۱۳۹۶ شهریور ۱۹, یکشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۸۹)

 
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان
(۱۳۳۶)
 

این جهان 
خود 
دوزخی گردیده بس سوزان  
 باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست  
 
 بی پناهانیم  و دوزخبان سنگیندل
هر زمان گوید که در هر کار یار ما ست.
 
معنی تحت اللفظی:
علیرغم اینکه
 این دنیا برای ما دوزخی سوزان است،
دوزخ دیگری هم در آن دنیا در انتظار ما ست.
ما مشتی بی پناهیم
و
دوزخبان بی رحم
مرتب تکرار می کند که یار ما ست.

فروغ جوان در این بند شعر عصیان
یکی دیگر از تناقضات اصلی تئولوژی (فقه، شریعت)
را
به چالش انتقادی ـ منطقی می کشد
و
از
 قساوت و بی رحمی طبقه حاکمه ـ خدا پرده می درد:

۱
این جهان 
خود 
دوزخی گردیده بس سوزان  
 باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست  
 
 
برای درک و توضیح انتقاد نهفته در این بیت شعر 
باید
با
دیالک تیک ماده و روح  
(دیالک تیک وجود و شعور)
پیشایپش 
آشنا بود:

چون
فروغ
همین دیالک تیک را به شکل دیالک تیک عذاب دنیوی و عذاب اخروی (عذاب جسمی و عذاب روحی و روانی) بسط و تعمیم می دهد:

توده
توسط طبقه حاکمه ـ خدا
به طرق مضاعف تحت ستم قرار داده می شود:
توده
هم
در 
دنیا 
و
هم
در
عقبی
 عذاب می بیند.

۲
 
این جهان 
خود 
دوزخی گردیده بس سوزان  
 باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست

محتوای معنوی این بیت شعر فروغ جوان
ولی
بمراتب غنی تر از این حرف ها ست:

برای درک و توضیح محتوای معنوی فوق العاده غنی این بیت شعر
باید دانست 
که 
هر مفهومی 
آیینه انتزاعی ذات خویش 
است.
 
ذاتی 
که
در فرم ها و صورت های مختلف، متفاوت و متضاد نمودار می گردد:

مثال:
 
مفهوم درخت
آیینه ی مجرد هزاران درخت
از قبیل سرو و صنوبر و نارون و چنار و سپیدار و بید و بید مشک و سنجد و سیب و غیره 
است.
 
طبقه حاکمه ـ خدا
نیز
مفهوم 
است
 و
بسان مفهوم درخت
آیینه مجرد اعضای طبقات حاکمه در طول تاریخ
است.

۳
این جهان 
خود 
دوزخی گردیده بس سوزان  
 باز آنجا دوزخی در انتظار ما ست

بر خلاف تصور فروغ جوان
صفات و مشخصاتی که به طبقه حاکمه ـ خدا
نسبت داده می شوند،
صفات و مشخصاتی اند که اعضای طبقه حاکمه دارند.
 
این 
در واقع
اعضای طبقه حاکمه
  اند
که 
توده 
را
 بلحاظ جسمی و روحی و روانی 
عذاب می دهند
و
نه
طبقه حاکمه ـ خدا.
 
طبقه حاکمه ـ خدا
عکس و تصویر و سایه اعضای طبقه حاکمه است.
 
یکی از علایم مهم جامعه وارونه هم همین است:
انداختن جرایم و جنایات خود
به گردن سایه خود.
 
مثلا
به گردن غلامان خود
به گردن مأموران خود.
به گردن خدای خود.
 
سعدی 
این وارونگی را به انحای مختلف
ماهرانه
 تئوریزه کرده است:
سعدی تریاد گله ـ گرگ ـ شبان را توسعه داده است:
 
الف
خوانین و سلاطین فئودالی
در تئوری اجتماعی سعدی
فونکسیون چوپان را به عهده دارند.
 
ب
توده
شبیه گله گوسفند است.
 
پ
سایه های خوانین و سلاطین
که
دار و ندار زحمتکشان 
را
به ضرب چوب و چماق و شلاق و زندان و اعدام
چپاول می کنند،
گرگ بدنام
اند
که
در واقع
 معصوم تر از ۱۴ معصوم کذایی اند.
 
مأمور
 اند 
و 
معذورتر از معذور
 اند.
 
همین تریاد کلاسیک سعدی
دیری است 
که
در
 متروپل های امپریالیستی
(دموکراسی های جهان بیچاره)
تکمیل شده و دم به دم به خورد خلایق خر و خر نگهداشته شده
داده می شود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر