۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۲۰)

 
ویرایش و تحلیل
از 
یدالله سلطان پور
 
۱
نه عجب که قلب دشمن، شکنی به روز هیجا (جنگ)
تو  که
 قلب دوستان را به مفارقت (دوری) شکستی

  معنی تحت اللفظی:
تو
که
قلب دوستان را با دوری ات شکستی،
تعجب انگیز نخواهد بود،
اگر در میدان جنگ،
قلب دشمن را بشکافی.
 
از این بیت غزل شیخ
معلوم می شود که معشوق مورد نظر او
از 
خوانین و سلاطین فئودالی
 است.
 
چون زنان که در قرون وسطی فئودالی
حتی به قول خود شیخ
فونکسیونی جز ارضای حوایج شکمی و زیر شکمی نرجماعت نداشته اند.
 
گردآفریدها
در افسانه های ایرانی وجود داشته اند.
 
اشعار عاشقانه قرون وسطای فئودالی
فقط به درد چاپلوسی به اعضای انگل طبقه حاکمه می خورند.
 
سعدی
ظاهرا
از فونکسیون قلب خبر ندارد.
 
سعدی خیال می کند
که
قلب
ارگان عشق
  است.
 
این سوء تفاهم
احتمالا
به این دلیل صورت گرفته
که
دل 
(ضمیر، روح، شعور)
مترادف با قلب است.
 
در اشعار کسرایی هم با این خطای تفسیری از قلب مواجه می شویم.
 
 
قلب
ارگان پمپاژ خون در اندام جانوران است 
و
نه
ارگان احساس و عشق و عاطفه.

ارگان احساس و عشق و عاطفه
مغز آدمی 
است.
 
تپش بی تاب قلب در روند عشق بازی
به فرمان مغز صورت می گیرد
تا
خون کافی به آلات تناسلی و غیره پمپ شود.
 
۲
برو  ای فقیه دانا
 به خدای بخش، ما را
تو و زهد و پارسایی  من و عاشقی و مستی
 
معنی تحت اللفظی:
ای فقیه دانا
تو
برو به زهد و تقوا بچسب
و
بگذار
تا
من
به
عشق و می بچسبم.

خمینی خاین 
هم اشعار عاشقانه سروده و فقیه را به تحقیر مورد خطاب قرار داده است.

کیفیت عشعار خمینی خاین بهتر از کیفیت عشعار سید علی جانی است.
سید علی جانی از صنعت و ساختار شعر بی خبر است.

سعدی 
هم
خودش شیخ است.
فقیه است.

این
ولی مانع ان نمی شود 
که
فقیه را مورد خطاب تحقیرآمیز قرار دهد.

۳
برو  ای فقیه دانا
 به خدای بخش، ما را
تو و زهد و پارسایی  من و عاشقی و مستی

در این بیت غزل شیخ
میان فقیه و عاشق
تقسیم کار صورت می گیرد:
فقیه باید نماز بخواند و زهد ورزد و عاشق باید می بخورد و عشق ورزد.
 
ایراد منطقی و تجربی این اندیشه شیخ شیراز
تحریف فقیه و عاشق  
است:
هم فقیه و هم عاشق
سلب آدمیت می شوند و به مجسمه تک بعدی استحاله می یابند:
مجسمه ای نماز می خواند و دعا می کند
و
مجسمه دیگر می می خورد و عشق می ورزد.
 
تا دلت می خواهد، دوئالیسم.
 
جای هابیل و قابیل و مشد احمد شاملو خالی.
 
ادامه دارد.
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر