ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
سؤال این بود
که
دموکراسی = مردم سالاری
در
جامعه بورژوایی
چه تعریفی می تواند داشته باشد؟
برای تعریف و تعیین رئالیستی دموکراسی
در
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
باید
پرسید:
مردم
متشکل از کیان است
که
فرمانفرمای جامعه باید باشد؟
مردم = طبقه حاکمه بورژوا + پرولتاریا + اقشار بینابینی + اقشار متفاوت دهقانی و غیره
دموکراسی = مردم سالاری
در
جامعه بورژوایی
به صورت رئال مطرح می شود:
در این جامعه
اصولا
مردم متشکل از اقشار و طبقات متفاوت
می توانند
نمایندگان خود
را
انتخاب کنند
و
به طرز باواسطه
(به واسطه ی مأمورین و نمایندگان سیاسی خود)
فرمانفرمایی جامعه
را
به دست گیرند.
اشکال کار کجا ست؟
۱
اشکال کار
در
استثنائیت یکباره فرماسیون اقتصادی سرمایه داری است.
در
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
سوبژکت دیگری
گام به عرصه تاریخ می نهد.
سوبژکت طراز نوینی
به
نام پرولتاریا
سوبژکتی
که
با
سوبژکت های تاکنونی تاریخ
بیگانه است.
یعنی
کم ترین وجه مشترکی ندارد.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه رسیده ایم؟
۲
بگذارید به تحلیل تاریخی ـ مشخص مقوله سوبژکتیویته خطر کنیم:
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی کمون اولیه به فرماسیون اقتصادی برده داری
اشرافیت برده دار و روحانی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی کمون اولیه رشد کرده بود:
وسایل اساسی تولید و فراورده های تولیدی و آتش (یکی از مهم ترین وسایل تولید)
در
معابد
یعنی
تحت نظارت روحانیت
نگهداری می شد.
با توسعه نیروهای مولده
تولید بیش از حد نیاز جامعه امکان پذیر می گردد
و
اضافه محصول انبار و تلنبار شده در معابد
تکثیر می شود.
بدین طریق
زمینه برای تصاحب وسایل اساسی تولید و فراورده های تولیدی تلنبار شده در معابد
توسط روحانیت
آماده می گردد.
نخستین سوبژکت تاریخ
همین اشرافیت برده دار و روحانی است
که
هم
طبقه حاکمه روحی (معمار روح) جامعه بوده
و
هم
پس از تصاحب وسایل اساسی تولید
به
طبقه حاکمه مادی
تبدیل می شود.
روحانیت
همزمان
هم
در
زیربنای اقتصادی جامعه حضور داشته
و
هم
در
روبنای ایده ئولوژیکی جامعه.
کنه وارگی آن
ضمنا
به همین دلیل است.
۳
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی برده داری به فرماسیون اقتصادی فئودالی
اشرافیت فئودال و روحانی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی برده داری رشد کرده بود.
یعنی
در تحلیل نهایی
همان اشرافیت برده دار و روحانی بوده
که
فئودالیزه شده بود.
یعنی
سوبژکت جدید تاریخ
هم
بسان سوبژکت نخستین
اقلیتی از اعضای جامعه بوده است.
اقلیت استثمارگر و ستمگری بوده است.
یعنی
خویشاوند طبقاتی و شاید هم تباری سوبژکت نخستین بوده است.
۴
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی فئودالی به فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
بورژوازی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی فئودالی رشد کرده بود.
گسستی
اکنون
وارد عمل می شود:
بورژوازی به لحاظ طبقاتی و تباری
با
اشرافیت فئودال و روحانی
خویشاوند نبوده است.
البته
پس از پیروزی انقلابات بورژوایی
بخشی از اشرافیت فئودال و روحانی
ترک فئودالیته می کنند
و
بورژوا
می شوند.
رادیکالیته و خصلت قهرآمیز انقلابات بورژوایی
ضمنا
در
همین فقدان خویشاوندی بورژوازی
به لحاظ طبقاتی و تباری
با
اشرافیت فئودال و روحانی
بوده است.
خون آبی اشرافیت فئودال و روحانی
در کوچه ها و خیابان های پاریس به راه انداخته می شود.
گردن های کلفت اشراف و اعیان و آخوندها
بی رحمانه
به
گیوتین
سپرده می شوند.
بورژوازی
هم
به مثابه سومین سوبژکت تاریخ
اقلیتی استثمارگر و ستمگر بوده است.
یعنی
از
این لحاظ
تفاوت جدی
با
سوبژکت نخستین و دومین
نداشته است.
۵
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی سرمایه داری به فرماسیون اقتصادی سوسیالیسم
پرولتاریا
ست
که
در بطن فرماسیون اقتصادی سرمایه داری رشد کرده است.
پرولتاریا
اما
هیچ سنخیتی با سوبژکت های سه گانه پیشین ندارد:
الف
پرولتاریا
اکثریت اعضای جامعه
را
تشکیل می دهد
و
نه
اقلیتی از آن را.
ب
پرولتاریا
بر خلاف سوبژکت های پیشین تاریخ،
نه، طبقه ای استثمارگر و ستمگر،
بلکه
برعکس
طبقه ای استثمار شونده و ستمدیده است.
پ
پرولتاریا
بر خلاف سوبژکت های پیشین تاریخ،
طرفدار توسعه هرچه سریع تر و عمیق تر و همه جانبه تر نیروهای مولده
از
سویی
و
تکثیر نعمات مادی و فکری و فرهنگی و هنری
از
سوی دیگر است.
ت
پرولتاریا
بنا بر منافع طبقاتی اش
طرفدار پیشرفت عمیق علم و فن و فلسفه و کشف حقیقت عینی است.
منافع طبقاتی پرولتاریا
با
کشف حقیقت عینی
کم ترین تضادی ندارد.
حقیقت عینی
ضمنا
بهترین یار و یاور پرولتاریا ست.
به همین دلیل
متعالی ترین و علمی ترین جامعه ـ تئوری
یعنی
مارکسیسم ـ لنیینسم
سلاح تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی پرولتاریا
و
پرولتاریا
سردار پراتیکی ـ مادی مارکسیسم - لنینیسم
محسوب می شود.
ادامه دارد.
فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
سوبژکت دیگری
گام به عرصه تاریخ می نهد.
سوبژکت طراز نوینی
به
نام پرولتاریا
سوبژکتی
که
با
سوبژکت های تاکنونی تاریخ
بیگانه است.
یعنی
کم ترین وجه مشترکی ندارد.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه رسیده ایم؟
۲
بگذارید به تحلیل تاریخی ـ مشخص مقوله سوبژکتیویته خطر کنیم:
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی کمون اولیه به فرماسیون اقتصادی برده داری
اشرافیت برده دار و روحانی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی کمون اولیه رشد کرده بود:
وسایل اساسی تولید و فراورده های تولیدی و آتش (یکی از مهم ترین وسایل تولید)
در
معابد
یعنی
تحت نظارت روحانیت
نگهداری می شد.
با توسعه نیروهای مولده
تولید بیش از حد نیاز جامعه امکان پذیر می گردد
و
اضافه محصول انبار و تلنبار شده در معابد
تکثیر می شود.
بدین طریق
زمینه برای تصاحب وسایل اساسی تولید و فراورده های تولیدی تلنبار شده در معابد
توسط روحانیت
آماده می گردد.
نخستین سوبژکت تاریخ
همین اشرافیت برده دار و روحانی است
که
هم
طبقه حاکمه روحی (معمار روح) جامعه بوده
و
هم
پس از تصاحب وسایل اساسی تولید
به
طبقه حاکمه مادی
تبدیل می شود.
روحانیت
همزمان
هم
در
زیربنای اقتصادی جامعه حضور داشته
و
هم
در
روبنای ایده ئولوژیکی جامعه.
کنه وارگی آن
ضمنا
به همین دلیل است.
۳
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی برده داری به فرماسیون اقتصادی فئودالی
اشرافیت فئودال و روحانی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی برده داری رشد کرده بود.
یعنی
در تحلیل نهایی
همان اشرافیت برده دار و روحانی بوده
که
فئودالیزه شده بود.
یعنی
سوبژکت جدید تاریخ
هم
بسان سوبژکت نخستین
اقلیتی از اعضای جامعه بوده است.
اقلیت استثمارگر و ستمگری بوده است.
یعنی
خویشاوند طبقاتی و شاید هم تباری سوبژکت نخستین بوده است.
۴
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی فئودالی به فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
بورژوازی
بود
که
در بطن فرماسیون اقتصادی فئودالی رشد کرده بود.
گسستی
اکنون
وارد عمل می شود:
بورژوازی به لحاظ طبقاتی و تباری
با
اشرافیت فئودال و روحانی
خویشاوند نبوده است.
البته
پس از پیروزی انقلابات بورژوایی
بخشی از اشرافیت فئودال و روحانی
ترک فئودالیته می کنند
و
بورژوا
می شوند.
رادیکالیته و خصلت قهرآمیز انقلابات بورژوایی
ضمنا
در
همین فقدان خویشاوندی بورژوازی
به لحاظ طبقاتی و تباری
با
اشرافیت فئودال و روحانی
بوده است.
خون آبی اشرافیت فئودال و روحانی
در کوچه ها و خیابان های پاریس به راه انداخته می شود.
گردن های کلفت اشراف و اعیان و آخوندها
بی رحمانه
به
گیوتین
سپرده می شوند.
بورژوازی
هم
به مثابه سومین سوبژکت تاریخ
اقلیتی استثمارگر و ستمگر بوده است.
یعنی
از
این لحاظ
تفاوت جدی
با
سوبژکت نخستین و دومین
نداشته است.
۵
سوبژکت تاریخ
برای گذار از فرماسیون اقتصادی سرمایه داری به فرماسیون اقتصادی سوسیالیسم
پرولتاریا
ست
که
در بطن فرماسیون اقتصادی سرمایه داری رشد کرده است.
پرولتاریا
اما
هیچ سنخیتی با سوبژکت های سه گانه پیشین ندارد:
الف
پرولتاریا
اکثریت اعضای جامعه
را
تشکیل می دهد
و
نه
اقلیتی از آن را.
ب
پرولتاریا
بر خلاف سوبژکت های پیشین تاریخ،
نه، طبقه ای استثمارگر و ستمگر،
بلکه
برعکس
طبقه ای استثمار شونده و ستمدیده است.
پ
پرولتاریا
بر خلاف سوبژکت های پیشین تاریخ،
طرفدار توسعه هرچه سریع تر و عمیق تر و همه جانبه تر نیروهای مولده
از
سویی
و
تکثیر نعمات مادی و فکری و فرهنگی و هنری
از
سوی دیگر است.
ت
پرولتاریا
بنا بر منافع طبقاتی اش
طرفدار پیشرفت عمیق علم و فن و فلسفه و کشف حقیقت عینی است.
منافع طبقاتی پرولتاریا
با
کشف حقیقت عینی
کم ترین تضادی ندارد.
حقیقت عینی
ضمنا
بهترین یار و یاور پرولتاریا ست.
به همین دلیل
متعالی ترین و علمی ترین جامعه ـ تئوری
یعنی
مارکسیسم ـ لنیینسم
سلاح تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی پرولتاریا
و
پرولتاریا
سردار پراتیکی ـ مادی مارکسیسم - لنینیسم
محسوب می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر