۱۳۹۶ آذر ۱, چهارشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۲۲)

 
ویرایش و تحلیل
از 
یدالله سلطان پور
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مخیر بکنندم
 ـ به قیامت ـ
که 
چه خواهی
دوست
 ما 
را 
و 
همه نعمت فردوس 
شما 
را

گر سرم می‌ رود، از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند 
پس از من
 که
 به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

باور از مات (ما، تو را)  نباشد 
تو 
در
 آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را

از سر زلف عروسان چمن
 دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد، باد صبا را

سر انگشت تحیر بگزد،
 عقل
 به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را

آرزو می‌ کندم (؟) شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند، من بی سر و پا را

چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
خط همی‌ بیند و عارف، قلم صنع خدا را

همه 
را
 دیده
 به 
رویت نگران است
 ولیکن
خودپرستان 
 ز حقیقت نشناسند هوا را

مهربانی ز من آموز و گرم (اگر مرا) عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را

هیچ هشیار، ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری

پایان
ویرایش
از
 تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر