۱۳۹۶ شهریور ۲۲, چهارشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۹۱)



فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
 
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

۱ 
  یاد باد آن پیر فرخ رأی فرخ پی
 آن که از بخت سیاهش نام، 
شیطان بود
آن که در کار تو و عدل تو حیران بود
  هر چه او می گفت، دانستم، 
نه، جز آن بود
 

معنی تحت اللفظی:
یاد ابلیس مبارک نظر و مبارک بنیاد
به یاد باد
که
از کردوکار تو حیرت زده بود
و
من دانسته ام
که
ابلیس حقیقت را می گفت.
 
فروغ ۲۰ ساله
از
فرط عصیان
دیالک تیک طبقه حاکمه ـ خدا و توده ـ خدا 
را
به شکل دوئالیسم الله و ابلیس
تحریف می کند
و
خود نمی داند که چه می کند.
 
این خطیر ترین خطای فروغ جوان است.
 
طرز تفکر فروغ
در این سه شعر عصیان
کمترین فرقی با تئولوژی ندارد.
 
روحانیت فئودالی نیز ضد الله را ابلیس جا می زند،
الله
را 
مورد تجلیل و تقدیس قرار می دهد
و
ابلیس
 را
 مورد تحقیر و نفرین.
 
فروغ جوان نمی داند که ما با خدایان سه گانه سروکار داریم:
طبیعت ـ خدا
طبقه حاکمه ـ خدا
توده ـ خدا
 
۲
یاد باد آن پیر فرخ رأی فرخ پی
 آن که از بخت سیاهش نام، 
شیطان بود
آن که در کار تو و عدل تو حیران بود
  هر چه او می گفت، دانستم، 
نه، جز آن بود 
 
 طبقه حاکمه ـ خدا
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه است
که
به 
انکار طبیعت ـ خدا و توده ـ خدا
برخاسته است
و
خود
را 
یگانه خدای هستی جا زده است.
 
فروغ جوان از فرط عصبانیت و عصیان
کودکانه
ابلیس را ایدئالیزه می کند.
فرخ رأی و فرخ پی 
قلمداد می کند.
 
فروغ جوان
به سبب غفلت از توده 
ابلیس سوبژکتیو خاص خود 
را
تئوریزه می کند 
و
بعد
 او را نماینده حقیقت قلمداد می کند
و
فونکسیون ابلیس
را
بکلی از یاد می برد.
 
فونکسیون ابلیس
حقیقت ستیزی است و نه حقیقتگرایی.
 
فروغ جوان
تنها آلترناتیوی که برای طبقه حاکمه ـ خدا دارد، ابلیس است.
 
فروغ 
هنوز  
طبیعت ـ خدا و توده ـ خدا 
را 
نمی شناسد.
 
۳
  این منم، 
 آن بنده عاصی که نامم را
  دست تو با زیور این گفته ها آراست
  وای بر من، وای بر عصیان و طغیانم
   گر بگویم، یا نگویم جای من آنجا ست 
 
اکنون صحت ادعای ما اثبات می شود:
فروغ جوان
خود را بنده طبقه حاکمه ـ خدا محسوب می دارد.

این بدان معنی است 
که
او
 هنوز
به 
هویت و فردیت و منیت و شخصیت و خودمختاری خود 
واقف نیست.

طرز تفکر فروغ جوان
در این دو بیت شعر عصیان
فرقی با طرز تفکر عوام الناس ندارد.

این هنوز چیزی نیست.

فروغ 
خیال می کند که شعر و شعورش
به لطف و اراده طبقه حاکمه ـ خدا ست.
 
همان طبقه حاکمه ـ خدایی که او را به دوزخ روانه خواهد کرد.
 
۴
  باز در روز قیامت
 بر 
من ناچیز
  خرده می گیری که روزی کفرگو بودم
  در ترازو می نهی بار گناهم را
   تا بگویی سرکش و تاریکخو بودم 
 
اکنون
معلوم می شود
که
فروغ جوان
حتی
 به 
خرافه های قیامت و پرسش و پاسخ در واویلای رستاخیز کذایی
باور دارد.
 
عصیان
همیشه از همین قرار است:
عصیان
 ثمره فاجعه بار فقر فلسفه 
است.

عصیان
نتیجه خریت است.

به همین دلیل 
بلشویسم 
تحت رهبری ولادیمیر لنین
مبارزه با خودپویی را در دستور کار خود قرار داده است.

به همین دلیل
لنین 
بردن آگاهی به میان توده زحمت
را
از واجبات دانسته است.

۵
  «کفه ای لبریز از بار گناه من
  کفه دیگر چه؟»
    می پرسم خداوندا:
«چیست میزان تو در این سنجش مرموز؟
  میل دل یا سنگ های تیره صحرا؟»
 
معنی تحت اللفظی:
در کفه ای از ترازوی عدلت گناه مرا خواهی گذاشت.
در کفه دیگر
چه خواهی گذاشت؟
معیار و وزنه سنجش مرموز تو چیست؟
میل خودت و یا سنگ های تیره بیابان ها؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر