۱۳۹۹ آذر ۱۶, یکشنبه

نامه رسان کوچولو و پیانو!

پیانو آکوستیک یاماها Yamaha GB1K PE

 Der Fünfliber zeichnet sich zwar noch auf dem Couvert ab, angekommen ist es aber leer: So sieht der Brief aus, den eine Leserin verschickt hat.قصص نامه رسان کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

·    وقتی نامه رسان ها به دیدن یکدیگر می آیند، در باره این چیز و آن چیز گپ می زنند.

 

·    «من اخیرا بسته ای را می بایستی برسانم که به بزرگی کمد لباس بود»، یکی از نامه رسان ها می گوید.

 

·    «کمد لباس که چیزی نیست»، نامه رسان دیگر می گوید.

·    «در آمریکا ماشین را بوسیله پست می فرستند.»

 

·    «و در آفریقا مردم با پست فیل می فرستند»، نامه رسان دیگر می گوید.

 

·    «عجب!»، نامه رسان کوچولو حیرت زده می گوید.

·    «من همیشه یا نامه می برم و یا بسته کوچولو!»

 

·    نامه رسان کوچولو قدری افسوس می خورد.

 

·    اما چند روز بعد او هم باید بسته خارق العاده ای را برساند.

·    در بسته پیانوئی قرار دارد.

 

·    «برای آقای پرهامی!»، روی بسته نوشته شده است.

·    «توجه! شکستنی است!»

 

·    «پووو!»، نامه رسان کوچولو می گوید.

·    «من قادر به حمل آن نخواهم بود!»

 

·    حتی پس از اینکه تخم مرغ برای صبحانه می خورد و آستین بالا می زند، باز هم نمی تواند جا به جایش بکند.

 

·    نامه رسان کوچولو به آقای پرهامی زنگ می زند.

 

·    آقای پرهامی داشت شیپور می زد که تلفن به صدا در می آید.

 

·    آقای پرهامی اما به لاغری نهال بید است.

 

·    او هم نمی تواند پیانو را حمل کند.

 

·    آقای پرهامی با نامه رسان کوچولو پیش باربرها می روند.

 

·    باربرها اما اعتصاب کرده اند:

·    «ما حاضر به باربری نیستیم!»، باربرها می گویند و به آقای پرهامی و نامه رسان کوچولو محل سگ هم نمی گذارند.

 

·    «شما باید خودتان پیانو را به خانه من بیاورید!»، آقای پرهامی به نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    «نه!

·    خود شما باید آن را ببرید!»، نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    چون آندو نمی توانند به توافق برسند، هر کدام به سوئی می روند و حتی نگاهی به یکدیگر نمی اندازند.

 

·    سه روز متوالی بی اعتنا به یکدیگر از جلوی یکدیگر می گذرند و سلامی ـ حتی ـ به یکدیگر نمی دهند.

 

·    تا اینکه عصر یکی از روزها کسی زنگ در خانه نامه رسان کوچولو را به شدت به صدا در می آورد.

 

·    نامه رسان کوچولو در را باز می کند و می بیند که آقای پرهامی است.

 

·    «من فکر کردم و با خود گفتم که حداقل بروم و با پیانو آهنگی بنوازم!»، آقای پرهامی می گوید.

 

·    «چه بهتر از این کار!»، نامه رسان کوچولو با خوشحالی می گوید.

 

·    آنگاه آقای پرهامی پشت پیانو می نشیند و آغاز به نواختن می کند و نامه رسان کوچولو چشم هایش را می بندد و از شنیدن آهنگ دلنواز پیانو مست می شود.

 

·    آنگاه فکری به خاطر هر دو خطور می کند:

·    آنها پیانو را در گوشه ای از اتاق نامه رسان کوچولو جا می دهند و آقای پرهامی هر روز عصر می آید و آهنگ می نوازد.

 

·    بدین طریق میان نامه رسان کوچولو و آقای پرهامی پیوند دوستی برقرار می شود.

 

·    و وقتی نامه رسان کوچولو احساس دلتنگی می کند ـ مثلا در یکی از شب های دراز زمستان ـ پا می شود و روی حرف «س»  پیانو می زند و احساس می کند که کسی با او در گفت و گو ست.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر