۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (1)

مانفرد بور
ولفگانگ پطر ایش هورن
آلفرد کوزینگ
گونتر کروبر

برگردان شین میم شین

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی مترادف است با فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی جهان بینی علمی حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، طبقه کارگر و تمامت بشریت مترقی دوران کنونی است که بوسیله مارکس و انگلس بنیانگذاری و بوسیله لنین توسعه بیشتر توسعه داده شده و در مبارزه بر ضد سرمایه داری و در ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم قوام یافته و با تجارب تعمیم یافته طبقه کارگر بین المللی ـ بویژه ـ احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی غنی گشته است.

ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی جزئی از مارکسیسم ـ لنینیسم است و همزمان شالوده فلسفی آن را تشکیل می دهد.
ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی در کاربست عملی اش، شالوده سیاست حزب مارکسیستی ـ لنینیستی را تشکیل می دهد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ بمثابه جهان بینی واقعی و یکپارچه ـ شامل کلیه رشته های فلسفی می شود که برای درک فلسفی جهان مادی (به انضمام جامعه بشری)، شعور و کردوکار انسانی و همچنین خود انسان لازم اند.

1
ماتریالیسم دیالک تیکی

ماتریالیسم دیالک تیکی به تعریف و تعیین ماهیت جهان می پردازد، رابطه شعور با واقعیت عینی را مورد بررسی قرار می دهد (مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه) ، قانونمندی های عام طبیعت، جامعه و تفکر (شناخت) را و همچنین جایگاه انسان را در جهان بررسی می کند.

• در حالیکه علوم منفرد (مراجعه کنید به علم) خواص ماهوی، قانونمندی های ساختار و قانونمندی های توسعه فرم های حرکت معین ماده و یا عرصه معینی از واقعیت عینی را مورد پژوهش قرار می دهند، وظیفه خاص ماتریالیسم دیالک تیکی این است که با توجه به نتایج علوم منفرد، به بررسی قانونمندی های مؤثر در کلیه فرم های حرکت ماده و عرصه های واقعیت عینی بپردازد و مسائل جهان بینانه، معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی مشترک همه علوم و مسائل تعیین کننده برای عمل پراتیکی انسان ها را بررسی کند.

ماتریالیسم دیالک تیکی نه فقط معارف مستدل علمی را در اختیار بشر قرار می دهد، بلکه علاوه بر آن، موضعگیری فعال و مبتنی بر خوش بینی و امید نسبت به جهان را در انسان بوجود می آورد و بدین طریق رفتار او را در کلیه عرصه های زندگی تعیین می کند.
• دو جزء بنیادی ماتریالیسم دیالک تیکی عبارتند از ماتریالیسم و دیالک تیک.
ماتریالیسم و دیالک تیک متقابلا در یکدیگر نفوذ می کنند و وحدت ناگسستنی با هم دارند.
• هم ماتریالیسم مارکسیستی و هم دیالک تیک مارکسیستی ـ همزمان ـ هم جهان بینی اند و هم تئوری و متد فلسفی.

• کسی که ماتریالیسم را تئوری و دیالک تیک را متد قلمداد می کند، از کیفیت ماتریالیسم دیالک تیکی خبر ندارد.

ماتریالیسم مارکسیستی تئوری فلسفی مادیت جهان و رابطه ماده با شعور است.
دیالک تیک مارکسیستی تئوری فلسفی پیوند، حرکت و توسعه جهان است.
• در اصول و مقوله های ماتریالیسم مارکسیستی تعاریف بنیادی واقعیت عینی، وجود عینی ماده در مکان و زمان، مادیت و وحدت مادی جهان، رابطه ماده با شعور، قانونمندی های عینی جهان و غیره بیان فلسفی ـ تئوریکی خود را می یابند.

• در قوانین و مقوله های دیالک تیک ماتریالیستی تعارف ماهوی واقعیت عینی، از قبیل پیوند در فرم های متنوع آن (اشتراط متقابل، علیت، تأثیر و غیره)، حرکت و توسعه ماده، وحدت و «مبارزه» اضداد، رابطه کمیت با کیفیت، امکان با واقعیت، عام با منفرد، جزء با کل، عنصر با ساختار و غیره انعکاس می یابند.

• مقوله های ماتریالیسم و دیالک تیک همدیگر را متقابلا مشروط می سازند و با هم، سیستم مقوله ای ماتریالیسم دیالک تیکی را تشکیل می دهند.
ماتریالیسم و دیالک تیک در فلسفه مارکسیستی ـ همزمان ـ اهمیت متدی دارند.
اصول، قوانین و مقوله های فرمولبندی شده در تئوری فلسفی، شالوده تشکیل یک متد عام فراگیر شناخت و تغییر عملی جهان محسوب می شوند و متد ماتریالیستی ـ دیالک تیکی نامیده می شوند.
• رابطه ماتریالیسم دیالک تیکی با علوم دیگر با رابطه فلسفه های پیشین تفاوت بنیادی دارد.
• فلسفه ماقبل مارکسیستی ـ قاعدتا ـ با توسعه علوم عمدتا پیوند نداشت و خود را بمثابه نوعی علم العلوم بر همه علوم سر می دانست.
• اما ماتریالیسم دیالک تیکی ـ بر عکس ـ وظیفه خود را در آن می بیند که در رابطه تنگاتنگ با علوم منفرد، نتایج مهم آنها را تحلیل کند و تعمیم بخشد و بدین طریق به تدوین یک جهانتصویر علمی فراگیر، یک پایه معرفتی ـ نظری نیرومند و یک متدئولوژی عام نایل آید که برای همه علوم منفرد ضرورت مبرم دارند.

علوم منفرد با نتایج و معارف (تجارب) خود، مواد و مصالح لازم برای حل فلسفی مسائل در اختیار فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی قرار می دهند و ماتریالیسم دیالک تیکی جهان بینی، تئوری شناخت و متدئولوژی علمی مستدلی را در اختیار علوم منفرد می گذارد.

• کاربست آگاهانه معارف ماتریالیسم دیالک تیکی، کار علوم منفرد را تسهیل می کند، دستیابی به معارف مهم تعمیم یافته همه علوم را برای علوم منفرد امکان پذیر می سازد و آنها را از غلتیدن به منجلاب ایدئالیسم و آگنوستیسیسم (ندانمگرائی) باز می دارد.

• در حالیکه فلسفه ماقبل مارکسیستی و فلسفه بورژوائی معاصر ـ عمدتا ـ منفعل و درونگرا بود و است و به تماشا و توضیح جهان بسنده می کند، ماتریالیسم دیالک تیکی ـ اساسا ـ موضعگیری دیگری نسبت به جهان دارد:
• ماتریالیسم دیالک تیکی فقط توضیح جهان نیست، بلکه ـ قبل از همه ـ راهنمائی برای تغییر جهان است.

• در یازدهمین تز فویرباخ این تفاوت در قالب فرمول کلاسیک ریخته شده است:
• «
فلاسفه جهان را فقط بطور متفاوت توضیح داده اند.
• اکنون وقت آن است که جهان تغییر داده شود


• ماتریالیسم دیالک تیکی توانست با بسط پیگیر جهان بینی ماتریالیستی بر توضیح جامعه بشری ـ برای اولین بار ـ به درک ماهیت و نقش پراتیک اجتماعی انسان ها نایل آید و با توجه به پراتیک، در حوزه مسائل فلسفی بنیادی، وحدت ارگانیکی پراتیک و تئوری را پدید آورد.

• معارف ماتریالیسم دیالک تیکی ـ بر این مبنا ـ نه فقط یک جهان بینی، بلکه علاوه بر آن، راهنمائی برای عمل فعال انسان ها هستند.
• توجه به قانونمندی های عینی طبیعت، جامعه و تفکر در ماتریالیسم دیالک تیکی، بمثابه شالوده فلسفه سیاست حزب مارکسیستی ـ لنینیستی، به دستافزار فکری نیرومندی برای تحول عملی جهان در راستای آماج تاریخی طبقه کارگر، سوسیالیسم و کمونیسم بدل می شود.

• بنابرین، ماتریالیسم دیالک تیکی (و تاریخی) تئوری ئی بیگانه با زندگی نیست، بلکه علمی است که در مبارزه عملی و در توسعه خلاق شناخت انسانی بطور فعال بکار می رود، کارآئی خود را نشان می دهد و همزمان غنی تر می شود.

• «آموزش ما ـ انگلس از قول خود و دوست نامدارش می گوید ـ دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است.
در این جمله کلاسیک، آن جنبه مارکسیسم با نیرو و ایجاز برجسته می شود که اغلب نادیده گرفته می شود.
• اما، اگر ما این جنبه را نادیده بگیریم، مارکسیسم را به یک آموزش یکجانبه، علیل و مرده بدل می کنیم، روح زنده آن را قبض می کنیم، شالوده تئوریکی بنیادی آن را، یعنی دیالک تیک را، آموزش توسعه تاریخی تضادمند همه جانبه را بگور می سپاریم.
• پیوند آن را با وظایف عملی معین دوران، که با هر چرخش جدید تاریخ می تواند تغییر یابد، بگور می سپاریم
»، لنین می گوید.

• ماتریالیسم دیالک تیکی نیروی جهاندگرگونساز خود را بمثابه شالوده تئوریکی برای تدوین سیاست درست بارها بطور قانع کننده ای به اثبات رسانده است.

پایان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر