۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (317)


سرچشمه:
گروه فیسبوکی تحت عنوان

نظر شخصی بنده در این باره و هر مفهوم دیگری این است: 
هر مفهومی زمانی معنا دارد که پارادوکسش موجود باشد ، مثلا خوبی یا بدی ، گذشته از اینکه انها صفاتی قراردادی هستند و نسبی ، درک یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست، خرافه و غیر خرافه هم چنین است ، این پارادوکس ها در گذر زمان تغییر شکل میابند و بسته به پیشرفت و تفکر روز بشر از شکلی به شکل دیگر تغییر حالت میدهند. این تقابل ابدی است ، چون هر دو متغیر هستند و تابع مشخصی برای انها وجود ندارد که همواره ضابطه ای مشخص بدهد. هر دو دسته سعی در اثبات خود دارند ، گاهی این رود به نفع یکی از انها است و گاهی به ضرر دیگری در بازه ای طولانی یا کوتاه ، اما بعید میرسد که همیشگی باشد، سعی در برقراری تعادل دلیل ابدی بودنشان است. وگرنه انسان امروزی ممکن است باور نکند ماه دو نیمه شود اما همین انسان امروزی انتظار ناجی را میکشد.  


·       ما فقط جمله ای از این نوشته حریف را مورد تحلیل شتابزده قرار می دهیم:

حریف
موضوع سر مفهوم خرافه است و اینکه از دید چه کسی برسی شود، موضوعی ممکن است از نگاه من و شما خرافه باشد ، مانند اعتقادات مذهبی در ادیان مختلف ، و از نگاه معتقدان به همان موضوع ،مقدس باشد.

·       اگر کسی دنبال مثال زنده ای برای  «سوبژکتیویسم» معرفتی  باشد، همین ادعای حریف بهترین مثال برای آن خواهد بود:

1
·       بنظر حریفT خرافه فاقد عینیت است.
·       یعنی وجود عینی (اوبژکتیف) ندارد.

2

·       خرافه بزعم حریف، فقط وجود سوبژکتیف دارد:
·       یعنی وابسته به سوبژکت (مثلا این فرد و ان فرد) است:

«از نگاه من و شما خرافه باشد و از نگاه معتقدان به همان موضوع ،مقدس باشد،»

3

·       ایراد دیگر شیوه استدلال حریف یا توضیح دادن چیزی بوسیله خود آن چیز است و یا نفی هویت آن چیز است:

4

·       این کرد و کار حریف عملا نوعی فرار از توضیح دادن است:
·       به ادعای حریف با اندکی دقت توجه کنیم:

خرافه ممکن است که از نگاه من خرافه باشد و از نگاه دیگری مقدس باشد.

5

·       انگار مقدس دانستن خرافه همان و پایان خرافه وارگی خرافه همان.

6

·       ایراد دیگر متد فکری حریف باور به رلاتیویسم (نسبیت گرائی) است که آنهم یکی دیگر از گرایشات معرفتی  طبقات اجتماعی واپسین (امپریالیسم)  است.

7

·       بنظر تئوریسین های امپریالیسم همه چیز نسبی است.
·       بدین طریق نه حقیقتی عینیت دارد و نه اصلا و ابدا وجود دارد.
·       یعنی هر کس حقیقت خاص خود را دارد.

·       در این زمینه دهها فیلم در ژاپن و هالی وود و غیره سرهم بندی شده است.
·       حتی ارواح مرده ها از زبان جادوگران و احضار کنندگان خیلی خیلی علمی و مدرن روح به سخن در آمده اند تا اثبات شود که حقیقت عینی وجود ندارد.

8

·       ایراد بینشی دیگر حریف فرار از تمکین به واقعیت عینی و تجربه زنده زندگی است:

9

·       حریف با وجدانی کاملا آسوده ادعا می کنند که خرافه متغیری است که تابع هیچ چیز نیست و به جای ارائه دلیل چیزی دلبخواهی سر هم بندی می کنند.

10

·       واقعیت انکار ناپذیر این است که خرافه، مذهب، علم، فلسفه و غیره فرم هائی از شعور اجتماعی اند.
·       شعور اجتماعی اما تابع وجود اجتماعی است و ضمنا مؤثر در وجود اجتماعی است.
·       شعور ثانوی است.

·       شعور همیشه انعکاس وجود است.
·       شعور وجود در خود و فی نفسه ندارد.

·       شعور اجتماعی انسان ها همیشه تابع شیوه تولید مایحتاج مادی زندگی انسانی بوده است.
·       هر چه وسایل تولید رشد یافته تر، شعور انسانی به همان اندازه توسعه یافته تر شده است.
·       با گذار بشریت از صنایع دستی به صنایع ماشینی شعور او نیز تحول جدی یافته است.

11


·       اگر سیستم اجتماعی ـ اقتصادی جامعه تغییر یابد، اگر جامعه به عنوان مثال از فئودالیسم به سرمایه داری بگذرد، یعنی اگر وجود اجتماعی تحول یابد، شعور اجتماعی نیز دستخوش تحول جدی خواهد گشت و عملا هم دستخوش تحول جدی گشته است.

12

·       بنابرین، خرافه نیز به مثابه فرمی از شعور اجتماعی تابع سیستم اجتماعی ـ اقتصادی است.

13

·       درست به همین دلیل است که با تحولات اجتماعی ـ اقتصادی لرزه بر ارکان خرافات و مذهب و جادو و جنبل می افتد.
·       اینکه خرافه و مذهب را می توان رنگ زد و به جای بلبل فروخت، درست است.
·       ولی همین رنگ آمیزی مذهب و به خورد مردم دادن آن در زر ورق مدرن نشانه همان تابعیت شعور از وجود است.  
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر