۱۳۹۷ مهر ۱۸, چهارشنبه

اندکی اندر باب ضرب المثل «بحث با خر نشانه خریت است.»


تحلیلی 
از
میمحا نجار


هادی خرسندی

حکایت گرگ و شیر و خر
سرخ باشد علف، الاغی گفت
گرگ رد میشد این سخن بشنفت

گفت سبز است علف، نمیدانی
تو که پیوسته در بیایانی

خر بگفتا که میکنم تکرار
که علف سرخ دیده ام بسیار

نه خرک، گرگ گفت با تشدید
سبز باشد علف، چرا تردید

بحث بالا گرفت و دعوا شد
تا که شیر این میانه پیدا شد

داوری خواستند از او خر و گرگ
اینچنین حکم داد شیر بزرگ:

خر به دنبال کار خود برود
گرگ محبوس در قفس بشود!

گفت با شیر گرگ زندانی
سبز باشد علف تو میدانی

این چه حکمیست حضرت سلطان
من به ناحق چرا شدم زندان؟

پاسخ از شیر آمدش آخر
«بابت بحث کردنت با خر»

پایان

۱
هادی خرسندی
واقعا شاعر است.

۲
یعنی استثنائی است.

۳
یعنی
بر خلاف ۸۰ میلیون مدعی شاعریت
عدمش به ز وجودش
 نیست.

۴
یعنی
 دعای سحرگاهی برای طول عمرش 
واجب تر از نماز صبحگاهی است.


۵
راستی چرا نماز صبح فقط دو رکعت است؟
چه فلسفه ای در این تصمیم الله کذایی نهفته است؟

۶
این شعر هادی خرسندی
  فی نفسه خیلی زیبا ست.
ولی
مملو از ایراد است.

۷
ایراد این شعر هادی خرسندی
  در 
محتوای فکری و نظری ضد واقعی، ضد علمی و ضد اجتماعی آن 
است:

الف

۱
در جنگل و در طبیعت به طور کلی
از میکرو موجود تا حیوان
خر 
وجود ندارد.

۲
سهراب 
هم 
البته معلوم نیست چگونه، 
ولی می داند:
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟

۳
سیاوش کسرایی
در شعری استثنایی تحت عنوان خر در چمن
ضمن به چالش کشیدن عینی و عملی خرافه ـ شعری از شیخ شیراز
بر
 خر نبودن خر
 تأکید می ورزد.

۴
ما هم که از خریت مرده ایم، سگ گشته ایم
این دو شعر شیخ و سیاوش راجع به خر را تحلیل و منتشر کرده ایم

-->

ب

۱
ثانیا
بیولوژیسیم
یعنی
انتقال قانونی از قوانین طبیعت (جنگل در این مورد) 
 از طبیعت به جامعه و از جامعه به طبیعت
ممنوع است 
و 
دال بر عوامفریبی حریف
 است.

۲
مثلا قوانین فیزیکی حتما نباید در جامعه صدق کنند
 و یا قوانین جامعه ای حتما نباید د در فیزیک (طبیعت)
  صدق کنند.

۳
یکی از خریت های داروین و عوامفریبی های سوسیال - داروینیسم
و
فلاسفه قرون وسطی ایران
(سعدی و غیره) 
همین جا ست.

۴
تنازع بقا در طبیعت و جنگل
دلیلی بر حقیقت، حقانیت و علمیت و مشروعیت و مقبولیت
تفاوت های طبقاتی در جامعه نیست.

۵
صد ناز و نعمت داشتن لاشخوری
ضمن
آلوده به خون خر بودن نان زحمتکشی
نشانه سقوط جامعه به درجه نازل جنگل است 
و 
نه چیز دیگر.

پ

۱
ثالثا
بر خلاف تصور شیخ شیراز و مؤلف این ضرب المثل و هادی خرسندی
صدور حکم قاضی و سلطان
در زمینه شناخت چیزی
دال بر صحت و حقیقیت حکم او نیست.

۲
ملاک و معیار عینی صحت هر ادعا
پراتیک
 است.
خواجه هم می داند:
خوش بود گر محک تجربه (پراتیک) آید به میان
تا سیه روی شد هر چه در آن غش باشد.
مارکس همین ملاک و معیار معرفتی خواجه 
را 
قرن ها بعد 
کشف خواهد کرد:
پراتیک به مثابه معیار صحت و سقم اندیشه 
را
و
ضمنا 
پراتیک به مثابه زادگاه اندیشه را

جاوید مارکس

ت

۱
ایراد ایده ئولوژیکی (طبقاتی) این شعر و شعار
انتقاد از انتقاد
 است.
نقد نقد 
است.
نهی از هماندیشی با همنوع از هر نوع 
 است.

۲
پایان هماندیشی (بحث با خر) = آغاز کشیدن هفت تیر و نشانه رفتنبر  شقیقه همنوع است
 که 
حتی از دید سکنه جنگل
نشانه توحش و بربریت و ترامپیت و پوتینیت و جمارانیت و جمکرانیت 
است.

۳
چون متمدنانه ترین فرم همزیستی
هماندیشی
 است

۴
حتی در طبیعت
 فرم های ستایش انگیزی از هماندیشی
 تشکیل شده اند.

۵
به همین دلیل شکار برای خیلی از درندگان
کار آسانی نیست:
به محض دیده شدن پلنگی توسط مثلا کلاغی و یا میمونی
آژیر خطر کشیده می شود و آهوی مست از الکلیات علف
ملتفت می شود 
و 
در می رود 
و 
تیر استتار درنده 
بر سنگ می نشیند.

۶
هماندیشی با همنوع
بی اعتنا به درجه شعور خود و همنوع
و
بی اعتنا به حاصلخیزی آن
صدها بار بهتر از سکوت است.

۷
سکوت سرشار از چیزی نیست.

۸
هماندیشی در فرم های متنوعش
 (مثلا خوداندیشی، مطالعه افکار نسل های پیشین و غیره)
 اما 
هم 
نشانه احترام و عشق به همنوع است
و
هم
موتور توسعه و تکامل و پیشرفت فرد و جامعه
در هر زمینه است.

۹
برای دیالک تیک روشنگری علمی و انقلابی
(چه خوداندیشی و چه هماندیشی)
الترناتیو و بدیلی 
وجود ندارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر