۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (27)

شین میم شین
 
اما حدیث مرگ تو انسان  پر بها:
نشناختی مرا که در همه این دفتر درشت
حتی نمونه وار
آزار مور دانه کشی را فراز خاک
فرمان نمی دهم؟

نه، من نمی کشم
گردونه های ساکت و سنگین مرگ را،
آن را کسان به شیوه و کردار گونه گون
همراه می کشند.

نه، من به باغ خویش
بی گاه، بر نمی کنم از شاخه برگ را

·       معنی تحت اللفظی:
·       اما در زمینه مرگ تو ای انسان ارجمند:
·       هنوز مرا نشناخته ای که در سراسر این دفتر بزرگ حتی به عنوان نمونه فرمان به آزار مور دانه کشی نداده ام؟
·       نه.
·       من تصمیم به قتل کسی نمی گیرم.
·       انسان ها گردونه های ساکت و سنگین مرگ را خود به شیوه و کردار گوناگون به همراه می کشند.
·       نه.
·       من در باغ خود حتی برگی را نا به هنگام از شاخه جدا نمی کنم.

1
اما حدیث مرگ تو انسان  پر بها:

·       سیاوش اکنون از قول فردوسی به تئوریزه کردن تراژدی رستم و سهراب  می پردازد و ضمنا به پرخاش سهراب واکنش نشان می دهد.
·       از همین مصراع می توان به عظمت عشق مولد به مولود پی برد:
·       سهراب محصول کار فکری عرقریز فردوسی است و بسان مردمک چشم خویش دوستش دارد.
·       به همین دلیل است که او را «انسان ارجمند» می نامد.
·       مقوله انسان در قاموس هومانیسم متعالی (هومانیسم مارکسیستی ـ لنینیستی) سیاوش بار معنوی و حرمت خارق العاده ای دارد.
·       در فلسفه تاریخ سیاوش، انسان خدای خاک است و در کانون هستی اجتماعی ایستاده است.
·       انسان برای شاعر و حکیم توده ها پرستشگاهی است.
·       واژه به واژه آثار و اشعار سیاوش به عشق ناب نسبت به انسان  نوعی سرشته است.

2
نشناختی مرا که در همه این دفتر درشت
حتی نمونه وار
آزار مور دانه کشی را فراز خاک
فرمان نمی دهم؟

·       سیاوش در این بند شعر، برای توضیح نظر خویش، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک دفتر درشت و فردوسی بسط و تعمیم می دهد.

3

·        بعد دیالک تیک شاهنامه و فردوسی را به شکل دیالک تیکی مولود و مولد بسط و تعمیم می دهد:
·       شاهنامه به مثابه محصول کار فکری عرقریز سی ساله حکیم طوس!

4

·       سیاوش در سنت مارکس محصول کار مادی و فکری هر کس را آئینه چند و چون جسمی و روحی و روانی او تلقی می کند:
·       محصول کار هر کس بزعم حکیم توده ها فقط شیئی تغییر فرم یافته نیست.
·       شاهنامه فردوسی نیز فقط قصه های باستانی به نظم کشیده شده نیست.

·       پس چیست؟

5
·       محصول کار هر کس آمیزه ماده و روح است:
·       دیالک تیک ماده و روح است.
·       عرصه کشمکش و کلنجار طبیعت و انسان است.
·       ثمره ستیز طبیعت اول با طبیعت دوم است.
·       در محصول کار هر کس روح او تجلی می یابد:
·       لیاقت جسمی، روحی،  معرفتی، عاطفی، احساسی و روانی او تجلی می یابد:
·       محصول کار هر کس آئینه ماهیت او ست.

·       به همین دلیل است که مولد شیفته سیری ناپذیر مولود خویش است.

·       مارکس حتی فتیشیسم کالائی (کالا پرستی، پول پرستی) را از همین دیدگاه توضیح می دهد:
·       انسان در واقع نه کالا را، بلکه محصول کار مادی و فکری خود را که در کالا تجسم یافته، می پرستد:
·       یعنی ماهیت انسانی ـ نوعی خود را می پرستد.  

6

·       به همین دلیل است که سیاوش (فردوسی) از سهراب می خواهد که در آئینه شاهنامه به تماشای او بپردازد و ارزیابی رئالیستی از او به عمل آورد.

7
نشناختی مرا که در همه این دفتر درشت
حتی نمونه وار
آزار مور دانه کشی را فراز خاک
فرمان نمی دهم؟

·       انسانتصویر حکیم طوس و حکیم توده ها (سیاوش) از همین قرار است:
·       پرهیز از آزار مور دانه کش!
·       سیاوش ضمنا به بیت معروف فردوسی اشاره دارد که هر کودک دبستانی از حفظ است:  

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.

·       اما چرا استثنائا مور دانه کش؟

8

·       شاید سیاوش بدین ترفند جانبداری خود از توده های مولد و زحمتکش را تبیین می دارد.
·       سیاوش نه پاسیفیست (صلح طلب)، بلکه از فرق سر تا نوک پا انقلابی و رادیکال است.
·       سیاوش واعظ همزیستی بره با دد درنده نیست.
·       سیاوش منادی آزادی و برابری انسان ها از همه رنگ است.
·       و برای برقراری آزادی و برابری حقیقی میان انسان ها، برای برقراری صلح ابدی، چه بسا باید مقاومت ضد انقلابی ددان درنده با توسل به قهر انقلابی درهم شکسته شود.
·       تأکید بر عدم آزار مور دانه کش (توده های مولد و زحمتکش) به همین دلیل هم می تواند باشد.   

9


نه، من نمی کشم
گردونه های ساکت و سنگین مرگ را،
آن را کسان به شیوه و کردار گونه گون
همراه می کشند.

·       این بند شعر سیاوش از فلسفه لبریز است:
·       تشکیل تراژدی ها نه سوبژکتیف، بلکه اوبژکتیف ـ سوبژکتیف است:
·       تراژدی ها نه در کله شعرا و نویسندگان، نه بطور سوبژکتیف، بلکه در شیوه و کردار انسان ها و در تحلیل نهائی در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف تکوین می یابند.

10

·       این فردوسی نیست که خالق تراژدی است.
·       بلکه این شیوه و کردار رستم و سهراب است که موجد تراژدی است.

·       حالا حتما حریف تیز اندیشی خواهد گفت:
·       این یعنی جنبه سوبژکتیف ماجرا.
·       پس دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف ادعائی کجا ست؟

11
·       حق مطلقا با حریف است.
·       ولی حریف بهتر است بداند که جنبه ها و جوانب سوبژکتیف همیشه ثانوی اند:

·       انسان ها ـ ابتدا به ساکن ـ فکر و عمل نمی کنند.

·       افکار و اعمال انسان ها بوسیله شرایط و عوامل اوبژکتیف (عینی) مستقل از اراده و خواست و میل و هوس آنها تعیین و چه بسا به آنها دیکته می شوند.

·       شیوه زیست تعیین کننده شیوه تفکر و نتیجتا شیوه عمل آدمیان است:
·       نمی توان به هیچ ترفندی در جهنم، زیست و رفتاری ماهیتا بهشتی داشت.

·       جهنم نشینی شیوه تفکر و افکار و رفتار و اخلاق و آداب و حرکات و سکنات سکنه جهنم را پیشاپیش رقم می زند.

·       منشاء عینی تراژدی همین جا ست.
·       جهنم طبقاتی منجلاب پیدایش و تکثیر و تعمیق تراژدی های دردناک گونه گون است.   

12
نه، من به باغ خویش
بی گاه، بر نمی کنم از شاخه برگ را

·       این حکم قاطعانه فردوسی به چه معنی است؟

·       این بدان معنی است که مرگ برگ بطور عینی تعیین و به شاعر و مؤلف تحمیل و یا دیکته  می شود:
·       فردوسی برگی را می کند، که به دلایل عینی خشک شده است.

·       فردوسی مرگی را به تبیین می نشیند که بنا بر شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف باید صورت گیرد. 

·       فردوسی در روند عینی حوادث مداخله نمی کند.

·       فردوسی به مانی پولاسیون پدیده ها و روندها مبادرت نمی ورزد.
·       فردوسی به عینیت روندها وفادار می ماند تا دفتر بزرگش، آئینه رئالیستی پدیده ها و روندهای جامعه در زمان و مکان مربوطه باشد و سندی مستند برای آیندگان.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر