۱۴۰۴ مرداد ۱۷, جمعه

درنگی در فرازی از «ایده ئولوژی آلمانی» اثر مشترک مارکس و انگلس در جوانی (۷)

 

ایدئولوژی آلمانی

درنگی 

از

شین میم شین

مارکس_و_انگلس
ﺗﺎﮐﻨﻮن همیشه انسانها ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ درﺑﺎرۀ ﺧﻮد، درﺑﺎرۀ ﺁن ﭼﻪ ﮐﻪ هستند و ﺁن ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. 

آنها رواﺑﻂ ﺧﻮد را ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪﺷﺎن در ﺑﺎرۀ ﺧﺪا، درﺑﺎرۀ اﻧﺴﺎن ﻋﺎدﯼ و ﻏﻴﺮﻩ ﺗﻨﻈﻴﻢ کرده اند.
ﻣﺤﺼﻮﻻت اذهانﺷﺎن، از ﮐﻨﺘﺮلﺷﺎن ﺧﺎرج ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.

معنی تحت اللفظی:

توده ها روابط جامعتی خود را بر پایه عقایدشان راجع به خدا و بر پایه عقایدشان راجع به انسان عادی و خویشتن تنظیم کرده اند.

و

قادر به کنترل افکارشان، به مثابه فراورده های ذهن شان نیستند.

 مارکس و انگلس جوان

خیال می کنند که افکار فراورده های ذهن بشری اند.

این بدان معنی است که آندو خیال می کنند که فونکسیون (کارکرد) مغز،

 مثل فونکسیون کیسه صفرا ست.

یعنی

همانطور که کیسه صفرا، صفرا ترشح می کند، مغز بشر (ذهن بشر) هم فکر ترشح می کند.

برای کشف عیب و ایراد این تصور، 

باید پرسید دیالک تیک ذهن و فکر نتیجه بسط و تعمیم کدام دیالک تیک مارکسیستی مهم است؟

دیالک تیک ذهن و فکر

یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت در عرصه شناخت است.

در دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت، 

مثلا در دیالک تیک سیب کار و سیب چین و سیب فروش و سیب خر و سیب خور و سیب شناس ( سوبژکت شناخت) و سیب

نقش تعیین کننده

نه از آن
سوبژکت شناخت، 

بلکه از آن اوبژکت شناخت (موضوع شناخت، مثلا سیب) است.

این بدان معنی است که مارکس و انگلس جوان دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت را وارونه می سازند.

یعنی نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت شناخت (ذهن) می دانند.

به همین دلیل از افکار به مثابه فراورده های ذهن دم می زنند.

سیب

به عنوان مثال

چیزی مادی و عینی است.

اما مفهوم سیب و یا فکر «سیب میوه ای قابل خوردن است»، 

چیزی فکری و ذهنی است.

مفاهیم و احکام (افکار)

نه ترشحات مغز، بلکه نتیج کار فکری مغز بر روی سیگنال های حسی اند.

اگر سیب در خارج از ذهن بشر وجود نمی داشت، 

مفهوم سیب نمی توانست وجود داشته باشد.

اگر بشر سیب مادی و عینی را بارها نخورده بود (به محک تجربه (پراتیک) نزده بود)، سیگنال قابل خوردن بودن سیب را به ذهن نفرستاده بود و حکم و یا فکر
«سیب میوه ای قابل خوردن است» هم تشکیل نیافته بود.

این بدان معنی است

که

اوبژکت شناخت (سیب) مقدم بر سوبژکت شناخت است.

مغز 

(ذهن، سوبژکت شناخت)

ارگان (عضو) شناخت است.

مفهوم سیب و فکر «سیب میوه ای قابل خوردن است»نتایج کار مغز بر روی سیگنال های حسی و تجربی ارسال شده در روند کار از خارج اند.

فونکسیون مغز

قابل مقایسه با فونکسیون کیسه صفرا نیست.

مارکس و انگلس

بعدها 

البته متوجه این قضیه خواهند شد و تئ<ری شناخت مارکسیستی را تأسیس خواهند کرد.

تئوری شناخت

(نظریه معرفتی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11337

 

سؤال بعدی این است که منظور مارکس و انگلس جوان از مفهوم «کنترل افکار» چیست؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر