۱۳۹۶ آبان ۲۴, چهارشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۱۰۷)

 
 
فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
 
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

     تو چه هستی،
 ای همه هستی ما از تو
  تو چه هستی،
 جز دو دست گرم در بازی
 
  دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
  می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی  
معنی تحت اللفظی:
تو
چیستی؟

تو
که
خالق ما هستی،
تجسم دو دست هستی
که
بی وقفه در کار هستند:
فونکسیون تو روح دمیدن در مجسمه های گلی است
که
این و آن می سازند
و
آماج تو تولید بنده های سرگردان و سردرگم است.
 
این بند از شعر عصیان
بلحاظ معنوی معیوب است:
 
چون
دو دست که سهل است، 
دو هزار دست هم نمی توانند روحی در دهن و دماغ  مجسمه ای فوت کنند.
 
دو دست
اما
می توانند مجسمه بسازند.
 
۱
     تو چه هستی،
 ای همه هستی ما از تو
  تو چه هستی،
 جز دو دست گرم در بازی
 
  دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
  می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی 
 
نقطه قوت این بند شعر فروغ ۲۰ ساله
زیر علامت سؤال 
 قرار دادن چیستایی طبقه حاکمه ـ خدا ست.
 
طرح این سؤال
کار کمی نیست.
 
فروغ جوان
که
هنوز مؤمن به خرافات مذهبی است،
به سؤال خود پاسخ عصیان آلود می دهد:
 
طبقه حاکمه ـ خدا
شب و روز مشغول آدم سازی است.
 
آدم هایی
که
آدم
 نیستند.
 
بنده و وابسته اند.
 
موجودات بی شعور و بی اراده اند.
 
عروسک های کوکی  در دو دست همیشه در کار طبقه حاکمه ـ خدا هستند.
 
طبقه حاکمه ـ خدا 
در قاموس فروغ جوان،
ماهیتا ارباب بنده دار است.
 
خداوند بنده است.
 
فروغ 
شاید خودش نداند 
که
در این بند شعر
از ماهیت طبقه حاکمه ـ خدا پرده برمی دارد:
 
طبقه حاکمه ـ خدا 
انعکاس آسمانی - انتزاعی طبقه حاکمه 
است.
 
این بند شعر فروغ جوان،
لبریز از افکار فلسفی است:
 
۲
  دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
  می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی  

توده
در
 قاموس فروغ
مولد
است.
 
مجسمه ساز 
است.
 
توده
از 
امثال خود
مجسمه 
 می سازد.
 
توده
خود
را
تکثیر می کند. 

تولید مثل 
 می کند.

فونکسیون
طبقه حاکمه ـ خدا 
دمیدن روح در مجسمه های بی روح توده است.
 
روح و یا شعور طبقه حاکمه ـ خدا 
اما
روح و شعور طبقه اجتماعی بنده دار 
است.
 
به همین دلیل
موالید و مولودات توده
نه
آدم،
بلکه 
بنده 
می شوند.
 
برای اینکه 
 طبقه حاکمه ـ خدا 
روح و یا شعور خاص خود 
را
در کالبد بی روح آنها می دمد.
 
روح و شعور طبقه اجتماعی بنده دار
را.
 
سؤال
اکنون
این است
که
چرا بنده های حاصله
نه
عاقل و دانا
بلکه
 سرگردان و سردرگم
اند؟

۳

  دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
  می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی  
 
دلیل سرگردانی و سر در گمی موالید و مولودات توده
خریت و خردستیزی طبقه حاکمه است.
 
طبقه حاکمه ـ خدا  
هم
در واقع
روح و شعور طبقه حاکمه بنده دار خرفت و خر و خردستیز
را
در موالید و مولودات توده
می دمد.
 
یعنی
سرگردانی و سر درگمی
نسل اندر نسل بندگان
پیش برنامه ریزی شده 
است.
 
فروغ جوان
اما
بیشک 
به 
محتوای غنی شعر خود واقف نیست.
 
چون
آثار هنری
عمدتا 
خودپو 
تشکیل می شوند 
و
نه
آگاهانه.
 
بهتر هم همین است.
 
در غیر این صورت
هنر
هنر زدایی می شود.
 
زباله می شود.
 
همین بلا بر سر هنر 
تحت سلطه استالینیسم
 می آید.
 
شعر
اگر آگاهانه سروده شود،
شعار می شود.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر