۱۳۹۶ آبان ۲۵, پنجشنبه

غزلی از خواجه شیراز زیر ذره بین تحلیل (۱۲)





ویرایش و تحلیل 
از 
 ربابه نون
 
۱
لاف عشق و گله از یار
بسی لاف دروغ
 
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
 
معنی تحت اللفظی:
کسی 
که
ادعای عاشق بودن کند و ضمنا از درد دوری بنالد،
همان به، که تنها بماند.
 
تصور خواجه از عاشق ایدئال در این بیت غزل از صراحت گذرانده می شود:
عاشق
در قاموس خواجه
حتی
حق تبیین وضع روحی و روانی وخیم خود را ندارد.
 
سؤال
این است
که
چرا و به چه دلیل؟
 
چرا
عاشق نباید از درد دوری حداقل بنالد؟
 
چرا
عاشق نباید با کسی درد دل کند؟
 
مثلا
پیش روانکاوی برود و فشار روحی و روانی خود
را
تخلیه کند؟
 
هدف و آماج ایده ئولوژی فئودالی
از
این
نهی از گله
چیست؟
 
۲
 
لاف عشق و گله از یار
بسی لاف دروغ
 
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
 
عاشق ایدئال
در
ایده ئولوژی فئودالی 
باید
خود آزار
و
خودستیز 
و
مازوخیست
باشد.
 
عاشق
حتی
نباید
حق تخلیه فشار روانی خود
را
داشته باشد.
 
محتوای طبقاتی این خودستیزی چیست؟
 
چه
سودی
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
از
این مازوخیسم اعضای جامعه
در
 لفافه عشق
می برد؟
 
۳
لاف عشق و گله از یار
بسی لاف دروغ
 
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
 
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
باید 
ضد دیالک تیک خودستیزی 
را
 پیدا کرد.
 
تجلیل خود ستیزی
 در 
لفافه عشق
به نیت تحقیر ضد دیالک تیکی خود ستیزی است.
 
ضد دیالک تیک خودستیزی
خود پرستی
 است.
 
پیش شرط خود پرستی
خود شناسی
 است.
 
سؤال
این است 
که 
چرا 
در
ایده ئولوژی فئودالی،
خود پرستی و خود شناسی 
مذموم است؟
 
دلیلش
این است
که
خود شناسی
به شرط همنوع شناسی، همبود شناسی، طبیعت شناسی و  جامعه شناسی 
 امکان پذیر می گردد.
 
به اختصار اگر گفته شود:
 
خود شناسی
به شرط شناخت محیط خود
 (محیط طبیعی و محیط اجتماعی) 
امکان پذیر می گردد.
 
شناخت خود و محیط خود
به 
خود پرستی و محیط خود پرستی
منتهی می شود.
 
شناخت 
سرچشمه عشق اصیل است.
 
امتحانش مجانی است.
 
یکی از دلایل عشق مادر و پدر به فرزند
شناخت فرزند است.
 
۴
لاف عشق و گله از یار
بسی لاف دروغ
 
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
 
تبلیغ و تجلیل خستگی ناپذیر مازوخیسم (خود ستیزی)
توسط روحانیت بنده دار و فئودال
به نیت تحقیر و تلعین اگوئیسم (خود پرستی) است.
 
اعضای جامعه
باید متنفر از خویش باشند
تا
شیفته سینه چاک اعضای طبقه حاکمه و انعکاس آسمانی - انتزاعی اعضای طبقه حاکمه (طبقه حاکمه ـ خدا)
و
نمایندگان ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه
(انبیاء، ائمه، اولیاء، فقها، شعرا و غیره)
باشند.
 
به همین دلیل
اگوئیسم 
(خود پرستی)
به
ناتورالیسم
(طبیعت پرستی)
و
هومانیسم 
(همنوع پرستی)
و
سوسیالیسم
(جامعه پرستی) 
و
کمونیسم
(ناتورالیسم + هومانیسم)
منتهی می شود.
 
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
با
لشگرکشی بر ضد اگوئیسم
در لفافه عشق توخالی و تحریف شده،
بر ضد ناتورالیسم و هومانیسم و سوسیالیسم و کمونیسم
لشگر می کشند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر