۱۳۹۸ آبان ۲۳, پنجشنبه

سیری در شعری از اخوان تحت عنوان «میراث» (۶)


میراث
مهدی اخوان ثالث
 
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
او چنین می گفت و بودش یاد:
  «داشت کم کم شبکلاه و جبّه ی من نوترک می شد،
کشتگاهم برگ و بر می داد.
ناگهان توفان خشمی باشکوه و سرخگون برخاست.
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هرچه بادا باد.
تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم،
پوستین کهنه ی دیرینه ام با من.
اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز،
هم بدان سان کز ازل بودم.»
 
۱
باز او ماند و سه پستان و گل زوفا،
باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
و آن به آیین حجره زارانی
کانچه بینی در کتاب تحفه ی هندی،
هر یکی خوابیده او را در یکی خانه.
 
معنی تحت اللفظی:
پدرم
وقتی در کرانه کشف رود
به
خود آمد،
علاوه بر پوستین کهنه در برون و نور معرفت در اندرون،
سه پستان و گل زوفا و سکنگور و سیاهدانه
را
در
جوار خود 
داشت
حجره زاران خوش آیین منقول در کتاب تحفه هندی
را
نیز.
 
و
هر کدام از آنها
در
خانه ای
خوابیده بود.
 
منظور اخوان این است
که
پدرش
پس از گذراندن توفان سرخ از سر
چیزی نداشت.
 
۲
روز رحلت پوستینش را به ما بخشید.
ما پس از او پنج تن بودیم.
من به سان کاروانسالارشان بودم.
- کاروانسالار ره نشناس -
اوفتان خیزان،
تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم.

معنی تحت اللفظی:
پس از مرگ پدر
پوستین کهنه
به
ما
رسید.
 
ما
کاروانی متشکل از پنج برادر بودیم
  و
 من
 بزرگتر از بقیه و راهنمای راه ناشناس آنها بودم
و
افتان و خیزان
به
اینجا
رسیده ایم.

۳
سال ها زین پیش تر من
نیز
خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد.
 
با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد:
«این مباد! آن مباد!»
 
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست...
 
معنی تحت اللفظی:
من هم بسان پدرم در صدد نوسازی این پوستین برآمدم
و
همراه هزاران ژنده پوش
وضع موجود
را
زیر علامت سؤال
قرار دادم
و
طرح دیگری ریختن خواستم.
 
  توفان سیاه بی رحمی
اما
نقشه هایم 
را
نقش بر آب 
ساخت.
 
این بند شعر اخوان
به
لحاظ فرمولبندی
شاهکاری
است.  

۴
سال ها زین پیش تر من
نیز
خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد.
 
با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد:
«این مباد! آن مباد!»

حقیقت عینی
یعنی
بی تباری طبقاتی اخوان 
و
تعلق طبقاتی اش به پرولتاریا
علیرغم
جست و جوی خستگی ناپذیر تبار ضد پرولتری
خود
را
به
شاعر
تحمیل می کند
و
از
قلم و زبانش به روی کاغذ
جاری می شود.
 
 
مفهوم «هزاران آستین چرکین»
بدیل ادبی، پوئه تیکی، هنری ـ استه تیکی رئالیستی شاهکار شورانگیزی
برای سوبژکت طراز نوین تاریخ
یعنی
پرولتاریای صنعتی
است.
 
خارق العاده
است.
 
۵
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست...
 
پدر اخوان
«هر چه بادا باد» 
گفته بود
و 
با
توفان سرخ
رفته بود
و
خود اخوان
تحت رهبری حزب بزرگ توده
«این مباد، آن باد»
گفته است
ولی
توفان سیاه بی رحم کودتای فئودالی ـ امپریالیستی ـ ارتجاعی
به
خاک سیاهش نشانده است.
 
۶
پوستینی کهنه دارم من،
یادگار از روزگارانی غبارآلود.
مانده میراث از نیاکانم مرا،
این روزگارآلود.
 
های، فرزندم!
بشنو و هشدار
بعد من این سالخورد جاودان مانند
با بَر و دوش تو دارد کار.
معنی تحت اللفظی:
فرزندم
پس از مرگ من
این پوستین کهنه
را
تو
به
میراث 
خواهی برد.
 
۷
مرقع
یعنی
پینه دار
 
لیک هیچت غم مباد از این.
کو، کدامین جبّه ی زربفت رنگین می شناسی تو
کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟
 
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که ام نه در سودا ضرر باشد؟
 
رقعه
یعنی
وصله
 
آی دخترجان!
همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان می دار.
معنی تحت اللفظی:
زربافت ترین البسه اشراف 
حتی
در
پاکی
به
گرد این پوستین کهنه گردآلود من
نمی رسد
تا
احیانا
مبادله کنم
و
سودی به نصیب ببرم.
 
دخترم
این پوستین کهنه گردآلود
را
پاکیزه
نگهدار 
و
وصله ای
از
ناپاکان
بدان 
مدوز.
 
۸
لیک هیچت غم مباد از این.
کو، کدامین جبّه ی زربفت رنگین می شناسی تو
کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟
 
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که ام نه در سودا ضرر باشد؟
 
آی دخترجان!
همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان می دار.
 
این بند اخر این شعر اخوان
است.
 
اخوان
خیال می کند
که
وطنش
تحفه نطنز
است.
 
 
به
آب زمزم
شسته شده و تطهیر یافته
و
به
چیزی شبیه مرتضی مطهری و توله اش
تبدیل شده است.
 
اخوان
آدمی
را
به 
یاد سطل ننه ات طلب ها
می اندازد
که
سطلی مملو از عیران مانده و کپک زده
در
کوی و برزن
می گردانند
و
هارت و پورت
می کنند.

وطن کهنه و عقب مانده
جامعه ای
در
پله توسعه معینی
است
و
باید
تحول یابد
تا
جامعه شود.

توده
باید
وطن غصب شده خود
را
تسخیر کند
و
از
توده بی وطن
به
توده صاحب وطن
تبدیل شود.

آنهم نه فقط در طویله جماران،
بلکه
در
کل جهان.

دموکراسی حقیقی
یعنی
توده فرمایی.

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر