۱۳۹۶ تیر ۲۴, شنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۴۶)


تحلیلی از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان 
(۱۳۳۶) 
 
 
روزها رفتند و در چشم سیاهی،
 ریخت،
ظلمت شب های کور دیر پای تو

 
روزها رفتند و آن آوای لالایی
مُرد و پُر شد گوش هایم از صدای تو

کودکی هم چون پرستوهای رنگین بال
رو به سوی آسمان های دگر، پر زد
 
نطفه ی اندیشه در مغزم به خود جنبید
میهمانی بی خبر انگشت بر در زد.
 
فروغ
در این سه شعر غول آسا
  دیالک تیک توده ـ خدا و طبقه حاکمه ـ خدا
را
حتی
لحظه ای فراموش نمی کند.
 
توده ـ خدا
در این اشعار سه گانه ی عصیان
با ضمیر «من» عرض اندام می کند.
 
۱
 
روزها رفتند 
و 
در چشم سیاهی،
 ریخت،
ظلمت شب های کور دیر پای تو
 
معنی تحت اللفظی:
زمان گذشت
و
در پیاله چشمان سیاهی
 ظلمت شب های کور دیرمان تو
ریخت.
 
فروغ دوره اول زندگی «من» را تشریح می کند.
 
دوره پس از تولد «من» را.
 
فروغ
قبل از همه
محیط پیرامون «من» را توصیف می کند:
 
الف
فروغ
سیاهی
(شبح تیره)
را 
موجودیت و مادیت می بخشد.
 
محیط پیرامون در آیینه چشمان «من» نابالغ
به صورت شبح تیره ای منعکس می شود.
 
ب
در چشمان این شبح تیره
ظلمت شب های کور کند رو 
 پر می شود.
 
محیط پیرامون 
بدین طریق
هیئت شبح تیره ای 
را
به خود می گیرد
 که 
چشمانش
 از 
قیر غلیظ 
آکنده اند.
 
پ
 
روزها رفتند و در چشم سیاهی،
 ریخت،
ظلمت شب های کور دیر پای تو
 

 
فروغ
 شب های طبقه حاکمه ـ خدا
را 
نیز موجودیت می بخشد:

شب های طبقه حاکمه ـ خدا
هیئت موجودات کور 
را
به خود می گیرند.

موجودات کوری 
که
از
 ظلمت قیرگون 
تشکیل شده اند
 و
 بسان قیر 
کند رو هستند.

۲
روزها رفتند 
و 
آن آوای لالایی
مُرد 
و
 پُر شد گوش هایم
 از 
صدای تو
 
معنی تحت اللفظی:
زمان گذشت
و 
آوای لالایی قطع شد.
 
آنگاه،
در گوش های «من» 
 جای خالی آوای آرامش بخش لالایی
را
صدای وحشت انگیز طبقه حاکمه ـ خدا 
گرفت.

این تصور و تصویر فروغ
کاملا رئالیستی است:
 
الف
نخست 
به
 گوش نوزاد
 لالایی آرام آرامش بخش 
خوانده می شود
تا
خوابش ببرد.

ب
بعد از رشد کافی
و
گذار 
از 
نوزادیت به طفولیت
(گذار از شیرخوارگی به تغذیه)
ایده ئولوژی طبقه حاکمه
در 
فرم های مختلف، متفاوت، متضاد و و متنوع
به گوش کودک خوانده می شود.
 
پ
فروغ
تبلیغ ایده ئولوژی طبقه حاکمه از اوان کودکی
را
به عنوان پیچیدن صدای طبقه حاکمه ـ خدا
در
دهلیز گوش های «من» 
استنباط می کند.
 
ت
آنچه فروغ نمی داند، این حقیقت امر است 
که 
لالایی
نیز
پیشفرم ایده ئولوژی 
است.

لالایی
کپسول خوشمزه ای است 
که 
حاوی زهر ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه است.

ث
اگر محتوای فکری، اتیکی و استه تیکی لالایی ها تحلیل شود،
این حقیقت امر روشن و اثبات می شود.
 
ترفند تربیتی طبقه حاکمه
 در جامعه بشری 
از 
همین قرار است:
مادر و پدر 
پیشاپیش
بنا 
بر 
سلایق و علایق و منافع طبقه حاکمه 
«تربیت» می شوند
تا
به نوبه خود
فرزندان خود
را 
«تربیت» کنند.

ج
اگر تیز تر بیندیشیم
نسل قبلی
از مادر و پدر و خاله و عمه و دایی و عمو ومربی کودکستان و معلم مدارس و دانشگاه ها و رؤسای ادارات و مؤسسات و غیره
عوامل و عمال آگاه و ناخودآگاه طبقه حاکمه 
 اند.

ح
 


بشریت 
در این زمینه
با
روند دومینویی 
سر و کار دارد:
در پرتو این مکانیسم 
می توان به این نتیجه رسید
که
تنبیه 
در 
همه فرم های مادی و مالی و جنسی و روحی و روانی 
اش
فرق ماهوی
 با 
شکنجه و تجاوز و تخریب و تهدید و تعذیب
در فرم های مختلف، متفاوت، متضاد و و متنوع
ندارد.

در جامعه بشری
ابر و باد و مه و خورشید و فلک
در 
کار
 اند
تا اعضای جامعه 
را
بنا بر سلایق و علایق و منافع ظبقه حاکمه
فلک
کنند.

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر