۱۳۹۷ اردیبهشت ۱, شنبه

تأملی در شعری از احسان طبری تحت عنوان « ارزی آن اندازه، کان ورزی، نه در آیین کج» (۱)

 
احسان طبری
ارزی آن اندازه، کان ورزی، نه در آیین کج
 
تأملی
از
یدالله سلطان پور
 

در جوانی، گفت با من سالخوردی دل نژند (اندوهمند):
«هست انسان، گرگ انسان، زندگانی چون قفس
سودمند و دلپذیر ـ از بخت بد ـ ضد هم اند
دلپذیر ار دزد گیری، سودمند آن را عسس

بیهده در غمسرای عمر، جویی جان شاد
سر نیامد بیمی از ره، می رسد بیم دگر
زندگی باشد ـ سراپا ـ آرزویی بی مراد
نیمی از هستی نهد در گور، آن نیم دگر

میش بی آزار، زار و گرگ مردمخوار،  چیر
بس غزال بند بر پا حیله صیاد داشت
گر نباشی چاکر و سرور، برو کنجی بمیر
کاین جهان بر چاکری و سروری بنیاد داشت

نیست غبنی (کلاهبرداری در معامله) بهر من، چون مرگ آید خانه سوز
زیر پایش ریزم، این جام به زهر آلوده را
در جهانی کاین چنین، کوتاه و تاریک است، روز
باکی از مردن نباشد مردم فرسوده را»
*****

گفته های پیر را گفتم ـ کنون ـ از صدق جان
گفته های خویش را هم در میان خواهم گذاشت:

من هم ـ اینک ـ سالخورد ام، نیم جانی در بدن
لیک دنیایی دگر دیدم، پر از پیکار و کوش
«جام نغز زندگی را یا نباید لب زدن
ور به لب بردی، برو تا قطره ی آخر بنوش!»


من نبودم صاحب اعجاز، مانند رسول
یا نبودم شاه (از شاهان، دلم بیزار بود)
لیک رفتم، رغم هر سختی که بد (بود)، راه اصول
دیدم این ره، ار چه دشوار است، مغز کار بود
 مولوی گوید:
«نه هر عقل حقیری راه برد
چون در آمد گاه رنج و روز رزم و کارزار
آنکه در ایام سختی جا نخورد و پا فشرد
او سزاوار است فتحی را که باشد افتخار»

خواجه عبدالله انصاری نکو فرمود، درس
قدر این پند کهن نازل  نمی باید گرفت:
«ارزی (ارزش داری) آن اندازه، کان ورزی، نه در آیین کج»
گفت سعدی:
«شدت (سختی زیست) نیکان بود رو در فرج (گشایش)»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
با سپاس بیکران از مسعود
 
ادامه دارد. 

۱ نظر:

  1. ویرایش ۱:
    لیک رفتم به هر سختی که بد راه اصول.
    ویرایش ۲:

    خواجه عبدالله انصاری نکو فرمود درس
    قدر این پند کهن نازل نمی باید گرفت
    یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
    یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت

    پاسخحذف