۱۳۹۶ بهمن ۲۹, یکشنبه

فرم های فئودالی آنتی کمونیسم در طویله عه «هورا» و عا «شورا» (۲)


تأملی در آثار همنشین بهار
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

۱
 این زندانیان که اکثرا در زندان شماره ۲ قصر زندانی بودند 
بیشتر تمایلات چپ و سوسیالیستی داشتند 
و 
شماری از آنها 
بعداً 
حزب توده ایران
 را 
بنیان گذاردند. 
 
وقتی 
از
ایدئالیزاسیون و سانترالیزاسیون زندان و زندانیان 
سخن می رود،
به همین دلایل است.
 
همنشین بهار
حتی از ذکر بند های زندان
پارانتز نمی گیرد.
 
ادامه دهندگان راه سرخ حزب کمونیست ایران
اما
تا حد مشتی «با تمایلات چپ و سوسیالیستی» تنزل داده می شوند
 و 
تحقیر می شوند
که
برخی از آنها
به تأسیس حزب توده می پردازند.
 
گروه ۵۳ نفر 
در 
قاموس همنشین بهار 
اما 
همگون نیستند.
 
  چیستند؟
 
۲
 بین آنان انسان‌ های فرهیخته و شریف کم نبود 
و
 چند نفر هم بودند 
که 
هیچ ربطی با زندان و زندانی سیاسی و مقاومت و این چیزها نداشتند 
و 
به اصطلاح میان آن عده،
 بُر خورده بودند.
 
گروه ۵۳ نفر
به مثابه احیا کنندگان حزب کمونیست ایران و ادامه دهندگان راه آن،
از 
دید همنشین بهار
متشکل از سه دسته بوده است:
 
الف
افراد فرهیخته و شریف
 
ب
افراد غیرفرهیخته، ولی به زندان افتاده و قابل اعتناء
 
پ
افرادی که نه فرهیخته و شریف بوده اند و نه به زندان افتاده اند
تا 
با
 توجه به مقاومت و شکست شان
در
زیر شکنجه 
معتبر باشند و قابل ارزیابی باشند:
بر خوردگان در این پاسور ۵۳ کارتی پارسی

۳

 بین آنان انسان‌ های فرهیخته و شریف کم نبود 
و
 چند نفر هم بودند 
که 
هیچ ربطی با زندان و زندانی سیاسی و مقاومت و این چیزها نداشتند 
و 
به اصطلاح میان آن عده،
 بُر خورده بودند.
 
از این طرز طبقه بندی همنشین بهار،
طرز تفکر ایرئالیستی و ایراسیونالیستی (ضد واقعی و ضد عقلی) او 
و 
پایگاه طبقاتی فئودالی او
آشکار می گردد:
 
الف
مهم برای همنشین بهار
فرهیخته و شریف بودن کسی
 است.
 
سؤال 
فقط این است
که
من ـ زور همنشین بهار از فرهیخته و شریف چیست؟
 
ضمنا
چه کسانی در این گروه ۵۳ نفری
جزو فرهیختگان و اشراف بوده اند؟
 
ب
مهم
برای همنشین بهار
ضمنا
به زندان افتادن و مقاومت و شکست در زیر زجر و آزار است.
 
این معیار همنشین بهار
مهم ترین معیار آنتی کمونیستی ـ بندتنبانی رایج در طویله عه «هورا» و عا «شورا»
بوده است
که
ماهیت فئودالی دارد.
 
عنقلابیون فئودالی رنگارنگ از مذهبی تا لائیک
از
این معیار فئودالی
معیار المعاییر
 ساخته بودند
و
همه اعضای جامعه
را
با
این معیار فیزیکی و پسیکولوژیکی
«ارزیابی» 
می کردند.
 
این معیار همنشین بهار
معیاری شاملوئیستی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی 
 است.
 
تار و پود اشعار و آثار شاملو
مبتنی بر این معیار ایرئالیستی و ایراسیونالیستی (ضد واقعی و ضد عقلی) است.
 
هوشنگ ابتهاج 
(سایه)
به 
این معیار فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی
واقف است:
 
او
در شعری
تأسف از آن دارد
که
اعضای جامعه
فقط پس از مرگ و به دلیل تن در دادن به مرگ
به رسمیت شناخته می شوند.
 
سؤال
اما
این است
که
چرا و به چه دلیل؟
 
چرا
باید اعضای جامعه زیر شکنجه بمیرند
تا
توسط کسانی که حتی کمترین قدمی در راه روشنگری برنداشته اند،
به عنوان پهلوان به رسمیت شناخته شوند؟

اصلا
چه فرقی برای کسی دارد
که
پس از مرگش
تندیسی برایش ساخته شود
و
نامی از او
به نکویی و یا به مزمت
 برده شود؟

این 
هنوز تمامی قضیه نیست.

عیرانی جماعت
جماعتی پهلوان قلابی ساز
  است.

این جماهت بی رحم بشر ستیز
می توانند هر خری را شیر کنند و به جنگ شرزه شیران گسیل دارند
و
خود
در بیرون از گود بایستند 
و 
برایش کف بزنند 
و 
در 
صورت شکست 
 تف بارانش کنند.
 
روانشناسی عیرانی جماعت
احساس لذت و سعادت 
 در 
ذلت و نکبت همنوع خویش
 است.
 
همنشین بهار
هم
بدین طریق 
زمینه لازم را برای اصابت تیر استراتژیکی اش به هدف 
فراهم می آورد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر