·
زنده باد حریف الله!
·
حریف الله اصلا عوامفریبی بلد نیستند.
·
چرا و به چه دلیل ما جزو زوار حرم
حریف الله شده ایم؟
·
برای اینکه حریف الله در نهایت «بشر
دوستی» (هومانیسم) بشریت را به چرخش قلمی به بزرگ و کوچک طبقه بندی
می کنند.
1
·
چون ادعای اینکه «انسان های بزرگ»
همه جا هستند، بدان معنی است که « انسان های کوچک» هم به همین سان.
·
برای اینکه وجود ضد هر چیز به معنی
وجود خود آن چیز است.
2
·
به همین دلیل هم بود که الله به
محض اعلام وجود، ضد خود را یعنی حضرت ابلیس را هم بدست خود پدید آورد و به جان
بشریت افکند.
3
·
البته تا ظهور روح اللهی از برهوت
عه هورا کسی نمی دانست که ابلیس هم به ابلیس بزرگ و ابلیس کوچک طبقه بندی می شود.
·
فقط او می دانست.
4
·
شاید تنها تفاوت و تضاد الله با
ابلیس هم همین باشد:
·
الله فقط و فقط بزرگ است:
·
به همین دلیل هم همه می گویند:
·
الله اکبر
·
و کسی نیست که از جان خود سیر شود
و بگوید:
·
الله اصغر!
·
آره.
·
در این حقیقت امر کمترین تردیدی
نیست.
·
مسئله فقط این است که منظور از مفهوم
«بزرگ» چیست و معیار عینی بزرگی و کوچکی
کدام است.
·
چگونه می توان خود حریف الله را
ارزیابی کرد؟
·
خود حریف الله از بزرگان اند و یا
از کوچکان؟
·
حریف الله در سنت تئولوژی (فقه)
منفی می گویند که بزرگی به لباس نیست.
·
نه همین لباس زشت و زیبا ست، نشانه
بزرگی!
·
اما این حکم حریف الله به چه معنی
است؟
7
·
این حکم حریف الله در هر صورت به
معنی وارد کردن نسبیتی در قشر روحانیت است:
·
بزعم حریف، آخوند و یا روحانی می
تواند بسان آیت الله طالقانی جزو بزرگان (اشراف و اعیان) باشد، یعنی آیت الله العظمی باشد و می تواند هم
نباشد.
·
مرحبا بر حریف الله!
·
معیار حریف الله برای تمیز بزرگان از
کوچکان (اشراف و اعیان از اراذل و اوباش) نه معیاری اوبژکتیف (عینی)، بلکه معیاری سوبژکتیف
است.
·
بنی بشر بزعم حریف الله العظمی بسته
به طرز تفکرش طبقه بندی می شود.
·
آیت الله طالقانی هم به دلیل طرز
تفکرش بزعم حریف عظمی است.
·
اما تعیین معیار سوبژکتیف برای
تمیز بزرگان از کوچکان (اشراف و اعیان از اراذل و اوباش) بسیار مسئله زا ست و می
تواند حریف الله را آچمز و یا حتی مات کند.
·
چرا؟
9
·
برای اینکه با طناب سست معیارهای سوبژکتیف
(معیارهای ضد عینی) به هیچ چاهی نمی توان اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.
·
معیار سوبژکتیف، همیشه و همه جا معیوب به معنی مضاعف (معیوب حداقل دو طبقه)
است:
·
یعنی هم بلحاظ اوبژکت شناخت ثانوی
است و هم بلحاظ سوبژکت شناخت.
الف
ثانویت بلحاظ اوبژکت شناخت
·
به عنوان مثال، آیت الله طالقانی
ـ به
مثابه اوبژکت شناخت ـ می تواند به هر دلیلی هم که باشد، طرز تفکرش را عوض کند.
·
حریف الله در این صورت باید ایشان را
تنزل مقام دهد و از لیست آیات عظام خط بزند.
·
اما اگر آیت الله فردا دوباره طرز
تفکرش را عوض کرد، دوباره ارتقای مقام دهد.
·
به این شیوه که نمی شود زندگی کرد.
·
در این صورت، مرزبندی میان اشراف و
اعیان و اراذل و اوباش بکلی مخدوش می شود و بنی بشر گیج و سردرگم می ماند.
ب
ثانویت بلحاظ سوبژکت شناخت
·
به عنوان مثال، خود حریف ـ به
مثابه سوبژکت شناخت ـ می تواند طرز تفکرش را به هر دلیلی هم که باشد، تغییر دهد.
·
آنگاه معیار سوبژکتیف تمیز اشراف و
اعیان از اراذل و اوباش تق و لق می گردد.
10
·
بدین طریق، تمیز بزرگان از کوچکان،
تمیز اشراف و اعیان از اراذل و اوباش دستخوش نوسانات شدید می گردد:
·
هر لاشخوری با تجدید نظر در طرز
تفکر خود جزو اشراف و اعیان قلمداد می شود و هر شریفی با تجدید نظر در طرز تفکرش
جزو اراذل و اوباش.
11
·
وقتی بکرات گفته می شود که آموزش تفکر
مفهومی ضرورت مبرم دارد، به همین دلیل است.
·
بدون تمرین و آموزش طرز تفکر دیالک
تیکی ـ ماتریالیستی بنی بشر ول معطل است.
·
حریفی به همین دلیل بر آن بود که پیش
شرط آدمیت آدم ها در عصر حاضر، تسلط بی چون و چرا به جهان بینی طبقه کارگر (فلسفه مارکسیستی
ـ لنینیستی) است.
·
بدون از آن خود کردن این جهان بینی،
بدون هضم و جذب فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی فرق تعیین کننده ای میان آدم و حیوان
وجود نخواهد داشت.
·
افراد فلسفه فقیر اصولا قادر به
تمیز حقیقی چیزها نیستند.
·
بدبختی اصلی بشریت هم همین است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر