۱۳۹۷ آبان ۱۵, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۷۸۶)



سهراب سپهری

هر بودی بودا شده بود
آنی بود،
درها وا شده بود .

برگی نه ، شاخی نه، باغ فنا شده بود .

مرغ مکان خاموش، آن خاموش، این خاموش ،
خاموشی
گویا شده بود.

آن پهنه چه بود:

با
میشی
گرگی همپا شده بود .

نقش صدا کم رنگ ،
نقش ندا کم رنگ ،
پرده مگر تا شده بود.

من رفته ، او رفته ،
ما
بی ما
شده بود .

زیبایی تنها شده بود.

هر رودی
دریا
هر بودی
بودا شده بود.
 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
 
 وانمود کن قوی هستی،
تا قدرت یابی.

وانمود کن شاد هستی،
تا شاد شوی.

هر چه می‌خواهی
وانمود کن
تا هر چه
می‌خواهی بشوی.

حریف


تظاهر
توانگر کند
فرد
 را

خبر کن
حریف جهانگرد
را
 
اندکی اندر باب خرافه غنیمتدانی دم

۱
اتفاقا برعکس.

۲
بدون باختن امروز
 نمی توان فردا را ساخت.

۳
  امروز پلی است
 میان دیروز و فردا.

۴
کسی که در امروز درجا زند
 آینده اش
 کپیه امروز خواهد بود.

۵
یعنی در امروز مدام  به سر خواهد برد

۶
یعنی آینده نخواهد داشت
 
آخرالزمان است.

هی
مورچه های جوان جهان

متحد شوید
و
جان از مهلکه نان
بدر کشید
 

 


عبدالکریم شعیب
ویرایش

افسوس
وطن مرده ودل، خانه خراب است
این خانه اجدادی من، خشت برآب است

پیوسته،
زمین لرزه، زمین، پوک وهوا، سرد
دریا
 به نگاهی است
ولی
عین سراب است

تاریخ، بنایش ننوشتند و نخواندیم
بر سردرش، اعدادی و انگار، بتاب (ماده ای است از آهک و سنگ و گل که در زیر بنیان عمارات و کف خزینه ٔ حمام و امثال آن با آب مخلوط کرده ریزند) است

در مه شده ازدور، پر ابهام بنایی است
این خانه پراز شورش و مردان ِ بچاپ است 

«اما و اگر»، «شاید و باید»، به وجودش
چون برج ِ بلندی است زمین، مانده کتاب است

باد آمده او را ببرد، خاک بخواند
یک خمره خالی شده از هر چه شراب است

این عربده جویانِ ِ ته کوچه نشسته 
بیهوده به جا مانده ی دنیایِ سراب است

لب های ترک خورده و با قمقمه ی خشک
رؤیای فراتی است که خشکیده از آب است

مثل من و بد مستیِ دیشب به هیاهو
از بیخ و بن این خانه، خراب است و خراب است

پایان
 
زباله های بهرنگ
 نه ارزش هنری دارند و نه ارزش فکری و فرهنگی و نظری.


۱
زباله های بهرنگ
 یا باید نقد شوند و سم زدایی شوند

۲
و یا باید به سطل زباله افکنده شوند.

۴
ای بس کتاب ها
که سوزانده
بهترند.

۵
 تبلیغ این زباله ها اگر ناشی از خریت نباشد
ناشی از خیانت به فرهنگ بشری است
 
ممد رضا شاه از فرح دی ماه
عینک دودی خواسته است.

۱
از بس خلایق می گویند:
 نور به گور ممد رضا شاه.

۲
چه می توانست کرد
شاه بینوا
۳
او که اهل کتاب نبود.

۴
مسلمان بود و شیعه بود
و با کتاب بیگانه بود.
 
هی حریفه
مگه در طویله جمکران
ورزش ها را از پشت تله بیزیون می بینند
و
ضمنا حالی به حالی می شوند؟


۱
فتوا در رابطه با پیراهن ها و شورت ها و شلوارکوتاه های آویزان در بند رخت چیست؟

۲
ببینیم و یا چشم بندی ببندیم و بگذریم؟

۳
اصلا خود بند رخت
با احکام اولیه و ثانویه جمکران سازگار است؟

۴
بند رخت چه کم از باند فوتبال با واسطه و بی واسطه  و کشتی کج و کوله دارد؟

۵
ضمنا
اگر خود پیراهن ها و شورت ها در بند رخت
دست بکشند به همدیگر
و
حالی به حالی شوند،
چه باید کرد؟

۶
فقه متکامل و پویا
در این زمینه
چه فتوایی صادر کرده است؟
 
اندکی اندر باب ارتجاع سرخ و سیاه

۱
فدائیان بازوی مسلح فئودالیسم (ارتجاع سیاه) بوده اند.

۲
امروزه بورژوا شده اند.

۳
 ز فرخ تا فرح
یک نقطه فرق است

در این یک نقطه خلق خفته غرق است.

۴
 ارتجاع سرخ = فدائیان اسلام + فدائیان خلق + مجاهدین اسلام + مجاهدین خلق + مجاهدین لیملام و دیمدام و غیره

۵
وجه مشترک همه این دار و دسته های ارتجاعی
بی شعوری وحشت انگیز آنها ست.

۶
اینها همه مریدان عادولف احمد شاملو و عادولف جلال آل عبا و ساعدی دیوانه بوده اند.

۷
نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم بوده اند.

۸
سواد اجامر  ارتجاع سیاه
بیشتر از سواد اجامر  ارتجاع سرخ بوده است.

۹
اجامر جانی جماران
بالاخره مفاهیم فقهی را می دانند.

۱۰
اجامر ارتجاع سرخ
حتی
عرعر بلد نیستند.
 
در دیار یأجوج و مأجوج
خیلی ها یکبار در عمرشان ازدواج می کنند
و
 پس از تجربه اولین ضربه از همسر جدا می شوند
و
غسل توبه می ریزند و دیگر تن به ازدواج نمی دهند.
 
نازک اندیشان شان
ـ بی شرم ـ
یافتند
ـ آخر ـ
فسونی را که می جستند.


۱
مد کردن خرافه در لفافه دین
و
مدد کردن به پرولتاریا

۲
تبدیل جامعه
به گداخانه

۳
تنها ره رهایی
پشیزی به بینوایی

۴
به بالا رود
کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور

۵
هی
لنین پرولتاریا
برخیز
بی تو دگر نمی شود.

۶
جهان
جنده خانه گشته است
و
جاکشان
 حاکمان جهان اند.
 
ایراد مضمونی (محتوایی) ـ نظری این شعر کجا ست؟

ویرایش:

دست بر دارید از جنگ

برگردید
 به سوی خانه های تان

وقت آن است
که
 زن تان را
در  آغوش بگیرید

دختر تان را
ببوسید

و
 پسر تان را
مرد بودن
 بیاموزید

بنگرید
 ستون این سقف 
لرزان است
و
بدون شما تسکین نمی یابد (آرام نمی گیرد)،
سربازم
 
صائب من التبریز

عشق
 ـ یکسان ـ
ناز درویش و توانگر می کشد
 این ترازو سنگ و گوهر را برابر می کشد


معنی تحت اللفظی
هم
گدا می تواند عاشق شود
و
هم
توانگر
پس
عشق اسباب برابری سنگ و گوهر (زباله و لعل) است.


۱
صائب
نوحه سرا ست.

۲
توان تفکر ندارد.

۳
شاعری بغایت عقب مانده است.

۴
بندرت می توان شعری از او پیدا کرد که حاوی اندیشه ارجمندی باشد.

۵
دوئالیسم درویش و توانگر از سعدی است.

۶
سعدی در هر دو اثرش بابی را به هر کدام اختصاص داده است.

۷
در جامعه ـ تئوری سعدی
گدا و توانگر
گدا و توانگر مادر زاد هستند.

۸
مشیت الهی چنین است:
خدا ثروت را به توانگر می دهد
توانگر باید بخورد  و بنوشد و بپوشد

۹
اما
ضمنا
باید بپاشد.

یعنی
خرده ریزهای سفره اش را از بالکن قصرش
برای گدایان (دراویش)
تکان دهد.

۱۰
دیالک تیک بخور،  بنوش بپوش ـ بپاش

۱۱
در این جامعه ـ تئوری
توانگر
(اعضای طبقه حاکمه، مثلا چنگیزو تیمور خونریز)
نور چشم خدا هستند و
 بهشت دنیوی و اخروی
زیر پای توانگران است.
هر دو جهان بردی

۱۲
جهنم دنیوی و اخروی
هم منتظر دراویش است.
هر دو جهان باختی

۱۳
منطق تق و لق فئودالی همینه

۱۴
نه توانگر صاحب فضیلتی است و نه گدا

۱۵
تفاوت و تضاد آندو در داشتن و نداشتن پارتی (پارتی آسمانی) است.

۱۶
صائب هم همان خرافه سعدی و حافظ را نشخوار می کند:
چون هر دو می توانند عاشق باشند
پس عشق موجب برابری درویش و توانگر می شود:

الف
صائب توانگر را با گوهر یکسان می داند

ب
و درویش را با سنگ

۱۷
اگر او توان تفکر داشت
می فهمید که همه چیز ترازویی است که برابر می کشد و نه  فقط عشق

۱۸
مثال
چون هم توانگر می خوابد و هم درویش
پس زنده باد ترازوی خواب
که زباله و نعمت را برابر می کشد.

۱۹
اگر صائب جای دو نوزاد توانگر و درویش را عوض کند
بر جامعه ـ تئوری فئودالی سعدی
آفتابه برداشته خواهد شد.

۲۰
چون بدین ترفند
درویش نور دیده خدا خواهد گشت و نه توانگر
 
تحلیل معیوب است. 
 
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
منظور
 ذرات برف اند که به واسطه باد بسان پر جا به جا می شوند. 
سیاوش 
باد را به پرنده ای تشبیه می کند 
که 
پر هایش کنده می شوند و می ریزند.

نوشدارویی به نام نعمت الهی

۱
علیرغم شکست پرولتاریا
 بحران سیستم سرمایه داری
تعمیق می یابد

۲
طبقه حاکمه امپریالیستی
جنگ جهانی رهایی بخش دیگری
می طلبد.

۳
نسخه نجات موقت امپریالیسم
در ویرانی جهانی است

۴
طبقه حاکمه امپریالیستی
نوشداروی خود را
در جمجمه میلیون ها سکنه زمین می نوشد

۴
خاوران جماران و خاور
نیز
در تحلیل نهایی
آب به این آسیاب همین رهایی
می ریزند.

۵
گوشدار
عربده ظهور مجدد فاشیسم
به گوش می رسد.

۶
کجا ست
ارتش سرخ رهایی بخش؟
 
شهریار

آرام و روان و نرم و سنجیده رود
ما ناله کنان
 و
 یار ، نشنیده رود

یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود


۱
نشاشیده شب دراز است
مش شهریار

۲
تجارب توده را نباید دستکم گرفت.

۳
روح
مثلا احساس و علاقه  و عشق و کینه و نفرت
همیشه
سایه ماده
را
مثلا دم دست بودن دوست و دشمن را
همه روزه دیدن آنها را
بالای سر خود دارد.

۴
به همین دلیل عیسی ابن مریم
فرمان می دهد:
مرده ها را به مرده ها واگذارید.

۵
عشق به مرده و نفرت به مرده
بیهوده است.

۶
به ارسال نامه به آدرسی شباهت دارد که در آن آدرس کسی نیست.
 
از بنیادگرایی بی بنیاد اسلامی تا بنیادگرایی بر باد عیرانی

۱
عجب جفنگیاتی.

۲
اسلام صدبار مترقی تر از مردوخیسم، زرتشتیسم و مزدکیسم و غیره است.
 ای جماعت غافل

۳
 کوروش کیه؟

۴
 به سبب بی فردایی چسبیده اید به ۲۵۰۰ سال قبل

۵
این چیزی جز فوندامنتالیسم نیست.

۶
آخر
 عادم هندسی
کدام خردگرایی
 ایدئال خود را در ۲۵۰۰ سال قبل می جوید؟

۷
 آبروی ایران و ایرانی را یک مشت پخمه امثال تو بر باد میدهند که توان تمیز هر از بر ندارند.

۸
شماها در عوامفریبی دستکمی از اجامر جماران و امپریالیسم ندارید

۹
همین جفنگیات تو نشانه بی خبری ات از تاریخ و خرد است.

۱۰
شما ها فرقی با زباله های جماران ندارید.

۱۱
شماها
فاقد حافظه تاریخی مربوط به چند دهه قبلید.

۱۲
به نظرتان امپریالیسم دوستدار ایران است.

۱۳
کودتای ۲۸ مرداد را کی کرده؟

۱۴
 اصلا همین لاشخورهای جماران را کی آورده؟

۱۵
کی
 کماکان ضمن جنگ زرگری از همین زباله ها حمایت میکند؟

۱۶
 اگر امپیرالیسم بخواهد یکشبه سرنگون شان می سازد.

۱۷
کمونیسم کجا ست
 ای بدبخت بیسواد؟

۱۸
 پوتین نماینده اولیگارشیسم است و نه کمونیسم.

۱۹
اکابر توانگر کند فرد را 
خبر کن الاغ جهانگرد را
 
 
نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم
شرابخانه کجاست؟


۱
عکاس هنرمند
در این عکس
چشم  خمار صد شبه
را
 ناتورالیزه کرده است.

۲
و
وحدت طبیعت و جامعه
تجسم یافته است.

خیلی زیبا ست.

۳
زنده باد
 وحدت فکری شاعر و عکاس 

۴
 پیش به سوی خم شراب ناب
جهت خروج از خماری صد شبه
با چشم بی خواب

هیچ طبقه حاکمه ای
داوطلبانه ترگ تخت و بخت نمی کند.


۱
حتی
می تواند جامعه را
در صورت سقوط
با خود به قهقرا ببرد.

۲
مبارزه طبقاتی از بالا
عادی ترین ، دمبدم ترین و نامرئی ترین فرم مبارزه طبقاتی است.

۳
ولی از فرط عادیت و دمبدمیت کسی ملتفتش نمی شود.

۴
«تا مرگ شیخ خاین نهضت ادامه دارد.»
کفتیم و از جماران آمد جواب ما را
 
این شعر معیوب است.
حتما غلط تایپ  شده است.

ویرایش:

 گر دوری از هوای من
و
هست روز و شب
جای دگر هوای تو،
 این نیز بگذرد

بگذشت آن زمانه که بودم سزای تو
اکنون نی ام سزای تو
 این نیز بگذرد

گر سیر گشتی از من
 و
خواهی که نگذرم
گرد در سرای تو،
 این نیز بگذرد

سنایی
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر