۱۳۹۶ آبان ۱۶, سه‌شنبه

تأملی در شعری از زری مینویی (۶)


 
زری مینویی

تحلیلی
از 
ربابه نون

به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
 زری در کامنتی بر تحلیل ما نوشته:
 «میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن 
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»

این سخن زری
توضیح شاعر راجع به شعر مورد بحث او ست.
 
ما 
بهتر است
که
این سخن زری را هم نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم
تا
از موضوع پرت نشویم و پرت و پلا ننویسیم:
 
۱
میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن 
مفهوم «عشق خصوصی»
اگر از احمد شاملو نباشد، تحت تأثیر احمد شاملو ساخته شده است:
یعنی 
به مثابه ضد دوئالیستی مفهوم «عشق عمومی» است
که
شعری از احمد شاملو تحت همین عنوان وجود دارد.

عشق عمومی
 
اشک
 رازی است لبخند
 رازی است
عشق
رازی است.

اشک آن شب
 لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم
مرا فریاد کن

درخت
 با
جنگل
 سخن می گوید
علف
 با
صحرا
ستاره
 با
کهکشان
و
من
با
تو
سخن می گویم

نامت
 را
 به من بگو

دستت
 را
به من بده
حرفت
را
 به من بگو
قلبت
 را
به من بده

من
ریشه های تو را دریافته ام
با
لبانت
برای همه لب ها سخن گفته ام
و
دست هایت با دستان من آشنا ست

در خلوت روشن
با
تو گریسته ام
برای خاطر زندگان

و
 در گورستان تاریک
با
تو
خوانده ام
زیباترین سرودها
 را

زیرا
که
 مردگان امسال
عاشقترین زندگان بوده اند

دستت
را
به من بده
دست های تو با من آشنا ست

ای دیر یافته
 با تو سخن می گویم
بسان ابر
که
 با توفان
بسان علف
که
 با
صحرا
بسان باران
که
با
دریا
بسان پرنده
که
با
بهار
بسان درخت
که
 با
جنگل
سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشنا ست
 
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

این شعر شاملو که کم ترین ربطی به عشق عمومی ندارد،
 باید تحلیل شود.
 

۲
میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن 

زری
در این جمله
خواه و ناخواه
دیالک تیک منفرد (خاص) و عام
را
به شکل دوئالیسم عشق خصوصی و عشق عمومی (مردمی) بسط و تعمیم می دهد
و
از
 تعیین قطبی که حاوی و حامل نقش تعیین کننده در این دوئالیسم است، 
عاجز می ماند.

اکنون
به شعر زری برمی گردیم
که
این سخن او
توضیحی بر همان شعر است:

۳
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

«او»
حتی دل ندارد
تا عشق خصوصی و یا خدای ناکرده عشق عمومی داشته باشد.
 
اگر منظور زری از دیالک تیک دل و دل به دریا زدن،
فدای عشق عمومی گشتن باشد،
حریف فاقد دل است
و
انتظار دل به دریا زدن از او عبث و بیهوده است.
 
زری
هم
در همین بند اول این شعر
همین موضع منطقی و تجربی را گرفته است.
 
میان دل داشتن و دل به دریا زدن
رابطه دیالک تیکی وسیله و آماج 
 برقرار است.
 
برای دوختن دامنی از پارچه ای (آماج)
به نخ و سوزن و چرخ خیاطی (وسیله کار) نیاز هست.
 
کسی 
که
نه نخی دارد و نه سوزنی و یا چرخ خیاطی ئی
طبیعی است 
که
از عهده دوختن دامن عاجز ماند.
 
۴
من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

زری و یا راوی شعر
دل دارد.
نخ و سوزن و چرخ خیاطی دارد.
 
ولی
دل
را
به عوض به دریا زدن،
به دست ساحل می سپارد.
 
نخ و سوزن و چرخ خیاطی
را
نه
برای دوختن دامن،
بلکه برای دوختن پرده پنجره به خدمت می گیرد.
 
این
اما
 به چه معنی است؟
 
۵
من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

این بدان معنی است
که
دل
فقط برای به دریا زدن نیست.
 
نخ و سوزن و چرخ خیاطی
فقط برای تولید دامن نیست.
 
دل
را 
ضمنا
می توان به ساحل هم زد.
 
 نخ و سوزن و چرخ خیاطی
را
ضمنا 
می توان برای تولید پرده پنجره هم به خدمت گرفت.
 
دل و نخ و سوزن و چرخ خیاطی
مولتی فونکسیونال 
اند 
و 
نه
 مونو فونکسیونال.
 
 دیالک تیک وسیله و فونکسیون

دیالک تیک داشتن دل و به دریا و یا به  ساحل زدن دل
دیالک تیک نخ و سوزن و چرخ خیاطی و دامن دوزی و یا پرده دوزی
 
۶
دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
اکنون
نقش دریا
در این واویلا روشن می شود:
 
دریا
از سویی
موجود علیل و ذلیل و زباله ای است
که
به حریفی دل بسته که دل ندارد
و
از سوی دیگر
به حریف دیگری دل بسته
که
حاضر به دل کندن از ساحل نیست.
 
این
 اما
 به چه معنی است؟

۷
دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
این 
هم
به معنی خریت حیرت انگیز دریا ست
و
هم
به معنی ضعف و ذلت  وحشت انگیز دریا ست.
 
دریا
نه
تنها
 زباله واره است،
نه 
تنها
علیل و ذلیل است،
بلکه
ضمنا
از سر تا پا خر است.
 
یعنی
 از 
دیالک تیک وسیله و فونکسیون
حتی
بی خبر است.
 
دریا شناسی زری
از این قرار است.
 
دریا
از 
دید زری
نه شعور دارد و نه شخصیت
نه فهم دارد و نه همت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر