۱۳۹۶ دی ۲۲, جمعه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۱۵) دکتر محمد قراگوزلو













شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند


و


یک نکته پیرامون شعارهای ارتجاعی




محمد قراگوزلو





منبع:


سیات اخبار روز
 




ویرایش و تحلیل


از


یدالله سلطان پور

 



بر کدام جنازه زار می‌زند؟


احمد شاملو
 
۱
بر 
کدام جنازه
 زار می‌ زند این ساز؟
 

بر
 کدام مُرده‌ ی پنهان
 می‌ گرید
این سازِ بی‌ زمان؟


در
  کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟

بگذار
 برخیزد مردمِ بی‌ لبخند
بگذار 

برخیزد!
کشف پیوند اوبژکتیو و سوبژکتیو (عینی، تجربی و منطقی)،
میان زاری ساز بر جنازه و مرده در غار و در تاریخ پر ادبار
با
خیزش مردم بی لبخند
کار آسانی نیست.
ضمنا
من ـ زور الف بامداد 
از
مردم بی لبخند 
چیست؟
ما
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
و
کشف من ـ زور شاعر،
زور خود را می زنیم:
۲
بر 
کدام جنازه
 زار می‌ زند این ساز؟
 

بر
 کدام مُرده‌ ی پنهان
 می‌ گرید
این سازِ بی‌ زمان؟


در
  کدام غار
بر

 کدام تاریخ 
می‌ موید
 این سیم و زِه،
 این پنجه‌ ی نادان؟

بگذار
 برخیزد مردمِ بی‌ لبخند
بگذار 

برخیزد!
اگر
 ساز 
را 
از
 البسه سمبلیکی ـ استعاری  اش 
بیرون آوریم،
به 
توده 
می رسیم:
کسب و کار توده 
در
دیار عاشورا
و
در
سرزمین مرثیه و آه و اشگ و عزا،
زار زدن بر مرده ها ست.
سرزمینی 
که
غاری
را 
ماننده است
و
تاریخی
که
ننگ انگیز است و نه فخر انگیز.
نتیجه این تریاد مادی ـ مکانی ـ زمانی،
تشکیل توده بی لبخند
(اخمو، عبوس، دلگرفته)
است.
۳
بگذار
 برخیزد مردمِ بی‌ لبخند
بگذار 

برخیزد!
 شاعر
یا
خواهان خیزش توده عبوس است
و
یا
اجازه خیزش به توده عبوس صادر کرده است.
شاید
در ادامه تحلیل
بهتر بتوان به من ـ زور شاعر پی برد:
۴
زاری
 در
 باغچه
 بس 
تلخ است
 

زاری
 بر 
چشمه‌ ی صافی
 

زاری
 بر
 لقاحِ شکوفه
(باروری. 
ترکیب سلول‌های جنسی نر و ماده است که منجر به تشکیل سلول یاخته تخم می‌ شود)
 بس
 تلخ
 است
 

زاری
 بر 
شراعِ بلندِ نسیم
(بادبان، هر چیزی که برافراشته شود)
 

زاری
 بر 
سپیدارِ سبزبالا
 بس
 تلخ است.
 
معنی تحت اللفظی:
زاری
در
باغچه
بر 
چشمه زلال و لقاح کذایی شکوفه و بادبان بلند نسیم و سپیدار سبز قد بلند
تلخ است.
این
بند شعر،
تکرار دیگرگونه بند قبلی شعر است:
در این بند شعر،
جای جنازه و مرده مدفون
را
چشمه صافی و لقاح شکوفه و شراع نسیم و سپیدار سبز 
گرفته است.
کشف بزرگ بامداد اول و آخر
در این بند شعر
جار زده می شود.
شق القمری
انگار.
شق القمر بی ربطی
ضمنا.
چون
ساز منفور
بر 
جنازه و مرده
زار زده است
و
نه
بر 
چشمه و نسیم و سپیدار.
ساز
خر
که 
نیست
تا
بر
چشمه و نسیم و سپیدار 
زار بزند.
این خود شاعر خودشیفته است
که
خوانندگان اشعار خود
را
خر
می انگارد 
و 
به
آنها
عندرزهای عادولفانه 
می دهد.
۵
بر
 برکه‌ ی لاجوردینِ ماهی و باد 
چه می‌ کند 
این مدیحه‌ گوی تباهی؟
 

مطربِ گورخانه 
به شهر اندر چه می‌ کند
زیرِ دریچه‌ های بی‌ گناهی؟


بگذار
 برخیزد مردمِ بی‌ لبخند
بگذار 

برخیزد!
  
معنی تحت اللفظی:
این
 مداح تباهی
بر 
برکه آبی ماهی و باد
چه می کند؟

این
مطرب قبرستان
در
زیر پنجره های معصومیت (؟)
در
شهر
چه می کند؟

بگذار 
مردم بی لبخند برخیزند.
در این بند واپسین شعر
دیالک تیک 
سازنواز و ساز
به شکل دیالک تیک مداح تباهی و مطرب گورخانه و توده گریان بسط و تعمیم داده می شود.
انتقاد شاعر این است
که
جای مرثیه خوان 
نه
لب برکه آبی،
بلکه
گورستان 
است.
نتیجه ای
که
شاگردان مدارس از این انشاء می گیرند،
این است
که
اجازه دهند
تا
توده عبوس 
(ساز زارنده)
برخیزد.
حالا
که
فهمیدیم
من ـ زور احمد شاملو
از
مفهوم «مردم بی لبخند» چیست، 
برمی گردیم به مقاله طویل دکتر محمد قراگوزلو:
 
شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند

دکتر محمد قراگوزلو
احتمالا
من ـ زور
مراد خود
را
در
این شعر نفهمیده است.
چون
خیزش مردم عبوس گریان در غار بر تاریخ کربلا  
که
شکوهی ندارد.
به 
سنگپاره بستن میخانه ها
به
 آتش کشیدن سینماها و جنده خانه ها
سوزاندن  جنده ها،
به
دوش کشیدن جنازه های جزغاله جنده ها
و
راه افتادن در شهرها
که
شکوهی ندارد.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر