قصص نامه رسان کوچولو
جینا روک پاکو
· وقتی نامه رسان ها به دیدن یکدیگر می آیند، در باره این چیز و آن چیز گپ می زنند.
· «من اخیرا بسته ای را می بایستی برسانم که به بزرگی کمد لباس بود»، یکی از نامه رسان ها می گوید.
· «کمد لباس که چیزی نیست»، نامه رسان دیگر می گوید.
· «در آمریکا ماشین را بوسیله پست می فرستند.»
· «و در آفریقا مردم با پست فیل می فرستند»، نامه رسان دیگر می گوید.
· «عجب!»، نامه رسان کوچولو حیرت زده می گوید.
· «من همیشه یا نامه می برم و یا بسته کوچولو!»
· نامه رسان کوچولو قدری افسوس می خورد.
· اما چند روز بعد او هم باید بسته خارق العاده ای را برساند.
· در بسته پیانوئی قرار دارد.
· «برای آقای پرهامی!»، روی بسته نوشته شده است.
· «توجه! شکستنی است!»
· «پووو!»، نامه رسان کوچولو می گوید.
· «من قادر به حمل آن نخواهم بود!»
· حتی پس از اینکه تخم مرغ برای صبحانه می خورد و آستین بالا می زند، باز هم نمی تواند جا به جایش بکند.
· نامه رسان کوچولو به آقای پرهامی زنگ می زند.
· آقای پرهامی داشت شیپور می زد که تلفن به صدا در می آید.
· آقای پرهامی اما به لاغری نهال بید است.
· او هم نمی تواند پیانو را حمل کند.
· آقای پرهامی با نامه رسان کوچولو پیش باربرها می روند.
· باربرها اما اعتصاب کرده اند:
· «ما حاضر به باربری نیستیم!»، باربرها می گویند و به آقای پرهامی و نامه رسان کوچولو محل سگ هم نمی گذارند.
· «شما باید خودتان پیانو را به خانه من بیاورید!»، آقای پرهامی به نامه رسان کوچولو می گوید.
· «نه!
· خود شما باید آن را ببرید!»، نامه رسان کوچولو می گوید.
· چون آندو نمی توانند به توافق برسند، هر کدام به سوئی می روند و حتی نگاهی به یکدیگر نمی اندازند.
· سه روز متوالی بی اعتنا به یکدیگر از جلوی یکدیگر می گذرند و سلامی ـ حتی ـ به یکدیگر نمی دهند.
· تا اینکه عصر یکی از روزها کسی زنگ در خانه نامه رسان کوچولو را به شدت به صدا در می آورد.
· نامه رسان کوچولو در را باز می کند و می بیند که آقای پرهامی است.
· «من فکر کردم و با خود گفتم که حداقل بروم و با پیانو آهنگی بنوازم!»، آقای پرهامی می گوید.
· «چه بهتر از این کار!»، نامه رسان کوچولو با خوشحالی می گوید.
· آنگاه آقای پرهامی پشت پیانو می نشیند و آغاز به نواختن می کند و نامه رسان کوچولو چشم هایش را می بندد و از شنیدن آهنگ دلنواز پیانو مست می شود.
· آنگاه فکری به خاطر هر دو خطور می کند:
· آنها پیانو را در گوشه ای از اتاق نامه رسان کوچولو جا می دهند و آقای پرهامی هر روز عصر می آید و آهنگ می نوازد.
· بدین طریق میان نامه رسان کوچولو و آقای پرهامی پیوند دوستی برقرار می شود.
· و وقتی نامه رسان کوچولو احساس دلتنگی می کند ـ مثلا در یکی از شب های دراز زمستان ـ پا می شود و روی حرف «س» پیانو می زند و احساس می کند که کسی با او در گفت و گو ست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر