۱۳۹۶ بهمن ۱۹, پنجشنبه

حقوق اولیه (حقوق بشر) (۷)


 
پروفسور دکتر هرمان کلنر
برگردان
شین میم شین

III
طرح مارکسیستی حقوق بشر

۱
·      طرح مارکسیستی حقوق بشر بر تحلیل علمی شرایط رئال توسعه بشریت استوار است که در برگیرنده توسعه شخصیت انسان ها نیز است.

۲
·      نتیجه این بررسی ـ که برای اولین بار از سوی مارکس و انگلس در اثر مشترک آندو تحت عنوان «ایده ئولوژی آلمانی» صورت گرفته ـ در وهله اول در شناخت مبتنی بر نفی این حقیقت امر است که شکوفائی هماهنگ همه توان های خلاق جامعه، بویژه توسعه همه جانبه شخصیت فرد فرد اعضای جامعه، نه از طریق اجرای مو به موی مفاد لیست حقوق اولیه بورژوائی امکان پذیر است و نه از طریق تکمیل آن.

۳
·      بلکه برعکس.
·      در جامعه بورژوائی تضادی آنتاگونیستی میان شخصیت انسان و شرایط زندگی نافذ در آن وجود دارد، که ریشه هایش را باید در شیوه تولید جست و جو کرد.

۴
·      منشاء و زادگاه این تضاد میان انسان و جامعه (بیگانگی)  در سازمان کاپیتالیستی کار است:
·      به سبب بر قراری مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، وسیله سازنده شخصیت انسان ـ در عین حال ـ وسیله استثمار خود او ست.

۳
·      از آنجا که مالکان خصوصی بر مهمترین وسایل تولید ـ همزمان ـ مالکان وسایل فکری و سیاسی جامعه اند، می توان برای توضیح وضعیت بنیادی انسان ها در کاپیتالیسم گفت که انسان ها همزمان زیر بار سه گانه استثمار، تحمیق و سرکوب و ستم قرار دارند.

۴
·      فونکسیون فعال ساز طرح مارکسیستی حقوق بشر در تشکیل شرایط زندگی ئی که در آن هر کس بتواند طبیعت انسانی خود را آزادانه شکوفا سازد، به اوج می رسد.
·      (مارکس و انگلی، «کلیات»، جلد ۲، ص ۵۵۶)

۵
·      تضاد ماهوی جامعه سرمایه داری میان انسان و شرایط زندگی او تنها زمانی می تواند حل شود که کل جامعه بطور رادیکال و ریشه ای تحول یابد و کاپیتالیسم شخصیت ستیز بوسیله سوسیالیسم جایگزین شود.
·      سوسیالیسم، یعنی «جامعه ای که در آن، توسعه و تکامل آزاد هر کس شرط توسعه و تکامل آزاد همه است.»
·      (مارکس و انگلی، «کلیات»، جلد ۴، ص ۴۸۲)  

۶
·      چنین جامعه ای اوتوپی نیست.

۷
·      تشکیل چنین جامعه ای بطور اوبژکتیو، مشروط می شود:

الف
·      صنعت مدرن پدید آمده ببرکت کاپیتالیسم، تقسیم کار به میراث مانده را دستخوش انقلاب می سازد و آموزش و پرورش همه جانبه انسان ها را برای پاسخگوئی به نیازهای کاری متنوع به وظیفه حیاتی جامعه تبدیل می کند.

ب
·      تبدیل کارگر از نوکر هیچکاره ی ماشینپاره به فرمانروای روند تولید، یکی از ضرورت های عینی توسعه اجتماعی   است. 

پ
·      این ضروت عینی توسعه اجتماعی را مدیون کاپیتالیسم هستیم.

ت
·      ولی اشکال اینجا ست که تبدیل کارگر از نوکر هیچکاره ماشینپاره به فرمانروای روند تولید نمی تواند در چارچوب تنگ مالکیت خصوصی عملی شود.

ث
·      همین ضرورت (جبر) اما در عین حال، بنیان مادی برای مطالبه رئالیستی حق تبدیل انسانپاره رشدیابنده تحت تقسیم کار خرفتساز به فرد انسانی کاملا توسعه یافته محسوب می شود.

۱
·      انسانی که شرایط هستی خود را تحت کنترل خویش در می آورد.

۲
·      انسانی که ببرکت شناخت چند و چون چیزها بدان سازمان می بخشد و به تسلط بر آنها شروع می کند.

ج
·      در انقلاب سوسیالیستی، طبقه کارگر پیروزمند بکمک دولت خویش و با برخورداری از حقوق خویش، شناخت اجتماعی را به قدرت اجتماعی، تبدیل می کند:
·      طبقه کارگر پیروزمند در وهله اول تابعیت سیاسی کار کنندگان از کار نکنندگان را از بین می برد و سپس به استثمار و استحمار (تحمیق) انسان بوسیله انسان پایان می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر