۱۳۹۶ تیر ۲۵, یکشنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۱۰)


جمعبندی
 از
 میم حجری
  
 فروغ فرخزاد

آیا
شما
که
صورت تان
را

در
سایه ی نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید،

گاهی
به
این حقیقت یأس آور
اندیشه می کنید

که
زنده های امروزی

چیزی
بجز تفاله ی یک زنده نیستند؟

*****

نمی توانستم،
دیگر نمی توانستم

صدای پایم
از
انکار راه
برمی خاست

و
یأسم
از
صبوری روحم
وسیع تر شده بود

و
آن بهار
و
آن وهم سبز رنگ
که
بر
دریچه
گذر داشت،

با
دلم
می گفت:

«نگاه کن،
تو
هیچگاه
پیش نرفتی

تو
فروتر رفتی.»

*****

به
آفتاب
سلامی
دوباره
خواهم کرد.

****

می آیم
با
بوته ها
که
چیده ام
از
آن سوی دیوار.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر