۱۳۹۶ دی ۲۱, پنجشنبه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۱۴) دکتر محمد قراگوزلو



شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
و
یک نکته پیرامون شعارهای ارتجاعی
محمد قراگوزلو

منبع:
سیات اخبار روز
 
ویرایش و تحلیل
از

یدالله سلطان پور
 


بر کدام جنازه زار می‌زند؟
احمد شاملو
۱
بر 
کدام جنازه
 زار می‌زند این ساز؟
 

بر
 کدام مُرده‌ ی پنهان
 می‌ گرید
این سازِ بی‌ زمان؟


در 
کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟

سازی
بر 
جنازه ای
زار می زند
و
بر
مرده پنهانی اشگ می ریزد.
سؤال
استراتژیکی شاعر 
این است
که
پنجه نادان نوازنده آن ساز
و
سیم و زهش
در
غاری
بر
کدام تاریخی
می مویند؟
چنین اند اشراف کیهان در عیران.

اما
منظور احمد شاملو
از
این 
سؤال
 چیست؟

۲
در 
کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟

احمد شاملو
در این بند شعر،
تریاد ماده ـ مکان ـ زمان
را
به شکل تریاد سیم و زه و پنجه ـ غار ـ تاریخ بسط و تعمیم دهند
تا
سؤال ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلی و ضد واقعی) خود
را
مطرح کند و شق القمر کند.

خرد گیری بر فرد معتادی که هوش موشی 
حتی
ندارد،
بخردانه 
 نیست.

این کردوکار شاملو
اما
در
هر صورت
شلیک بر ران مبارک خویش است.

چون
ساز بی زمان
خواه و ناخواه
باید
بی مکان و بی پنجه (بی نوازنده) باشد.

چرا و به چه دلیل؟

۳
بر 
کدام جنازه
 زار می‌زند این ساز؟
 

بر
 کدام مُرده‌ ی پنهان
 می‌ گرید
این سازِ بی‌ زمان؟


در 
کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟
به این دلیل ساده
که
رابطه ماده و زمان و مکان
(نوازنده و غار و تاریخ)
رابطه ای دیالک تیکی و ناگسستنی است.
با
بمب اتم 
هم
نمی توان
روابط  دیالک تیکی
 را 
تخریب کرد.
پیش شرط نواختن ساز بی زمان
بی مکان بودن نوازنده و ساز 
از 
سویی
و
خارج از چارچوب زمان (تاریخ) قرار داشتن نوزانده 
از
سوی دیگر
است.
۴
بر 
کدام جنازه
 زار می‌زند این ساز؟
 

بر
 کدام مُرده‌ ی پنهان
 می‌ گرید
این سازِ بی‌ زمان؟


در 
کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟
من ـ زور احمد معتاد
احتمالا
تحقیر میهن (غار) و تاریخ است.
من ـ زور او این است
که
ساز
در 
غاری 
(در جامعه ای که جامعه نیست)
بر
 جنازه ای
 در
 تاریخی که تاریخ نیست،
می موید.
سؤال احمد شاملو
در
واقع
نه
سؤال معمولی
بلکه 
تحقیرسؤال
است.
یعنی
اصلا
سؤال
نیست.
تحقیر جامعه و توده و تاریخ
یکی
از
کسب و کارهای فاشیستی اصلی احمد شاملو ست.
ما
به
 عنوان مثال
شعری 
از
او
در
این زمینه نقل می کنیم:
جخ 
امروز… 
(۱۳۶۳)

جخ 
(گول، ابله)
امروز
از مادر نزاده‌ ام.


نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.


نزدیک‌ ترین خاطره‌ ام خاطره‌ ی قرن‌ها ست.

بارها به خونِ مان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دستآوردِ کشتار
نان‌ پاره‌ ی بی‌قاتقِ سفره‌ ی بی‌ برکتِ ما بود.

اعراب 
فریبم دادند
بُرجِ موریانه را به دستانِ پُرپینه‌ ی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همگان را بر نطعِ سیاه نشاندند 

و
گردن زدند.

نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که 

رافضی‌ ام دانستند.
 

نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که 

قِرمَطی‌ ام دانستند.
 

آنگاه 
قرار نهادند که ما و برادران مان یکدیگر را بکشیم
 و
این
کوتاه‌ ترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!

به یاد آر
که تنها دستآوردِ کشتار
جُل‌ پاره‌ی بی‌ قدرِ عورتِ ما بود.

خوش‌ بینیِ‌ برادرت تُرکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
 

سفاهتِ من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همگان را گردن زدند.
 

یوغِ ورزاو بر گردن مان نهادند.
به  گاوآهن‌ مان بستند
بر گُرده‌ مان نشستند
و 

گورستانی چندان بی‌ مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.

کوچِ غریب را به یاد آر
از غُربتی به غُربتِ دیگر،
تا جُستجوی ایمان
تنها فضیلتِ ما باشد.

به یاد آر:
تاریخِ ما بی‌ قراری بود
نه باوری
نه وطنی.


نه،
جخ 

امروز
از مادر
نزاده‌ ام.

  
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

در این شعر احمد شاملو
توده و تاریخ
از
دیدی پسیمیستی و فاشیستی
تحقیر می شود.

این
تحریف ایدئالیستی توده و تاریخ
باید تحلیل شود.

ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    خرده گیری بر فرد معتادی که هوش موشی
    حتی
    ندارد،
    بخردانه
    نیست.

    پاسخحذف