۱۳۹۶ دی ۲۶, سه‌شنبه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۱۷) دکتر محمد قراگوزلو


شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
و
یک نکته پیرامون شعارهای ارتجاعی
محمد قراگوزلو

منبع:
سیات اخبار روز
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
مستقل و مستغنی از هرگونه آمار تفصیلی
 آن چه در خیابان ها می گذرد 
به تمامی 
خیزش مردم فرودستی است 
که
 از 
سیاست های نئولیبرالی حاکمیت 
به ستوه آمده اند 
و 
نگفته
 پیدا ست 
که 
اکثریت مطلق آنان 
را 
ارتش ذخیره ی بیکاران، کارگران اخراجی و بیکار شده (تعدیل شده!!) 
و 
گرسنه گان (گرسنگان) شهری تشکیل می دهند.
۱
مستقل و مستغنی از هرگونه آمار تفصیلی
 آن چه در خیابان ها می گذرد 
به تمامی 
خیزش مردم فرودستی است
از 
دید نماینده شاملوچیسم
خیزش اخیر،
خیزش مردم فرودست است.
به
زبان اجامر فئودالی ـ فوندامنتالیستی
خیزش مستضعفین
 است.
واژه های اعضای جامعه
آیینه های جهان بینی آنها
 و 
شناسنامه های طبقاتی آنها 
هستند.
دشمنان توده
شم تیزی در بازشناسی ماهیت طبقاتی واژه ها دارند.

ما
صد سال پیش
مطلبی ترجمه کرده بودیم
و
به
 یکی از مجلات اولترا چپ برای انتشار فرستاده بودیم.

حریف
بی کمترین تأمل و درنگ
نوشت
که
واژه های ما
توده ای
اند.

۲

مستقل و مستغنی از هرگونه آمار تفصیلی
 آن چه در خیابان ها می گذرد 
به تمامی 
خیزش مردم فرودستی است
اجامر طبقه حاکمه امپریالیستی
در 
کلیه رسانه ها
انضباط  آهنینی
در 
زمینه استفاده از مفاهیم (واژه ها)
از خود بروز می دهند.
از آن جمله اند، مفاهیم و مشتقات مفاهیم اینتر اکتیو و تیم ورک.
استفاده از مفهوم فرودست تصادفی نیست.
توده
بدین طریق
به
مثابه مشتی زبون و پست و فرومایه (نیچه) تصور و تصویر می شود.
حالا
حتما
حریف بیداری خواهد پرسید:
اگر چنین است،
پس
چرا مؤلف از شکوه خیزش «زباله ها» سخن دارد:
شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
  
۳
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید 
با
شاملوئیسم
(نیچه ئیسم،  فاشیسم و فوندامنتالیسم)
آشنا بود:
من 
همدستِ توده‌
 ام
تا 

آن دَم 
که 
توطئه می‌ کند، گسستنِ زنجیر را

تا

 آن دَم 
که 
زیرِ لب می‌ خندد
دلش غنج می‌ زند
و 

به 
ریشِ جادوگر 
آبِ دهن پرتاب می‌ کند.
غنج زدن دل برای چیزی
به
معنی داشتن آرزوی عمیق چیزی 

 
اما 
برادری ندارم
هیچگاه برادری از آن دست نداشته‌ ام
که بگوید:

«آری»:
 ناکسی که به طاعون آری بگوید و نانِ آلوده‌ اش را بپذیرد.

پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
موضع نمایندگان شاملوئیسم و شاملوچیسم
نسبت 
به
 توده
در 
این شعر شاملو و در این مقاله مؤلف
و
موضع آنان
نسبت
 به 
نخبه
در دیگر اشعار و آثار آنان
تبیین استه تیکی ـ هنری و «تئوریکی»  
می یابد.

ما
بهتر است
که
این شعر شاملو
را
زیر ذره بین تحلیل دیالک تیکی بگذاریم:

 ۴
 من 
همدستِ توده‌
 ام

شاملو
در این شعر
خود
را
نه
بسان سیاوش کسرایی
رهرو راه توده،
بلکه
همدست توده 
قلمداد می کند.

نه
حتی
طرفدار توده.

تفاوت و تضاد ایندو 
اما 
چیست؟

۵
 من 
همدستِ توده‌
 ام
در این جمله شاملو،
دوئالیسم و یا دیالک تیک توده و نخبه
به شکل دوئالیسم من و توده بسط و تعمیم یافته است.
نقش تعیین کننده در این دوئالیسم نخبه و توده،
از آن نخبه (من احمد شاملو و بقیه شاملوچی ها) است.
در 
اشعار سیاوش کسرایی و یا محمد زهری
(شعرای توده و حزب توده)
اما
نقش تعیین کننده در دیالک تیک توده و شخصیت و یا شاعر
از آن توده است.
شخصیت
 سگ سرسپرده توده 
است.
شخصیت
 مدافع منافع استراتژیکی توده
 است.
۶
من 
همدستِ توده‌
 ام
 
همدستی شاملو با توده
حتی
همدستی بی قید و شرط نیست.
شاملو 
(در سنت نیچه و هیتلر و خمینی و غیره)
دشمن طبقاتی و عضوی (ارگانیک) توده 
و
طرفدار مؤمن نخبه است.
ولی
اگر
توده دنباله رو
پیشوایی
رسولی 
فقیهی
امامی
شود
و
به 
ساز نخبه برقصد،
شاملو 
و
 نوچه های شاملوئیستی و شاملوچیستی
هم
همدست توده (مردم فرودست، فرومایه) 
خواهند بود
و
برای شهدای راه خر
اشعار سوزناک
خواهند سرود و مقالات عنقلابی خواهند نوشت.
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر