۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

سیری در شعری از جهانگیر صداقت فر (15)


توانا بود هر که "دارا" بود
ز "ثروت" دل‌ پیر برنا بود  
  
تحلیلی از شین میم شین

سرچشمه:
سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

فقیر ِ عالم، آن یک لا قبا مرد
که در دانش پژوهی عمر سر کرد،

که دل‌ خوش داشت با بی‌ مایه القاب:
جنابِ  دکتر و ماه ِ جهانتاب،

نه‌ ا ش همدم نه‌ ا ش یک یار جانی ‌است
به گردش فوج اصحابِ زبانی‌ ‌ست

بجز "به‌‌‌ به‌‌‌" کلام او نیرزد
به‌‌‌ دیناری تمام ِ او نیرزد

ز آیاتِ   کتابِ   آسمانی
نصیبش طعنه‌ های لنترانی!

·       معنی تحت اللفظی:
·       آن مرد بینوا ـ تهیدست دانشمند ـ  که عمر خود را صرف دانش کرده، که به القاب خوش از قبیل «جناب دکتر» و «ماه تابان»  دل بسته بود، نه همنشینی دارد و نه رفیقی.
·       دور و برش فقط یک مشت لفاظ یاوه پرداز پرسه می زنند و ارزش گفتارش در بهترین حالت، به بهی است و ارزش سراپای خودش کمتر از پشیزی است.
·       نصیب چنین کسی از آیات آسمانی، طعنه های ناهنجار است و بس.  

·       شاعر در این بند شعر به توصیف وضع و حال درویش دانشمند می پردازد تا ادعای خود مبنی بر «توانا بود هر که دارا بود و ز ثروت دل پیر برنا بود» را اثبات تجربی کند.  

1
فقیر ِ عالم، آن یک لا قبا مرد
که در دانش پژوهی عمر سر کرد  

·       تهیدست دانشمند بدین طریق، مردی بینوا تلقی می شود که عمر خود را در راه کسب و توسعه و تبلیغ دانش تلف کرده است.

·        مفاهیم هر کس آئینه جهان بینی او ست.
·       شاعر با مفهوم «فقیر عالم» از معیار ارزشگذاری خویش پرده برمی دارد:

2

·       بدین طریق ثروتمندی به مثابه دارائی برسمیت شناخته می شود، ولی دانشمندی حتی به هفت فرسنگی دارائی راه نمی یابد.
·       دارا بزعم شاعر فقط کسی است که سیم و زر دارد و نه علم و فهم و فراست و دانش.
·       در فلسفه اجتماعی شاعر صرف عمر خویش برای کسب و تکثیر ثروت روش زیستی ایدئال و پسندیده ای است و صرف عمر خویش به کسب، توسعه و تکثیر و تبلیغ دانش ابلهانه است و بس.
·       خر باشی و ثروتمند باشی دارا محسوب می شوی، دانشمند باشی و یک لا قبا باشی، تهیدست و بینوا.

3

·       می توان گفت که شاعر دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک ثروتمندی و دانشمندی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن مادی (ثروتمندی) می داند.
·       شاعر آدمی را به یاد ماتریالیست های مکانیکی فرانسه (قرن هجدهم) می اندازد که همه چیز را با توسل به قوانین علم مکانیک «توضیح» می دادند و عملا ماستمالی می کردند.


4

 پل هنری تیری د هولباخ (1723 ـ 1789)
از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از همکاران دید رو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة المعارف (35 جلدی)
آته ئیست، دترمینیست و ماتریالیست

·       از قضا یکی از ماتریالیست های مکانیکی فرانسه هولباخ بود که ثروت کلانی به ارث برده بود.
·       هولباخ اما یکی از دانشمندترین، بزرگترین و پیگیر ترین انقلابیون زمانه خود بود و ثروت به میراث برده را صرف اشاعه وسیع علم و دانش و روشنگری کرده بود.
·       یاد یکی از مؤلفین زحمتکش و سرسخت «دایرة المعارف 35 جلدی» به یاد باد.

4
که دل‌ خوش داشت با بی‌ مایه القاب:
جنابِ  دکتر و ماه ِ جهانتاب

·       فقیر دانشمند بزعم شاعر، دلش به القاب خشک و خالی خوش بوده است.
·       حالا می توان تا حدودی دریافت که چه درکی شاعر از جماعت دانشمند دارد.
·       کسی که به القاب خوش دلخوش است، بیشتر به خر شبیه است، تا به دانشمند.

سؤال اما این است که چرا شاعر به این خطای فکری دچار شده است؟

5
نه‌ ا ش همدم نه‌ اش یک یار جانی ‌است
به گردش فوج اصحابِ زبانی‌ ‌ست

·       با این بیت، مسئله اندکی روشن می شود:
·       دانشمند شاعر در محاصره یارانی است که هنری جز لفاظی و به به گوئی ندارند.
·       اکنون حتی دانشمندی که سهل است، ذره ای فهم ـ و فراست مندی در فرد مورد نظر شاعر، تردید انگیز جلوه می کند.
·       چون دانشمند حداقل باید به تمیز یاران جانی از اصحاب زبانی قادر باشد و گرنه او را نمی توان به هیچ ترفندی دانشمند نامید.

·       باز هم سر و کله سؤال قبلی پیدا می شود:
·       چرا شاعر به این تصور مخدوش و معیوب از جماعت دانشمند رسیده است؟

6
 بجز "به‌‌‌ به‌‌‌" کلام او نیرزد
به‌‌‌ دیناری تمام ِ او نیرزد

·       شاعر اکنون پس از بر شمردن قهرمانانه دلایل خیلی خیلی قوی و گردن کلفت و مستدل خود، به منبر می رود و حکم نهائی را در حق فقیر عالم صادر می کند:
·       کلام دانشمند یک لا قبا  به به بهی و سر تا پای خود او به پشیزی حتی نمی ارزد.

·       معیار ارزشی شاعر همین است:
·       پول به مثابه معیار معیارها!

7


ز آیاتِ   کتابِ   آسمانی
نصیبش طعنه‌ های لنترانی!

·       درک منظور شاعر از این بیت کار شاقی است:
·       تنها چیزی که فقیر عالم از آیات آسمانی به نصیب می برد، طعنه های لنترانی ناهنجار اند و بس. 

·       پس فقیر عالم بزعم شاعر ول معطل است.

·       همان بهتر است که ترک علم و دانش کند و قبای یک لای خود را چند لا کند.
·       آنگاه همه مسائل به خودی خود در طرفة العینی حل می شوند:
·       اصحاب زبانی جای خود را به یاران همه از دم جانی می دهند.
·       دلش به جای القاب خشک و خالی به سکه های خوش آهنگ طلائی خوش می شود.
·       از آیات آسمانی همان می شنود که موسی کلیم الله در تپه طور شنیده است.
·       ضمنا هم کلامش ارجمند می شود و هم سر تا پای خودش به پشیزی می ارزد.

 ·       یاد اوژنی دو گرانده اثر ماندگار بالزاک هم به یاد باد!
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر