آن طرف، تمامِ هستیِ زنی
حسین جنتی
ویرایش و درنگ
از
میم حجری
آن طرف،
تمامِ هستیِ زنی
که چهار کاسه بود و یک وجب گلیم
را،
آب بُرده است
آن طرف
صدای مردمش به گوشِ من نمیرسد
بسکه خاک خورده است
آن طرف
میانِ شعلهها کسی کباب میشود
آهن از خجالت آب میشود
۱
این طرف
شبانه
هر که حرف میزند به دار میکشند
مادرش که گریه میکند،
سرش هوار میکشند
چادر از سرش سرِ مزار میکشند
معنی تحت اللفظی:
این طرف
هر معترضی، اعدام می شود.
حتی حق تعزیه به خانواده اش نمی دهند و از رفتن سر قبر عزیزشان ممانعت به عمل می آورند.
اکنون دایره دیالک تیکی توده و طبقه حاکمه
به
شکل دیالک تیک آن طرف و این طرف بسته می شود.
توده
توسط زن (مادر) نمایندگی می شود.
زنی (مادری)
که
فرزندش را
همسرش را
نان آور خانواده اش را
(هستی اش را)
از او گرفته اند.
حق ابراز نظر را از مردمش گرفته اند و مبارزانش را کباب کرده اند.
این طرف
طبقه حاکمه
است
که
به
واسطه ماشین سرکوبش
(دولت، سپاه، بسیج، اوباش، ارتش)
نمایندگی می شود
که
خانواده ها
را
داغدار
و
از ساده ترین حقوق مدنی و بشری
محروم می سازد.
۲
هرطرف که دامنِ نگاه می کِشی
خود بدونِ وقفه آه می کشی
اکنون
توده و طبقه حاکمه
(آن طرف و این طرف)
با هم مطرح می شوند.
دیالک تیکی که تأسف انگیز است.
نگاه
در این بیت شعر
به
مثابه زنی
تصور و تصویر می شود که هر طرف دامن می کشد، جز آه پیامدی ندارد.
۳
تا لبی به خنده واکنی بهانه نیست
خانه، خانه نیست
دوستانِ من
وقتِ شعرِ عاشقانه نیست
معنی تحت اللفظی:
بهانه ای
برای لب به خنده گشودن نیست.
خانه
از هر طرف که بنگری، شباهتی به خانه ندارد.
دوره
دوره سرودن اشعار عاشقانه نیست.
شعر حسین جنتی
به
نوعی پسیمیسم (بدبینی و نومیدی) سرشته است.
شعر حسین جنتی
به
نوعی کلافگی و بلاتکلیفی
سرشته است.
این مشخصات ایده ئولوژیکی
در اشعار دیگر او نیز به چشم می خورند.
خواهیم دید.
در این شعر حسین جنتی
جامعه هم انعکاس می یابد که بدبین و نومید و بلاتکلیف و کلافه است.
با
سرکوب خونین حزب توده و انحلال آن،
توده
بی سر و بی سردار و سرگردان
مانده است.
همه دوره های نکبت در همه جای جهان
به
همین شکل بوده اند.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر