۱۴۰۴ مرداد ۱۶, پنجشنبه

درنگی در دعاوی «حق» پرستی (۳)

  

میم حجری

 

حق پرست 


در شرایط کنونی که امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها با تمام قوا

 در پی تخریب کشورمان هستند 

و 

جریاناتی همچون سلطنت‌طلبان، مجاهدین و تجزیه‌طلبان 

را 

تقویت می‌کنند تا ایران را به سرنوشت کشورهایی مانند عراق، لیبی، سوریه و غزه دچار نمایند، 

دفاع از وضعیت موجود - ولو به صورت موقت - ضرورتی حیاتی و انکارناپذیر است.
 تنها راه گریز از این سناریو، تشکیل یک جبهه‌ی متحد ضدامپریالیستی و ضد استبدادی توسط نیروهای مترقی، مردمی و آزادیخواه است.

 معنی تحت اللفظی:

هدف امپریالیسم و صهیونیسم تخریب و تجزیه ایران است.

برای این کار سلطنت طلبان و مجاهدین و تجزیه طلبان را تقویت می شوند.

دفاع از طبقه حاکمه ایران حتی به طور موقت ضرورت دارد.

 تنها راه پیشگیری از بالکانیزاسیون (تخریب و تجزیه) کشور،

تشکیل جبهه ملی و ضد استبدادی 

توسط نیروهای مترقی، مردمی و آزادیخواه است.

ایراد جهان بینانه ـ بینشی خیلی از مدعیان،

متد فکری (طرز تفکر) سوبژکتیویستی ـ معرفتی ـ ایدئالیستی آنها ست.

 

منظور از این بینش اما مشخصا چیست؟

 

مشخصه بارز این بینش ضد دیالک تیکی ـ معرفتی و ایدئالیستی

دیدن فقط سوبژکت شناخت 

در دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت است.

مثلا

دیدن فقط مهره به عوض دیدن دیالک تیک مهره و شطرنج است.

دیدن فقط عنصر در دیالک تیک عنصر و سیستم است.

دیدن فقط عضو (ارگان) در دیالک تیک عضو واندام (ارگانیسم) است.

دیدن فقط فرد در دیالک تیک فرد و جامعه است.

به طور کلی

دیدن فقط جزء در دیالک تیک جزء و کل است.

در حالیکه نقش تعیین کننده در دیالک تیک های یاد شده از آن کل و جامعه و طبقه و اندام و سیستم و شطرنج و اوبژکت است.

 

در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی 

محتوای شناخت هر چیزی در خود آن چیز است.

یعنی

 در اوبژکت شناخت است.

یعنی 

در موضوع شناخت است.

مثال:

خریت خر

(چیستایی خر)

را

باید در خود خر (اوبژکت شناخت) جست و نه در خر چران و خر پرور و خر سوار و خر شناس و غیره (سوبژکت شناخت)

مثال در همین دعاوی حق پرست:

در شرایط کنونی که امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها با تمام قوا

 در پی تخریب کشورمان هستند

حق پرست

نه امپریالیسم را و صهیونیسم را، بلکه امپریالیست ها را  و صهیونیست ها را،

یعنی مثلا کشورها و نخبگان و سیاستمداران و مدیران امپریالیستی را  و صهیونیستی را می بیند و برجسته می کند

و

نه سیستم و طبقه را

و

نه امپریالیسم را  و صهیونیسم را.

اگر چنین نبود، او می بایستی قبل از شعار سازی و عوامفریبی

 تعریفی علمی و انقلابی (مارکسیستی) از امپریالیسم  و صهیونیسم تهیه و یا تدوین کند.

در این صورت

نه از شرایط کنونی بالاخص، بلکه داز شرایط کلی بالاعم حرکت می کرد.

یعنی در عرصه عام حرکت می کرد و نه در عرصه منفرد و خاص.

نه این کشور و آن نخبه و سیاستمدار و مدیر و سازمان و حزب امپریالیستی  و صهیونیستی بالاخص را،

بلکه امپریالیسم و صهیونیسم بالاعم را در مد نظر قرار می داد.

روشنفکران فئودالی و فوندامنتالیستی و بورژوایی هم چنین می بینند.

مثال:

سیدعلی خامنه ای:

از دید من  امریکا و انگلیس و فرانسه، قابل اعتماد نیستند.

این حرف سید علی خامنه ای، غلط نیست.

عیبش اما این است که او کشورها و دولت ها را و چه بسا افراد را می بیند و نه سیستم های اقتصادی ـ جامعتی و طبقات جتماعی را.

 

اگر « امریکا و انگلیس و فرانسه، قابل اعتماد نیستند»، 

آیا کانادا و آلمان و ایتالیا و اسپانیا و استرالیا و هلند و بلژیک  و ترکیه و یونان  و آذربایجان و غیره

قابل اعتمادند؟

طرز «تفکر»، متد فکری  و بینش سران و سازمان ها و نخبگان فئودالیسم و فوندامنتالیسم و امپریالیسم و صهیونیسم و اولیگارشیسم و استالینیسم هم همین است:

سوبژکتیویسم معرفتی است.

به همین دلیل

پرونده سازی می کنند.

تجلیل و تحسین و تهدید و تخریب و تحقیر و ترور می کنند.

یعنی

به فکر حل رادیکال و ریشه ای مسائل نیستند.

یعنی

فکر و ذکرشان حل آنی، لحظه ای، موقتی و بند تنبانی مسائل است.

امپریالیسم و صهیونیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و استالینیسم

با ترور می افتد و با ترور  برمی خیزد.

برای اینکه قادر و مایل به حل قطعی و رادیکال وریشه ای مسائل نیست.

به همین دلیل 

به عوض دوست یابی و دوست پروری به دشمن تراشی و دشمن پروری مبادرت می ورزد:

مثال:

با ترور پدری، وابستگان و خویشان و یاران و فرزندان او را به دشمن خود مبدل می کند

 و 

دچار بحران امنیتی و اطلاعاتی می شود.

به همین دلیل

اعتماد و اطمینان و ایمان 

حکم کیمیا پیدا می کند

و

ترس از همدیگر و تردید به همدیگر و سوء ظن به هر کس اوج می گیرد.

جای شناخت ماهوی و طبقاتی چیزها و پدیده ها و سیستم ها (مثلا انسان ها) و روندها را

شناسایی  خرکی و الکی و سطحی آنها می گیرد.

جامعه به لانه جاسوسی مبدل می شود.

سوء ظن و وحشت و تزلزل و تزویر و تظاهر و تئاتر و ریا

ریشه می دواند و جامعه طویله و جهنم می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر