۱۳۹۷ مهر ۱۱, چهارشنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۳۱)



برگردان

میم حجری



۱
با
هر سنگی
که
 در راهم می اندازند،
پله ای برای خود می سازم
و
با
هر پله،
پله ای بالاتر از چیزها
قرار می گیرم.

۲
ما
وجود مشترک بیشماری با هم داریم.

اگر بر این وجوه مشترک بیندیشیم
که
ما
را
به همدیگر پیوند می دهند
و
به چیزهایی نیندیشیم
که
 ما
را
از همدیگر جدا می سازند،
چه کار ها که از دست مان برنخواهد آمد.

۳
نمی توان گفت
که
وضع
اگر عوض شود،
بهتر خواهد شد.

اما
می توان گفت
که
اگر قرار باشد که وضع بهتر شود،
باید
عوض شود.

۴

اینگمار برگمن
 
پیر گشتن
شباهت غریبی به بالا رفتن از کوه دارد.

آدم
هر چه بالاتر می رود،
به همان اندازه ضعیف تر می شود.

اما
میدان دیدش
به همان اندازه
وسعت می یابد.

۵
اینها
را
نمی توان
به
گفتن حقیقت
واداشت.

اما
می توان
به  بی شرمانه تر  گفتن دروغ
مجبور ساخت.

۶
هر آنچه 
که
 کسی در  من مورد انتقاد قرار می دهد،
می کوبد و قصد تغییرش را دارد
اما
تأثیری در من به جا نمی گذارد
و
رنجم نمی دهد،
صرفا
کاستی های شخصیتی خود او ست.

تصاویر و معایب خود او ست،
که
در صدد امتداد آنها به من برآمده است.

او
اما
 قادر به این کار نخواهد شد.
برای اینکه من عاری از این عیوبم.

ادامه دارد.

 


۱ نظر: