۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

سیری در شعری از جهانگیر صداقت فر (18)


توانا بود هر که "دارا" بود
ز "ثروت" دل‌ پیر برنا بود   
تحلیلی از شین میم شین
سرچشمه:
سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

ز من بشنو هلا ‌ای جان ِ فرزند
به اندرز ِ نیاکان گوش بر بند

تو را پیرانه سر آن دستگیر است
که خود از خوان ِ رنگین تو سیر است

"توان" بی‌ مال و مکنت ریشخند است
تناقض نه‌، فریب است و چرند است

ز زر شأن و مقام   آید پدیدار
ز دانائی غم و تشویش و ادبار

من این را با تو گفتم، بر حذر باش
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر باش.
پایان

·       معنی تحت اللفظی:
·       فرزند عزیز، به اندرز نیاکان خویش گوش بسپار.
·       به هنگام پیری کسی دستگیر تو خواهد شد که از سفره تو سیر شود.
·       توانائی بدون مال و قدرت مسخره ای بیش نیست.
·       نه فقط تناقض مند، بلکه عوامفریبانه و بی پایه است.
·       منشاء شأن و جاه و مقام، ثروت است و منشاء اندوه و دلهره و بدبختی، دانائی است.
·       من این اندرز را با تو در میان می نهم تا تو هشیار باشی و دنبال سیم و زر بروی.

·       این فراز پایانی شعر بلند شاعر است.
·       در این بند شعر استنتاج نظری و نهائی شاعر تبیین می یابد.

1
ز من بشنو هلا ‌ای جان ِ فرزند
به اندرز ِ نیاکان گوش بر بند

·       شاعر در این بیت از نیت خود پرده برمی دارد:
·       هدف شاعر صدور پند و اندرز است.

·       صدور پند و اندرز اما حاکی از آن است که شاعر خود را در چنین موقعیت و مقامی احساس می کند:
·       در مقام رهبر و رهنما و مرشد و پیر خردمند سرد و گرم زندگی آزموده.
·       شاعر واقعا هم فردی اندیشمند است.
·       اندیشه شاعر اما ماهیتا در محدوده های آهنین طبقاتی او سیر می کند.
·       اگرچه شاعر اغلب و با ترس و لرز نوک پا به سیم خار دار سرحد ایدئولوژیکی ـ طبقاتی خویش می زند، ولی توان و جرئت و ضرورت فراتر رفتن از آن را در خود نمی بیند.
·       به همین دلیل می توان گفت که این شعر صریح ترین، صادقانه ترین و بی ریا ترین شعر شاعر است.
·       این شعر از دل اجتماعی ـ طبقاتی شاعر برمی خیزد و به دل همطبقه های اجتماعی شاعر می نشیند.
·       به همین دلیل است که اولین خواننده شعر می نویسد:
·       «عالی بود.
·       بسیار عالی.»

2
تو را پیرانه سر آن دستگیر است
که خود از خوان ِ رنگین تو سیر است

·       شاعر در این بیت، دیالک تیک محتاج و مددکار را به شکل دیالک تیک میزبان و مهمان بسط و تعمیم می دهد:
·       کسی حاضر به دستگیری از تو در ایام پیری خواهد بود که میزبانش بوده باشی و از سفره خویش بهره مندش کرده باشی.

·       این اما به چه معنی است؟
·       منظور شاعر از رابطه میزبان و مهمان اما چیست؟

3


·       در این بیت شعر درک بورژوائی شاعر از مناسبات میان انسانی تبیین می یابد:
·       شاعر رابطه میان انسان ها را در دیالک تیک بورژوا و پرولتر می بیند:

·       به هنگام پیری کسی دستگیر تو خواهد بود که به ازای دستگیری از تو دستمزد بگیرد.
·       و کسی می تواند به پرولتر، دستمزد دهد که توانگر باشد.

·       شاعر به همین دلیل سیم و زر را سرچشمه قدرت و توانائی می داند.

·       درست در همین جا تمایز و تفاوت عظیم میان بینش ضد اجتماعی و اگوئیستی شاعر و بینش اجتماعی و هومانیستی حکیم طوس آشکار می گردد:

4

·       حکیم طوس پیش شرط توانائی هر فرد و هر گروه اجتماعی و هر ملتی را در دانائی فرد و گروه و ملت می داند.
·       می توان گفت که حکیم طوس نقش تعیین کننده در دیالک تیک داخلی و خارجی را از آن  داخلی می داند. 
5

·       شاعر اما برعکس حکیم طوس، دیالک تیک داخلی و خارجی را وارونه می کند و نقش تعیین کننده را از آن خارجی می داند:
·       به همین دلیل است که دانائی فرد و گروه اجتماعی و ملت بی ارزش و بی اعتبار می گردد و دارائی او ارزش و اعتبار کسب می کند، دارائی ئی که کلید سنگین ترین قفل ها ست.

·       دارائی ئی که امکان اجیر مزدور و خادم  را پدید می آورد.
·       وقتی می گوییم که شیوه زیست، تعیین کننده شیوه تفکر است، وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است، منظور مان همین است:

6

·       آنچه که شاعر در زر ورق شعر پند آمیز می پیچد و در سفره ایدئولوژیکی جلوی خواننده می گذارد، تئوری اجتماعی و طرز نگرش بورژوائی او ست.

·       رابطه فی مابین انسان ها بدین طریق به رابطه میان آنها در بازار شباهت پیدا می کند:
·       به رابطه موسوم به مبادله کالاها!
·       به رابطه داد و ستد کالاها!

·       نیروی کار انسانی نیز کالائی است که بوسیله دارنده کالای موسوم به سیم و زر به قیمت روز و بسته به قانون دیالک تیکی عرضه و تقاضا خرید و فروش می شود.
·       پیر دارا بر بخشی از دارائی خود چشم پوشی می کند تا خدمات پرولتاریای محروم از سیم و زر را بخرد.

7


·       شاعر ولی نمی گوید که این سیم و زر چرا در قطبی تلنبار شده و  جامعه به جهنم فقیر و دارا بدل شده است.
·       شاعر علامه  حوصله تأمل حتی در زمینه ماهیت سیم و زر ندارد.

·       دارائی اما چیزی جز سرمایه نیست.
·       و سرمایه چیزی جز کار مرده تلنبار شده در انبار طبقات اجتماعی دارا نیست.

·       سرمایه روزی کار زنده بوده است و در کله و اندام کارگر و دهقان آشیان داشته است.
·       سرمایه تلنبار شده در حساب بانکی و یا کیسه زیر متکای طبقات اجتماعی دارا در تحلیل نهائی، دستمزد پرداخت نشده به عمله و دهقان است.
·       سرمایه در تحلیل نهائی ثمره غصب وسایل تولید مایحتاج مادی توده های مولد و زحمتکش است.
·       و گرنه کسی به برکت کار عرقریز خود نمی تواند به انباشت سرمایه کلانی نایل آید.

·       به همین دلیل است که سرمایه نه چیزی تر و تمیز و  معطر و خوشبو، بلکه چیزی سرشته به چرک و خون و تعفن و درد و ضجه است.

8

اثری از مجله ارجمند هفته
"توان" بی‌ مال و مکنت ریشخند است
تناقض نه‌، فریب است و چرند است

·       شاعر در این بیت، دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک توان مادی و توان معنوی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن  توان مادی می داند.

·       در صحت این نظر شاعر نمی توان تردید کرد.

·       بدون توان مادی نمی توان به توان معنوی دست یافت:
·       این همان تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» است که مارکس و انگلس و لنین نمایندگی می کنند:
·       توانائی طبقات حاکمه در طول تاریخ ببرکت غصب و تصاحب وسایل تولید ثروت مادی بوده است و تا زمانی که سلب مالکیت کننده ها سلب مالکیت خصوصی نشوند، در نکبت به همان لولا خواهد چرخید.

·       کسب توان مادی و بعد توان معنوی (فکری و فرهنگی)  بدون تسخیر ماشین دولتی جهت سلب مالکیت خصوصی از طبقات حاکمه، تناقض و فریب و چرند و جفنگ است.

·       پیش شرط توانمندی، کسب توان اجتماعی ـ اقتصادی است:
·       پیش شرط توانمندی توده ها، تسخیر قدرت سیاسی و اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.

·       شاعر اما با این استنتاج منطقی ما هرگز نمی تواند موافق باشد.

·       شاعر تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» را به ابتذال می کشد و در لفافه مبارزه با خرافه، خرافه طبقاتی خود را به خورد خلایق می دهد:

9

بورژوا
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

ز زر شأن و مقام   آید پدیدار
ز دانائی غم و تشویش و ادبار

·       ابتذال ایدئولوژیکی ـ اخلاقی ـ طبقاتی بورژوائی شاعر با همین بیت به اوج می رسد:

الف

·       مفهوم «توانائی» به شکل شأن و مقام فرمال و صوری و ظاهری تحریف می شود و ضمنا نظر دیالک تیکی حکیم طوس مطرود اعلام می شود.
·       بی آنکه توجه شود که فردوسی هرگز دیالک تیک توان مادی و توان معنوی را، دیالک تیک دارائی و دانائی را منکر نبوده است.

ب

·       شاعر از سوی دیگر به وارونه سازی حقایق اجتماعی و اقتصادی  مبادرت می ورزد:
·       زیر قلم شاعر، منشاء غم و تشویش و ادبار نه سیستم اجتماعی ـ اقتصادی ارتجاعی حاکم، نه طبقه حاکمه مرتجع و انگل و مفتخور، بلکه دانائی قلمداد می شود:
·       خواننده به خودی خود به این نتیجه می رسد که هر کس و هر جامعه که داناتر باشد، به همان میزان دردمند و مشوش و نگون بخت خواهد بود.

·       این تئوری اجتماعی مطلقا منحط شاعر است که ضمنا حاوی خود خشنودی و افاده فروشی پر کر و فر بورژوائی است:
·       این همان افاده و منت گذاری و خود بزرگ بینی و خود بزرگ نمائی طبقاتی واپسین است که در اشعار و آثار همه نمایندگان همه طبقات واپسین از صادق هدایت تا آل احمد و شاملو و غیره عربده می کشد.

10

 من این را با تو گفتم، بر حذر باش
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر باش.

·       خواننده خردمندی با خواندن همین بیت واپسین با تأسفی عمیق اعلام می دارد که «بیت آخر شعر مو بر اندامم سیخ کرد.» 

·       رهنمود شاعر علامه به خواننده این است که به جای توده ای کردن دانائی و توانائی، به جای اجتماعی کردم مالکیت بر وسایل تولید، زر اندوزی به هر قیمت  و هر چه بادا باد پیشه کند.

·       این فلسفه زندگی بورژوازی و خرده بورژوازی است.
·       در نظر حضرات هر سکه ای به زیبائی ستاره رخشانی جلوه گر می شود.

·       عبادت گوساله زرین بدین طریق از نو توصیه و تبلیغ می شود تا در نکبت این ویرانه بر لولای زنگ زده ی دیرین بچرخد و اقلیتی انگل و پتیاره لذت و رفاه بی حد و حصر خود را به قیمت ذلت و ریاضت بی حد و حصر همنوعان بیشمار خویش تأمین و تضمین کند.  

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر