۱۳۹۶ تیر ۳۰, جمعه

سیری در شعر «سایه ها» از فروغ فرخزاد (۳)


سایه ها
فروغ فرخزاد
 
۱
شب به روی جاده نمناک
سایه های ما
ز ما
ـ گوئی ـ
گریزانند

سؤال اول
این است
که
چرا 
سایه ها شب ها از ذات ها می کنند و می گریزند
و
نه
روزها؟

۲
دور از ما
در نشیب راه
در غبار شوم مهتابی که می لغزد،
ـ سرد و سنگین ـ
بر فراز شاخه های تاک،
سوی یگدیگر
ـ به نرمی ـ
پیش می رانند.
 
سؤال دوم
این است
که
چرا 
سایه ها دور از چشم ذات ها 
به سراغ و سوی یکدیگر می روند
و
نه
در نزدیکی ذات ها و جلوی چشم آنها؟
 
۳
دور از ما
در نشیب راه
در غبار شوم مهتابی که می لغزد،
ـ سرد و سنگین ـ
بر فراز شاخه های تاک،
سوی یگدیگر
ـ به نرمی ـ
پیش می رانند.
 
 
سؤال سوم
این است
که
چرا سایه ها به نرمی و بی سر و صدا به سراغ یکدیگر می رانند
و
نه
علنی و معمولی؟
 
 ۴
شب به روی جاده نمناک
در سکوت خاک عطرآگین
ـ ناشکیبا ـ
گه به یکدیگر می آویزند
سایه های ما
همچو گل هائی که مستند از شراب شبنم دوشین
 
 
معنی تحت اللفظی:
سایه های ما
مثل گل های مست از شراب شبنم شب پیش
شباهنگام
روی جاده نمناک
در سکوت خاک عطرآمیز
بی صبرانه
به وحدت با همدیگر می رسند.
 
این بند شعر فروغ
هم
حاوی و حامل اطلاعات ارزشمندی راجع به ماهیت سایه ها 
ست
و
هم
حاوی و حامل جواب به سؤالات ما:
 
۵
ملاقات شبانه سایه های گریزان از ذات ها
ملاقاتی از طرازی بکلی دیگر است:

سایه ها از این ملاقات ها  
لذتی تصاعدی 
می برند.

شب به شب
بیشتر مست و سرمست می شوند.
 
درست به همان سان که گل ها از نوشیدن شبنم شب پیش
مست و سرمست می شوند.

این بدان معنی است
که
میان سایه ها  
رابطه مبتنی بر رفاقت پرولتری 
برقرار است.

رفاقت پرولتری
عالی ترین و متعالی ترین فرم رابطه میان انسانی است.


۶
سایه های ما
مثل گل های مست از شراب شبنم شب پیش
شباهنگام
روی جاده نمناک
در سکوت خاک عطرآمیز
بی صبرانه
به وحدت با همدیگر می رسند.
 
 
خودویژگی این ملاقات سایه ها
فرم مبتنی بر اختفای آنها 
ست:
 
الف
سایه ها
دور از چشم ذات ها
به ملاقات همدیگر می روند.
 
ب
سایه ها
شب ها
به نرمی و بی سر و صدا
به ملاقات همدیگر می روند.   
 
پ
سایه ها
در سکوت خاک
به ملاقات همدیگر می روند. 
 
یعنی وقتی که جنب و جوشی در شهر نیست.
همه در خواب اند.
 
ت
سایه ها
بی صبرانه 
به ملاقات همدیگر می روند.
 
یعنی شیفته و دلباخته یکدیگرند.
 
این 
بی صبری
 نیز 
نشانه رابطه مبتنی بر رفاقت میان سایه ها ست.
 
 ۷
گوئی آنها در گریز تلخ شان از ما
نغمه هائی 
را 
که 
ما هرگز نمی خوانیم،
 
نغمه هائی
 را 
که
 ما با خشم،
در سکوت سینه می رانیم،
زیر لب با شوق می خوانند.
 
سایه ها
اضداد ذات ها 
هستند:
 
سایه ها
هر آنچه را که ذات ها سرکوب می کنند،
احیا می کنند و جامه عمل می پوشانند.
 
۸
لیک دور از سایه ها
بی خبر از قصه دلبستگی ها شان
از جدائی ها و از پیوستگی ها شان،
جسم های خسته ما 
در رکود خویش
زندگی را شکل می بخشند.
 
 
تضاد ذات ها با  سایه ها
در این بند شعر فروغ
اشکارتر می گردد:
 
ذات ها 
بر خلاف سایه ها
دور از سایه ها
و
بی خبر از گریز شبانه آنها
و
 
بی خبر 
از
 دلبستگی ها و پیوستگی های رفاقت آمیز آنها
دچار رکودند.
 
انگار
دیالک تیک سایه و ذات
وارونه شده است.

جای سایه با ذات عوض شده است.

سایه ها
در 
جنب و جوش و پیوست و گسست و دلبستگی و دیدار و رفاقت مستی بخش
به سر می برند
و
ذات ها
در 
دلمردگی، افسردگی، بیگانگی و بی علاقگی نسبت به یکدیگر.
 
سایه ها
در 
تلاش و تقلا و نشاط و نغمه بسر می برند
و
ذات ها در سکوت و رکود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر