۱۳۹۸ آبان ۲۳, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۹۰)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

حکایت سوم


۱
 نخواهی که باشد دلت، دردمند
دل دردمندان بر آور ز بند

معنی تحت اللفظی:
اگر می خواهی دلت دردمند نباشد،
سعی کننده دل دردمندان از درد تهی شود.

سؤال

سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک د  و ستد
را
به
شکل دیالک تیک د  بسط می  دهد
و
از
د  
پیش شرطی برای ستد
می سازد:
اگر می خواهی دلت دردمند نباشد،
اگر می خواهی دل بی درد داشته باشی
(س )،
دل دردمندان را از بند رها کن،
دلگشائی به دردمندان بده
 (د ).

جواب

سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک داد و ستد
را
به
شکل دیالک تیک دلگشائی بسط می  دهد
و
از
داد
پیش شرطی برای ستد
می سازد:
اگر می خواهی دلت دردمند نباشد،
اگر می خواهی دل بی درد داشته باشی
(ستد)،
دل دردمندان را از بند رها کن،
دلگشائی به دردمندان بده
 (داد).

کاش می شد،
پیدایش و سیر و سرگذشت مفاهیم «داد» و «ستد»
را
در
تاریخ تفکر ایرانی
تحقیق کرد.

دیالک تیک داد و ستد
حاکمی بی چون و چرا
در
کلیه ذرات هستی
است.
حتی میان ذرات اتمی بدون داد، ستدی متناسب با آن در کار نیست و می توان گفت، ممکن نیست.

هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند، برای ستد خویش، از دادن داد در خور خودداری کند و گرنه بدهکار ابدی خواهد ماند و دهنده داد، تا ستد خود را نستانده، دست از سرش برنخواهد داشت.

دایره داد و ستد باید به هر قیمت بسته شود
و
 این
اعتبار یک قانون طبیعی
را
دارد.

طنز تاریخ را باش،
که
 سعدی
برای حفظ نظام اجتماعی فئودالی و برای حفظ اعتبار تئوری اجتماعی خویش،
به لغو هر روزه این دیالک تیک غیرقابل لغو
 نیاز
دارد.

سعدی و بعدها حافظ،
مبلغ سرسخت مقوله احسان اند،
که
معنائی جز داد بی ستد و ستد بی داد
 ندارد.
مقوله احسان،
مغایر با دیالک تیک عینی هستی است،
مغایر با دیالک تیک اجتناب ناپذیر داد و ستد است
که
با گذشت زمان نه تنها عینی بلکه ذهنی نیز شده است.

هرکس به طور اوتوماتیک برای داد خود ستدی انتظار دارد
و
برای ستد خود، دادی.

این انتظار
 مثل یک قانونمندی آهنین
در
ضمیر انسان و حیوان
 ته نشین شده است.

سعدی برای لغو این دیالک تیک غیرقابل لغو،
در
 کارخانه دیالک تیک خویش،
 دیالک تیک دیگری
اختراع می کند.

او
دیالک تیک داد و ستد با واسطه و غیرمستقیم
را
برای رفع نیاز خود
کشف می کند.

در
دیالک تیک داد و ستد با واسطه و غیر مستقیم،
حسن چیزی را به حسین می دهد
و
 ستد خود را نه مسقیما و بطور بیواسطه از حسین،
 بلکه از علی دریافت می کند که بدهکار حسین است.

سعدی همین دیالک تیک را در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را به خدمت می گیرد و بدان همان اعتباری را قائل می شود که به خود دیالک تیک یاد شده.

بدین طریق مسئله حل می شود:
حسن به حسین طعامی و یا پشیزی می دهد و ستد خود را نه از خود حسین مفلس، بلکه از خدای غنی یا در این دنیا و یا در آن دنیا و یا در هر دو دنیا دریافت می کند
و
بدین طریق،
دایره داد و ستد
 بسته می شود.

اما داد و ستد با واسطه یک عیب اصلی و اساسی دارد
و
آن اینکه آن
نقد
 نیست،
نسیه
 است.

حسن باید برای ستد خود صبر کند و پس از مرگ در روز محشر دایره داد و ستدش با حسین بسته شود.

از این رو ست
 که
 سعدی
تبصره ای
را
به
 مثابه ربح و نزول دیرکرد
وارد قانون دیالک تیکی داد و ستد باواسطه و الهی
می کند:
او
به
حسن
 قول می دهد
که
 برای هر دادی
صد برابر آن
ستد
دریافت خواهد کرد.

سعدی
از
خدا
بدهکار ترحم انگیزی می سازد
که
 برای پشیزی که به گدائی داده می شود
و
جهان زمینی گداخانه ای بی سر و ته است،
صد پشیز به حساب دهنده می نویسد
و
 قرض عظیمی بر دوش خود بار می کند،
تا
 نظام ناعادلانه ای
را
پا بر جا نگه دارد،
که
 خود
پی ریخته است.

چون همه انسانها به نحوی از انحاء گدا و توانگر همزمان اند،
خدا باید میلیاردها ملائکه حسابدار و قلم به دست اجیر کند
که
 مرتب
 یادداشت بردارند
و
 بر
 صد
 ضرب کنند.

اکنون
 بر
مبنای مفاهیم «داد» و «ستد»،
مفاهیم جدیدی
تشکیل می شوند.
از آن جمله اند:
دادخواه، دادگر، دادجو، دادستان، دادبخش، دادگستر، بیداد، بیدادگر، بیدادجو و غیره.

بدین طریق می توان بیداد را به معنی ستد بی داد معنی کرد.

پادشاه بیدادگر برای ستدی که از خلق می گیرد، دادی نمی دهد، پلی، کاروانسرائی، شبخانه ای، خوان یغمائی، یتیمخانه ای، مریض خانه ای
نمی سازد.
همین امر سبب می شود که خلق برای داد خود، داد متقابل (ستد) می طلبند و برای دادخواهی به قصر شاه هجوم می برند.

سعدی مفری برای سیستم اجتماعی حاکم می جوید.

او
تئوری تثلیث «شبان ـ گرگ ـ گله»
را
برای همین سرهم بندی کرده است.

او
به
جای طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار،
«گرگی»
را
نشان مردم می دهد
و
همه کاسه کوزه ها
را
سر گرگ بینوا خراب می کند و سوگند می خورد
که
اشرافیت و دربار از ماجرا خبر نداشته،
حتی اعلیحضرت اشک بر دیدگانش حلقه بسته،
وقتی از ماجرا با خبر شده و علیاحضرت تصمیم گرفته
 برای کودکان رعایا اسباب بازی های کهنه شاهزاده ها
را
هدیه کند.

بدین طریق
سیستم اجتماعی فئودالی حفظ می شود
و
غلام بدبختی
به
عنوان گرگ خونریز
در دروازه روستا
به
دار
آویخته می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر