب داغ در دهانم ريختي
• و مردمانم را
• از شهرها
• و روستاها
• به بيابان هاي بي آب و علف
• تاراندي.

• من .....

• من تو را از آن پنجره ي رو به جهان ديدم
• كه مي آمدي
• و ويران مي كردي

• و مرا
• فرزندانم را
• و زمينم را
• به نام صدا مي زدي

• خوابيده بودم من
• ساكت بودم

• تو بيدارم كردي
• بي حوصله ام كردي

• از فرياد لبريزم كردي

پژواک فریاد
اثری از الفارو سیکوه ئیروز


• حالا
• من
• با حنجره ام حرف زدم
• كه فرياد بزند

اثری از الفارو سیکوه ئیروز

• حالا

• من
• با دست هايم حرف زدم
• كه مشت هايش را به بي شرمي تو بكوبد

• حالا
• من
• با پاهايم حرف زدم
• كه راهپيمايي كند

• با چشم هايم حرف زدم
• كه ببيند

• با گوش هايم حرف زدم
• كه بشنود

• حالا
• من
• دوباره از تارها و جلبك هاي وحشت بيرون آمدم.

• حالا
• من
• با پستان هايم حرف زدم
• كه پر از خواهش باشد

• با لب هايم حرف زدم
• كه در آرزوي بوسه بسوزد

• با قلبم حرف زدم
• كه از اميد پر شود

• حالا من
• با همه ي خودم حرف زدم
• كه وقاحت تو را چاره كند
• كه تو را چاره كنم

• حالا من
• ايستاده ام
• ايستاده ام
• ايستاده ام

• اين تو
• با بمب
• و برنج
• و باروت

• و اين من
• با سنگ
• و دست
• و اراده

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر