سلوک عنوان داستان بلندی به قلم محمود دولتآبادی است
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد، اِلّا نوعی لجاجت با خود،و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت!
عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد
و
به کَرات هم،
هر آدمی دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بِسر می برد،
و هیچ چیز دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.
سلوک
محمود دولت آبادی
۱
عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است،
اما آن را انجام می دهد
و
به کَرات هم،
این جمله دولت آبادی مملو از ایراد است:
اعتیاد به سیگار و حشیش و تریاک و هروئین و غیره
نه کردوکاری آگاهانه و آزادانه و عامدانه (عمدی)، بلکه امری خودپو و بی اختیار و غیر ارادی است.
کلاغ های چین مستعمره معتاد به تریاک شده بودند.
دلیلش تنفس هوای آلوده به مولکول های بویناک تریاک بود.
اعتیاد کلاغان به تریاک
نه آگاهانه، بلکه ناآگاهانه صورت گرفته بود.
افراد بشری هم تحت شرایط معینی
معتاد به سیگار و تریاک و غیره می شوند.
چه بسا بدون اینکه روح شان حتی باخبر باشد.
اعتیاد
به آنان تحمیل می شود.
جست و جوی تریاک و کشیدنش
به امری اجباری مبدل می شود.
این اعتیاد نه به خوی آنان مربوط است و نه به سماجت آنان در تریاک کشی.
تریاکی جماعت بهتر از هر کس دیگر می دانند که تریاک کشنده است.
ولی بالاجبار و بی اختیار و به کرات می کشند تا از شر اجنه (رسپتورهای) درونی موقتا نجات یابند.
دولت آبادی نیاز معتاد به تریاک را نادیده می گیرد
و
از «عجیب ترین خوی ِ آدمی» سخن می گوید که «می داند فعلی بد و آسیب رسان است،
و
به کَرات هم.»
می توان از وارونه بینی و وارونه سازی دولت آبادی سخن گفت:
این نیاز جسمی و روحی به مواد مخدر است که خوی او را پدید می آورد و به خودستیزی وامی دارد و نه برعکس.
دشواری ترک اعتیاد و غیره، نه به دلیل خوی آدمی، بلکه به دلیل نیاز آدمی است.
جهان بینی دولت آبادی
ایدئالیستی است و نه ماتریالیستی.
به همین دلیل
برای درک و توضیح اعتیاد دست به دامن خوی و خصلت و طینت بشری می شود:
هر آدمی دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بِسر می برد
و هیچ چیز دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.
این بدان معنی است که دولت آبادی
دلیل اعمال خودستیزانه را در نهاد آدمی می جوید و نه در جبر عینی زندگی.
مثال:
کسی که تا حد مرگ جفتگیری می کند، به دلیل حوایج غریزی ـ جنسی سیری ناشناس است و نه به دلیل خصومت با خویشتن و خوی خودستیزش.
قوای غول آسای غریزی اند که او را به کندن گور خود به دست خود وامی دارند.
جهان بینی دولت آبادی پسیکولوژیستی است.
پسیکولوژیسم
یکی از مکاتب فلسفی خرافی و خر رنگ کن بورژوازی مرتجع واپسین (بورژوازی امپریالیستی) است که بر خرافات فروید و یونگ و غیره متکی و مبتنی است.
همه توضیحات ادبی دولت آبادی در کلیدر
مثلا در رابطه با تسلیم شدن تحت شکنجه و شیفته شکنجه گر خود شدن و چرخش ۱۸۰ درجه ای زدن و شکنجه گر شدن
را
دولت آبادی
به طرز پسیکولویستی توضیح می دهد و نه به طرز ماتریالیستی ـ مارکسیستی.
پایان
👏👏👏
پاسخحذف