موریس گوده لیه
(۱۹۳۴)
مؤسس اتنولوژی اقتصادی
نئومارکسیستی
متخصص جوامع اقیانوسیه
رئیس پژوهش مدرسه عالی
اهس پاریس
نماینده
نئواستروکتورالیسم
پروفسور دکتر کونو فوسل
مذهب چیزی
فراتر از افیون و اعتراض
مذهب پایگاه اجتماعی نیز دارد!
برگردان
شین میم شین
بخش
چهارم
مذهب به مثابه یک امکان انفراساختاری (زیربنایی)
۱
·
موریس گوده لیه ـ فیلسوف و آنتروپولوگ فرهنگی ـ می کوشد تا
تأملات مارکس را توسعه بیشتری بدهد و دره فوق الذکر را اندکی پر کند.
۲
·
بنظر گوده لیه مفاهیم مارکسیستی کلاسیک از قبیل زیربنا
(انفراساختار) و روبنا (سوپرساختار) را نباید به مثابه مفاهیم مشخص برای طبقه بندی
نهادهای اجتماعی مختلف درک کرد، بلکه بیشتر به مثابه مفاهیم مجرد برای تمیز
فونکسیون اجتماعی مختلف.
۳
·
با مفهوم زیربنا (یعنی ساختار، مناسبات تولیدی) سیستم روابط
اجتماعی ئی تبیین می یابند که به تنظیم سه گشتاور زیر می پردازد:
الف
·
مالکیت بر وسایل تولید.
ب
·
تقسیم نیروی کار.
پ
·
تقسیم فراورده های تولیدی.
۴
·
در مطابقت با آن، می توان روبنا (گودیه لیه در باره روبنا
تعریف واضح و روشنی ارائه نمی دهد) را سیستم مناسبات اجتماعی تلقی کرد که قواعد و
نظام های روشی استدلال، اثبات را سمبلیزه و عملی می سازد.
۵
·
در جامعه کاپیتالیستی وظیفه انفراساختار به واسطه سیستم اقتصادی تعیین می شود که تفاوت کم و بیش
روشنی با بقیه مناسبات اجتماعی دارد.
۶
·
فونکسیون های روبنا در این جامعه ـ همزمان ـ با گروهبندی نهادهای اجتماعی غیر اقتصادی از قبیل
سیستم سیاسی، سیستم آموزشی و مذهب تعیین می شود.
۷
·
از این رو بود که مارکس مجبور به تذکر چیزی می شود که قبل
از کاپیتالیسم غیرقابل مشاهده بود و آن عبارت است از خصلت تعیین کننده مناسبات
تولیدی در تحلیل نهایی.
۸
·
ساختار کاپیتالیسم اما از سوی دیگر مانع درک حقیقت امر نه
کمتر مهم دیگری می شود و آن عبارت از این است که وظایف انفراساختار می تواند
بوسیله نهادهای اجتماعی دیگری غیر از نهادهای
اقتصادی صرف نیز انجام یابد.
۹
·
اولین گام متدیکی که در درک نهادهای انفراساختارساز هر
جامعه اعتبار دارد، عبارت از این است که ما خود را از دست تقسیم کلیشه ای آزاد
سازیم، که نهادهای معینی را همواره تنها به این و یا آن سو متعلق می داند.
۱۰
·
ما مجاز نیستیم که پیشاپیش، یعنی قبل از بررسی های
امپیریکی، خصلت نهادهایی را تعیین کنیم که تشکیل دهنده انفراساختار و تعیین کننده
شیوه و نوع تحقق فونکسیون های روبنائی هستند.
۱۱
·
آنچه مارکس کشف کرده، عبارت بوده از سلسله مراتب فونکسیون
هائی که در هر جامعه ظاهرا وجود دارد، یعنی فونکسیون های ماهوی لازم برای بازتولید
هر جامعه (و مارکس بحق، آنها را زیربنا نامیده) و فونکسیون های بطور بیواسطه غیر
ضرور که مارکس آنها را روبنا قلمداد کرده است.
۱۲
·
از این کشف مارکس نمی توان چیزی در باره خودویژگی جامعه
کاملا معینی استخراج کرد و هرگز نمی توان تنها به کمک آن راجع به تأثیر نهادها و
مناسبات موجود دست به پیشگوئی زد.
۱۳
·
اندیشه «تعیین کنندگی در تحلیل نهایی» که همواره در رابطه
با زیربنا و روبنا به خاطر خطور می کند، بنظر گوده لیه، حاوی فرضیه ای راجع به
سلسله مراتب فونکسیون هائی است که حافظ بازتولید و تحول جامعه اند.
·
این فرضیه برای پژوهش امپیریکی فقط به مثابه بنیان
هویریستیکی (بلحاظ متدیکی) کمک می کند:
·
صحت و سقم این فرضیه را می توان کشف کرد، اما محتوای مشخص
موارد منفرد را در نهایت باید از خود روند پژوهش استخراج کرد.
۱۴
·
به عبارت دیگر، این ادعا که زیربنا در تحلیل نهایی روبنا را
تعیین می کند، فقط از اهمیت متدئولوژیکی برخوردار است.
۱۵
·
این ادعا به ما از میان راه های پژوهشی بیشمار یکی را نشان
می دهد.
۱۶
·
گوده لیه مفهوم مارکسیستی
تسلط (سیطره، دومینانس) را نیز به همین سان در نظر می گیرد.
۱۷
·
سیطره هر سیستم مذهبی در هر جامعه تنها زمانی مثبت است که
نقش رهائی بخش داشته باشد و نه سرکوبگر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر