۱۳۹۷ آبان ۱۵, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۴۸)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.


۱
 یکی باز را دیده بر دوخته است
یکی دیده ها باز و پر سوخته است

کسی ره، سوی گنج قارون نبرد
و گر برد، ره باز بیرون نبرد.

معنی تحت اللفظی:
خدا
بر چشمان کسی
که
بسان پرنده شکاری باز
تیزبین
باشد،
چشم بند می زند
و
چشمان کسی دیگر
را
باز می گذارد،
ولی
پر پروازش را می سوزاند.
کسی
که
به گنج قارون دست نمی یابد
و
گر دست بیابد، راه خروج نمی یابد.

سعدی
 در این بیت شعر،
 آخر و عاقبت کسی را که قصد شناخت خدا را در سر دارد، نشان می دهد.
شناخت آری، ولی به بهای مرگ!
شناخت آری، ولی به بهای جنون!
شناخت آری، ولی به بهای چوبه دار!

۲
حافظ
همین یاوه سعدی
را
مو به مو تکرار می کند
و
 از آن برای توضیح ایراسیونالیستی اعدام حلاج
سوء استفاده می کند:

گـفـت:
«آن یار کز او گشت سر دار بلـند
جرمـش این بود کـه اسرار هویدا می ‌کرد.»

معنی تحت اللفظی:
جرم حلاج
که
  دار از او سربلند گشت،
 افشای اسرار بود.

حلاج انا الحق می گفت.
حلاج همان اندیشه ای را تکرار می کرد
که
 پانته ئیسم بر پرچمش نوشته است:
وحدت وجود:
انسان و طبیعت و خدا یکی است.

در کلام حلاج نه رازی،
بلکه شناختی پانته ئیستی نهفته بود.

حافظ
 آخرین کسی است که به طرفداری از حلاج برخیزد.

 ولی بی خطرتر از مرده کسی نیست.

دفاع ریاکارانه از شهیدان،
 بدون کوچکترین باور به راه و مرام شان
را
حافظ بدعت نهاده است.

۳
چو منصور،
 از
 مراد
آنان، که «بر» دارند، بر « دار» اند
بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند، می رانند.

معنی تحت اللفظی:
کسانی که بسان حلاج به مراد خود رسیدند
(از ثمره مراد خود برخوردار شدند)،
اعدام شده اند.
دعوت کسی به درگاه الهی،
به معنی راندن او از همان درگاه است.

از دید حافظ
  منصور حلاج از مراد خود بهره مند شده 
و
بهره مندی از مراد به معنی بر دار مردن است.

این همان یاوه سعدی است،
که
حافظ مو به مو تکرار می کند.

بدون سعدی،
حافظی نمی توانست وجود داشته باشد.

اندیشه ای در خرافه خورجین حافظ نیست،
که
 در کارخانه غول آسای سعدی سوهان نخورده باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر