۱۳۹۶ بهمن ۹, دوشنبه

لو لو ـ شعری از هوشنگ خاکستر


ه‍ . خاکستر

فغان و گریه از بیداد این پوسیدهٔ الدنگ (انگل) می ریزد
به رود پُر خروش کشورم
خوناب این باریکه جوی غدهٔ تاریخ
به چشم روشنم چون روز می بینم
جدال گزمه با داروغه را

گر این ورق برگردد از اوضاع
بریزد هیبت لولوی پوشالی
و خواهی دید
این خون ریزی ضحاک مردم خوار

اگر برخیزد از هم دستهٔ آهنگران
پیوستگی فریاد
چو ماری بر گلوی صاحبش
زنّار می گردد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر