۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

قانون (۱۳)


 پروفسور گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین
 

۲۱
نوع سوم قوانین استاتیستی (استاتیکی)

·      نوع سوم قوانین استاتیستی به خواصی نسبت داده می شود که بطور روشن در مورد کل مصداق پیدا می کنند، خواصی که به حوادث منفرد تنها به احتمال معینی می توان نسبت داد.

الف
·      در این گونه موارد اصولا می توان فقط ارزیابی احتمالی از اوبژکت منفرد به عمل آورد.

ب
·      احتمال حادثه منفرد نه از جهل سوبژکتیو نسبت به کلیه فاکتورهای تعیین کننده، بلکه از شرایط اوبژکتیو (عینی) ناشی می شود.

ت
·      به عنوان مثال، فیزیک کوانتومی و تئوری ذرات هسته ای با این گونه قوانین سر و کار دارند.

پ
·      تفاوت میان ذرات هسته ای و مولکول ها  و ماکروجسم ها (که موضوع فیزیک کلاسیک اند) قبل از همه در رفتار دیگرگونه آنها ست و مشخصه آن وحدت خواص ذره ای و موجی  و رابطه نا دقیق است.

ث
·      دوئالیسم ذره ای ـ موجی منجر بدان می شود که در عرصه ابژکت های کوانتومی از حد معینی ـ مثلا در مورد مکان و تکانه و یا زمان و انرژی هر ذره ـ به دلایل زیر اصولا فقط ارزیابی های مبتنی بر احتمال امکان پذیر گردند.

۱
·      اولا به این دلیل، که ذره ای مثلا در نقطه ایکس حاوی تکانه معین پ نیست.

۲
·      ثانیا به این دلیل، که ذره ای با تکانه پ مکان معینی بطور روشن ندارد.

ج
·      احتمال اینجا بمثابه مقوله ای سوبژکتیو مطرح نمی شود که (اگر هم بطور قسمی) به سبب جهل مشروط باشد، بلکه بمثابه واقعیت امری عینی ـ واقعی و مستقل از سوبژکت شناسنده مطرح می شود.


قوانین عینی (اوبژکتیو)

·      میان قوانین عینی  از نقطه نظرهای زیر نیز می توان می توان تفاوت گذاشت:

الف
·      از این نقطه نظر که پیوند مورد نظر آیا بطور کمی فرمولبندی شده است و یا نه

ب
·      از این نقطه نظر که پیوند مورد نظر آیا بمثابه پیوند فونکسیونی مطرح شده است یا نه.

۱
·      پیشرفت شناخت هر علم قاعدتا در فرم گذار از احکام قانونی کیفی از روی پل احکام قانونی مقایسه ای به احکام قانونی کمی صورت می گیرد.

۲
·      پیوندهای قانونی عینی هم در طبیعت و هم در جامعه وجود دارند.

۳
·      اما میان قوانین عینی طبیعی و قوانین عینی اجتماعی بلحاظ طرز عمل آنها تفاوت اساسی وجود دارد.

۴
·      تاریخ توسعه  جامعه به قول کلاسیک های مارکسیسم، «از نقطه نظرات زیر نشانگر تفاوت ماهوی با طبیعت است.

الف
·      در طبیعت عوامل کور و نا آگاه بی غل و غش اند که بر یکدیگر تأثیرمی گذارند و در تعویض نقش آنها قانون عام جامه عمل می پوشد.

ب
·      از هر آنچه که اتفاق می افتد، هیچ کدام بمثابه هدف آگاهانه صورت نمی گیرد.

·      (روندهای طبیعت عاری از غایت مندی اند.
·      مراجعه کنید به تله ئولوژی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری. مترجم)

ت
·      اما عمل کنندگان در تاریخ جامعه، انسان های مجهز به شعورند که با تأمل و یا عشق عمل می کنند و بدنبال آماج های معینی اند.

پ
·      هیچ چیزدر جامعه بدون نیت آگاهانه و بدون هدف مورد نظر صورت نمی گیرد.

ث
·      اما این تفاوت فی مابین نمی تواند تغییری در این حقیقت امر دهد که جریان تاریخ تحت سلطه قوانین درونی عام باشد.»
·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد  ۲۱، ص ۲۹۶)

۵
·      هر قانون عینی جامعه بیانگر پیوند ضرور، عام و ماهوی میان جوانب مختلف حیات اجتماعی انسان ها، بویژه میان حوزه های مختلف کردوکار تولیدی است. (قوانین اقتصادی)

۶
·      از این رو ست که قوانین عینی جامعه ببرکت کردوکار سوبژکتیو افراد جامعه پدید می آیند و تنها بواسطه این کردوکار می توانند جامه عمل پوشند.

۷
·      در فرماسیون های ما قبل سوسیالیستی قوانین جامعه  بدون مداخله آگاهانه انسان ها عمل می کنند.
·      انسان ها با این قوانین بمثابه نیرویی بیگانه و سلطه گر مواجه می شوند.

۸
·      اما در فرماسیون سوسیالیستی، روابط و مناسبات اجتماعی ثمره کردوکار آگاهانه انسان ها هستند که بر مبنای قوانین شناخته شده توسعه، شکوفا می شوند. 

الف
  
·      به قول کلاسیک های مارکسیسم، در فرماسیون سوسیالیستی «انسان ها قوانین عمل جامعه خود را که قبلا بمثابه قوانین طبیعی بیگانه و سلطه گر در مقابل خود می یافتند، با اطلاع کامل مورد استفاده قرار می دهند و آنها را تحت سلطه خود در می آورند.

ب
·      نیروهای عینی بیگانه که تا آن زمان تاریخ را زیر سیطره خود داشتند، تحت کنترل خود انسان ها در می آیند (رام انسان ها می شوند).

ت
·      اینجا ست که انسان ها برای اولین بار، خود، تاریخ خود را با آگاهی کامل می سازند.

پ
·      اینجا ست که عوامل اجتماعی که انسان ها به کار می اندازند، به مثابه علت، همیشه و عمدتا تأثیرات مورد نظر انسان ها را ـ به مثابه معلول ـ اعمال می کنند.

ث
·      جهش بشریت از عالم ضرورت به عالم آزادی (از عالم جبر به عالم اختیار) همین است.»
·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد  ۱۹، ص ۲۲۶)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر