۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

سیری در شعری از جهانگیر صداقت فر (17)


توانا بود هر که "دارا" بود
ز "ثروت" دل‌ پیر برنا بود   
تحلیلی از شین میم شین
سرچشمه:
سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

اگر چه پندِ  پیر ِ طوس، ‌ای دوست
به‌‌‌ جای خود بسی‌ نغز است و نیکو ست

مرا پس پشتِ عمری آزمودن:
به‌‌‌ دستان ِ تهی الماس سودن !

من از باری که پروردم، نخوردم
ز کشتِ خویش جز حسرت نبردم

ز دانش چنته ام هر چند پر بود
به سفره قاتق ِ نانی نیافزود

·       معنی تحت اللفظی:
·       اگرچه پند پیر طوس زیبا و نیکو ست، ولی من علیرغم آنکه عمری دست به آزمون زده ام و با دستان تهی الماس سوده ام، از میوه ای که پرورده ام، خود نخورده ام و از کشت خویش فقط حسرت برده ام.
·       اگرچه علامه دهر بوده ام، سفره خالی داشته ام.

·       شاعر پس از مقایسه فقیر دانشمند با توانگر خردمند و هنر پرور و خوش اقبال گریزی هم به خویشتن خویش می زند، آنهم چه گریزی:

1
اگر چه پندِ  پیر ِ طوس، ‌ای دوست
به‌‌‌ جای خود بسی‌ نغز است و نیکو ست 

·       شاعر در این بیت به احترام حکیم طوس الکی کلاه از سر برمی دارد و تئوری دیالک تیکی مطلقا علمی او را تا حد پندی کشکی تنزل می دهد و با مدحی شبیه ذم، عملا تحقیر و رد می کند.  

2
مرا پس پشتِ عمری آزمودن:
به‌‌‌ دستان ِ تهی الماس سودن !

من از باری که پروردم، نخوردم
ز کشتِ خویش جز حسرت نبردم

·       شاعر ظاهرا ناراضی است:
·       ثمرات کار سخت خود را نچیده و نخورده و از کشت و کار خویش جز حسرت نبرده است.
·       او این وضع مادی و روحی و روانی خود را دلیلی بر نادرستی دیالک تیک دانائی ـ توانائی می داند.
·       دلیل شاعر فی نفسه دلیلی قوی بنظر نمی رسد.
·       شاید در رابطه با بیت بعدی بتوان ذره ای استدلال تجربی ـ منطقی در آن پیدا کرد.

3
ز دانش چنته ام هر چند پر بود
به سفره قاتق ِ نانی نیافزود

·       شاعر در  این بیت کلی شکسته نفسی می فرماید.
·       معلوم نیست که منظور شاعر از علم چیست.
·       همانطور که در بخش پیشین گفتیم، شاعر احتمالا دانائی را به معنی سواد در زمینه علوم منفرد از قبیل فیزیک و شیمی و معماری و غیره  می داند.

·       شاعر در هر صورت بلحاظ مادی در مضیقه زیسته است:
·       مخلفات سفره شاعر با میزان دانائی اش تناسب ندارند.

·       حالا می توان به منظور شاعر از مفهوم «توانائی» هم پی برد:
·       توانائی بزعم شاعر یعنی پهن کردن سفره رنگین.
·       از همان سفره های رنگینی که شیوخ عرب و عجم پهن می کنند.

4


·       برخلاف پندار شاعر، فردوسی صد سال آزگار هم چنین منظور مبتذلی از مفهوم «توانائی» نداشته است.
·       خود حکیم طوس که در دانائی اش کمترین تردیدی نیست، درست بسان دیگر حکیمان بی همه چیزان ـ مارکس و انگلس ـ ضمن توانائی، در نهایت فقر مادی بسر برده است.

·       از زبان خود فردوسی بشنویم:

کنــون خورد باید می خوشـــگوار
که می بـوی مشگ آید از جویـبار

هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنک دل شاد دارد به نـوش

درم دارد و نـقـــل و جــــام نـبـیـد
ســــر گوســــفنــدی تــواند بـــرید

مرا نیست، فرخ مر آن را که هست
ببخشــــای بـر مـردم تنــگدست

*****

ز گـیتی بر آمـد ســراسر خــــروش
در آذر بـد این جشـن روز سـروش

بر آمـد یکی ابر و شــــد تیـره مـاه
هــمی تیـــر بــاریـد ز ابر ســـــیاه

نه دریا پدید و نه دشــت و نه زاغ
نبیـنـــــم هـمـی در هـــوا پّــر زاغ

حواصــل فشــاند هــوا هر زمـــان
چه ســازد همی ز ایــن بلـند آســمان

نماندم نمک ســود و هیــزم، نه جو
نه چیـــزی پدید اســت تا جــو درو

بدین تیـــرگی روز و بیـــم خــراج
زمین گشته از برف چون کوه عاج

همـــه کارها را ســـر اندر نشـیــب
مگــر دست گیرد حســـین قــتـیـب

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر