۱۳۹۶ مهر ۳, دوشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۹۵)

 
 

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
 
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
۱
   تو گرسنه، 
دوزخ آنجا کام بگشوده
   مارهای زهرآگین تکدرختانش
 
   از دم آنها فضاها تیره و مسموم
  آب چرکینی، شراب تلخ و سوزانش

معنی تحت اللفظی:
تو گرسنه ای
و 
دوزخ تو دهان باز کرده است.
دوزخی که درختانش، مارهای زهرآگینی اند
و
از نفس مارها فضا تیره و مسموم است.
دوزخی که آب چرکینی،
شراب تلخ سوزانش است.
 
از زمان آشنایی با اشعار فروغ
همیشه این سؤال ما را به خود مشغول داشته
که
فروغ جوان
چگونه و کجا اینهمه تئولوژی آموخته است؟
 
ما
تاکنون
به مجتهدی حتی برنخورده ایم که از جزئیات جهنم
اطلاعات دقیقی از این دست داشته باشد.
 
۲
   تو گرسنه، 
دوزخ آنجا کام بگشوده
   مارهای زهرآگین تکدرختانش
 
   از دم آنها فضاها تیره و مسموم
  آب چرکینی، شراب تلخ و سوزانش 
 
اگر استنباط ما درست باشد،
فروغ جوان 
در این بند شعر عصیان
طبقه حاکمه ـ خدا
را
به
 دد آدمی خوار گرسنه ای
 تشبیه می کند 
که
اجاقی 
به نام دوزخ دارد.
 
در این اجاق طبقه حاکمه ـ خدا ملائکه عذاب
فونکسیون کباب پز دارند
و
آدم ها 
(عاصیان، معصیتکاران)
را
کباب می کنند و در بشقاب طبقه حاکمه ـ خدا می گذارند.

فقط در این صورت می توان میان گرسنگی طبقه حاکمه ـ خدا و دوزخ دهان فراخ گشوده
رابطه منطقی کشف کرد.
 
۳
کاش
هستی
را به ما هرگز نمی دادی 
یا چو دادی، هستی ما هستی ما بود   
  
می چشیدیم این شراب ارغوانی را
 نیستی 
آنگه خمار مستی ما بود
 
  
معنی تحت اللفظی:
ای کاش هستی را به ما ارزانی نمی داشتی
و
 یا 
اگر ارزانی می داشتی، دخالتی در آن نمی داشتی
ما در آن صورت می توانستیم شراب ارغوانی را بنوشیم
و
مرگ
خمار مستی ما می گشت.
 
فروغ
دوئالیسم عدم و وجود
را
از سویی
به شکل دیالک تیک هستی و نیستی 
و
از سوی دیگر
به شکل دیالک تیک مستی و خماری بسط و تعمیم می دهد
 
هستی
در این بند شعر عصیان
به شرطی هستی محسوب می شود
که 
مبتنی بر آزادی و استقلال باشد:
هستی باید عاری از مداخله غیر باشد.
اگر غیر حتی طبقه حاکمه ـ خدا باشد.
یعنی بخشنده هستی باشد.
 
بدین طریق
هستی 
توسط فروغ 
خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاهانه
به شرطی هستی محسوب می شود که 
موجود زنده
مختار و خودمختار
 (آزاد و مستقل) 
باشد.
 
بردگی و وابستگی
در قاموس فروغ ۲۰ ساله
به معنی نفی زندگی است.
 
حریفی
 امروز 
نوشته بود که زنان ایران اکنون بر سنت فروغ پای می افشارند
و شق القمر می کنند.
چون 
از 
آلات تناسلی بی کمترین شرم و حیا
 نام می برند.
 
حریف 
  سنت فروغ فیلسوف 
را
جندگی
تصور کرده بود.
 
خریت دگرگون کند شرط  را
خبر حریف حواس پرت را
 
۴
  سال ها ما آدمک ها بندگان تو  
با هزاران نغمه ی ساز تو رقصیدیم 
  
عاقبت هم ز آتش خشم تو می سوزیم   
معنی عدل تو را هم خوب فهمیدیم  
 
 
معنی تحت اللفظی:
ما
به عنوان بنده های تو
سال ها به سازت رقصیدیم
و
بعد در آتش خشم تو می سوزیم.
پس معنی عدل تو همین بوده است.

فروغ
دوئالیسم تئولوژیکی توده و طبقه حاکمه ـ خدا
را
به شکل دوئالیسم بنده و ارباب بنده دار بسط و تعمیم می دهد 
و
تحریف واژه عدل توسط طبقه حاکمه ـ خدا را به چالش می کشد:
عدل طبقه حاکمه ـ خدا
یعنی رقص مادام العمر بنده ها به نغمه سازش
بعد سوختن آنها در آتش خشمش.
 
   این به معنی انسان ستیزی و خردستیزی طبقه حاکمه ـ خدا ست.
 
این مشخصه اصلی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
 
۵
تا
 تو 
را 
ما تیره روزان دادگر خوانیم
چهر خود را در حریر مهر پوشاندی
 
 از 
بهشتی
 ساختی افسانه ای مرموز  
 نسیه 
 دادی، 
نقد عمر 
از 
خلق بستاندی 
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر